وجود و ماهیت و واجب و ممکن در حکمة الاشراق

وجود و ماهیت
از نظر سهروردی، شناختن چیزی عبارت از شناختن ماهیت آن است نه وجود آن. حال ببینیم چگونه سهروردی از این موضع دفاع می کند و از دیدگاه تفکر اشراقی این موضع متضمن چه نکاتی است. سهروردی برخلاف مشائیون معتقد است که وجود یک مفهوم صرف است و هیچ واقعیت یا تجلی خارجی ندارد. دلیل او برای اصالت ماهیت، که وی را از بیشتر فلاسفه مسلمان متمایز می کند، نقش وجود را به عنوان چیزی که حقیقت اشیاء بدان وابسته باشد، تضعیف می کند. در حکمة الاشراق نگاهی گذرا به محتوای کتاب حکمة الاشراق این گونه بحث می کند که تمام موجودات به طور برابر وجود دارند و درست نیست که بعضی چیزهای موجود بیش از بقیه وجود داشته باشند، و این اشاره ای است به اینکه وجود مفهومی عام است. مسأله ای که از وضعیت مذکور ناشی می شود این است که چیزهائی از قبیل "سفیدی" نیز عام هستند که به هر حال ماهیت عام نیز به شمار می روند. اگر "وجود" (فرضاً) عبارت از مجرد سپیدی "یا شیرینی" بود، قهراً نه مفهومی عام بلکه مفهومی خاص می بود. اما، چنانچه اینها یکی باشند، پس وجود همان ماهیت خواهد بود. این بدان معناست که هر چیز موجودی وجود خاص خودش را دارد. ظاهراً استدلال سهروردی این است که اگر چنین چیزی درست باشد، پس این "وجود خاص" معادل ماهیت آن چیز خواهد بود. سهروردی از این بحث نتیجه می گیرد که وجود مفهومی صرفاً ذهنی است، در صورتی که ماهیت خاص دارای وجودی واقعی است که شیء سفید یا سیاه را سفید یا سیاه می کند. او در این باره می گوید: اطلاق وجود بر سیاهی، جوهر، انسان و اسب به یک معنی و مفهوم بود و بنابراین مفهوم وجود مفهومی است عام تر از هر یک از اینها. همین طور است مفهوم ماهیت به طور مطلق و مفهوم شیئیت و حقیقت و ذات علی الاطلاق. بنابراین، ادعا می کنیم که چنین مقولات یا محمولاتی (وجود و ماهیت عام) مفاهیم صرفاً ذهنی اند زیرا اگر فرضاً وجود عبارت از سیاهی صرف بود، قهراً به همان معنا بر سپیدی اطلاق نشود و نمی تواند، متفقاً و معاً سپیدی و جوهر را شامل گردد.

سهروردی در ادامه بحث خود، به اعتبار نتیجه گیری های زیر، اصالت ماهیت را تأیید می کند:
1- اشیاء موجود و وجود دو امر متفاوتند.
2- وجود را فقط می توان با توجه به چیز موجودی تصور کرد.
3- موجودات از لحاظ ترتیب به وجود آمدن مقدم بر وجودند.
چون وجود به عنوان مفهومی عام، برای آنکه خود را متجلی کند مقتضی یک موجود است، و چون موجودات برای آنکه بود پیدا کنند مقتضی ماهیتی هستند، پس ماهیت، از لحاظ ترتیب حصول قبل از وجود می آید. به بیان دیگر، چون برای موجود بودن موجود به ماهیت نیاز هست و وجود موقوف به یک چیز موجود است، پس وجود موقوف به ماهیت است. او در بحثی بسیار پیچیده که ذیلاً می آید، نکته مذکور را اظهار می دارد. اگر بگوئیم هروقت چیزی معدوم است وجود آن لزوماً حاصل نیست، پس وجود آن موجود نبود، زیرا بر این فرض وجود آن نیز معدوم باشد و بدین ترتیب هرگاه وجود را تصور کنیم و حکم کنیم که موجود نیست لازم می آید که مفهوم وجود غیر از مفهوم موجود باشد. سهروردی در بحث فوق سعی دارد نشان دهد که وجود حقیقت واقعی ندارد و، به صورت یک مفهوم، موقوف است به وجود موجودات و بنابراین حضور آن ناشی است از وجود چیزهای موجودی که وجود خود را مدیون وجود ماهیت اند. این نخستین بحث در تأیید اصالت ماهیت است که اساس تعالیم اشراقی گردید. بحث دوم سهروردی در باب اصالت ماهیت مبتنی است بر مغالطه یک استدلال غایت شناختی (teleological argument). سهروردی در این باب می گوید: بنابراین، اگر بگوئیم چیزی که آن را معدوم انگاشتیم به وجود آمد و وجود آنچه نبود وجود یافت، درمی یابیم که به وجود آمدن غیر از وجود می باشد و لازم می آید که برای وجود، وجود باشد و مجبوریم وجود را به کمک وجود تعریف کنیم، و این تا بی نهایت ادامه می یابد. گفته شد که توالی نامتناهی موجودات محال است. در بحث مذکور، سهروردی استدلال می کند که اگر وجود واقعاً وجود می داشت، و در عین حال غیر از ماهیت می برد، پس باید دارای وجود می بود و همین طور تا آخر. این امری است ادامه یافتنی تا بی نهایت، که البته ممتنع است. نظر سهروردی درباره اصالت ماهیت برای فهمیدن آراء فلسفی او بسیار مهم است. به عقیده وی، شناخت چیزی عبارت است از شناخت ماهیت آن و این از طریق حواس حاصل نمی گردد، زیرا حواس فقط می توانند ظاهر را درک کنند. بنابراین، یا ما نمی توانیم چیزی را بشناسیم، که محال است، یا قضیه را باید به وجه دیگری تعلیل کرد. توضیح سهروردی در مورد اینکه این وجه دیگر چیست در بخش مربوط به "علم و حضور" به تفصیل شرح داده خواهد شد.

موجودات واجب و ممکن
سهروردی با اعتقاد به اینکه ماهیت امری واجب، و وجود وابسته و ممکن به سبب آن است، بحث می کند که ماهیت اصالت دارد و نه وجود، و در ادامه بحث خود ماهیت را با نور یکی می داند. سهروردی پس از بحث در رد تسلسل بی نهایت موجودات وابسته ممکن، که در اعتبار بخشیدن به چهارچوب هستی شناسی سهروردی سخت مهم است، این بحث پیچیده را عنوان می کند که همه اشیاء موجود، به استثنای نور، ممکن و وابسته به غیرند.
سهروردی بحث خود را در دو بخش عرضه می کند. در بخش نخست، استدلال می کند که گرچه هیچ چیزی جز نورالانوار، به وجوب وجود ندارد، تمام موجودات به علتی، لزوماً وجود پیدا می کنند. بحث او بدین ترتیب است: اشیاء یا واجبند یا ممکن. وجودهای ممکن به سبب حضور علتشان وجود دارند و چنانچه علت آنها معدوم باشد، معلول ها، یعنی همان وجودهای مورد بحث، نیز معدوم خواهند بود. بنابراین، وجود اشیاء موجود به سبب وجود علت آنهاست و سهروردی از این امر نتیجه می گیرد که اشیاء، چه موجود باشند چه غیرموجود، همچنان ممکنند، زیرا معلولند. از سوی دیگر، چون هر رخدادی باید علتی داشته باشد و این فرآیند نمی تواند برای همیشه ادامه یابد، می توان نتیجه گرفت که باید علتی نهائی در میان باشد که وجودش واجب است. دومین بخش از بحث سهروردی غامض تر است. او می گوید: اگر، چنانکه بعضی گمان کرده اند، وجود ممکن را از امکان منسلخ کند و آن را واجب سازد، لازم می آید که عدم نیز معدوم را از عدم خارج کرده، آن را ممتنع نماید، و در نتیجه لازم می آید که چیزی از قبیل ممکن وجود نداشته باشد. استدلال سهروردی این است که اگر چیزی که به وجود می آید کیفیت ممکن بودن خود را از دست بدهد و واجب شود، در آن صورت طبق یک استنتاج منطقی، ضد آن، که به سبب غیر موجود بودنش، معدوم می باشد، باید همه وجودهای معدوم را ممتنع کند. از این استدلال، نتیجه می گیریم که از لحاظ منطقی هیچ چیز نمی تواند ممکن باشد.عکس این نیز صادق است. مع ذلک، سهروردی قبلاً در نخستین بخش از بحث خود اظهار داشته است که تمام چیزهای موجود ممکنند و این مغایر با نتیجه گیری استدلال مذکور است. در استدلال مذکور، سهروردی نه تنها آراء هستی شناختی مشائیون را، که در بسیاری جاهای حکمة الاشراق، تلویحات، مقاومات و مشارع و مطارحات شرح کرده، انتقاد می کند، مواضع اشراقی خود را نیز ضمن بحث های مطرح شده، استوارتر می کند.


منابع :

  1. مهدی امین رضوی- سهروردی و مکتب اشراق- ترجمه مجدالدین کیوانی- نشر مرکز 1377- صفحه 69-64

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/19190