ادراک حسی و مفاهیم فطری در حکمة الاشراق

دشواری تبیین نظر سهروردی در باب ادراک حسی
تنظیم و تبیین نظریه سهروردی در باب ادراک حسی دشوار است چون آراء او در این زمینه در سراسر آثارش پراکنده است. قطب الدین شیرازی، مفسر ابن سینائی مشرب آثار سهروردی، در کتابش به نام شرح حکمة الاشراق می گوید که سهروردی معتقد به پنج حس باطنی و پنج حس ظاهری است. قطب الدین شیرازی بر این باور است که سهروردی نه تنها معتقد است که پنج حس ظاهری برای کسب معرفت درباره جهان خارج است بلکه عقیده دارد که حواس را سلسله مراتبی است که با حس بساوائی آغاز و با حس بینائی تمام می شود. حواس باطنی به نظر سهوردی پنج نوع است، و وجود آنها کمک به ترکیب اطلاعاتی می کند که حواس ظاهری کسب کرده اند. اگر این حواس وجود نمی داشت، در آن صورت تمام دانش به دست آمده از طریق حواس را نمی توانستیم در ذهن خود تعبیر و تفسیر کنیم.

نقد آراء مشائیان در باب ادراک حسی در کتاب حکمة الاشراق
در بخشی با عنوان "در بیان اینکه قواعد مشائیان ایجاب می کند که هیچ چیزی شناخته و تعریف نشود"، در حکمة الاشراق، سهروردی مشائیان را از بابت آرائشان درباره ادراک حسی نقد می کند. بحث او را، بدان گونه که در بخش مذکور عرضه شده، می توان در نکات زیر خلاصه کرد:
1- "جواهر را فصول (یا صفات مفارق) ناشناخته ای است".
2- "جوهریت را با امری سلبی تعریف کرده اند".
3- "نفس و دیگر مفاهیم عقلی دارای فصول یا ممیزات ناشناخته ای هستند".
4- "عرض، مانند سیاهی، را این طور تعریف کرده اند که سیاهی عبارت از رنگی است که جامع و قابض چشم است، و جمع البصر معنائی عرضی است؛ حال که رنگ را شناختی، لازم می آید که اجسام و اعراض اصلاً غیرمتصور باشند".
5- "البته حال وجود هم که به نزد ایشان (مشائیان)، آشکارترین چیزهاست بر تو معلوم گشت".
6- اگر فرض شود که تصور (معرفت)، اشیاء به سبب لوازم یا صفات غیر ذاتی آنها صورت می گیرد گوئیم آن لوازم را نیز صفاتی است، پس این مسأله آفرین می شود زیرا بنابراین فرض لازم می آید که در جهان وجود هیچ امری شناخته نشود".

تحلیل احکام و آراء بالا
سه حکم اول که در بخش پیشین بحث شد فقط نقطه ضعف مشائیان را ظاهر می سازد، چه آنان را برای احراز حقیقت به تعریف تکیه می کنند. در چهارمین حکم، سهروردی بحث می کند که چیزهائی در دنیای خارج هست که فقط می توان آنها را حس کرد اما تعریف شدنی نیستند، مانند رنگها. این قبیل پدیده ها را سهروردی "حقایق بسیطه" می خواند که نه می توان آنها را از طریق تعریف علم حصولی معلوم کرد، نه به کمک حواس پنجگانه کاملاً فهمید. و اما در مورد "حقایق مرکبه"، سهروردی می گوید این مقوله را می توان به مؤلفه های اصلی آن تبدیل کرد؛ این مؤلفه ها حقایق بسیطه اند که برای شناختن آنها شخص باید آنها را ببیند. مثلاً یک ساختمان یا یک درخت را می توان به شماری صور و الوان تبدیل کرد که فقط می توان آنها را ادراک کرد. نظر مذکور بخشی از پاسخی است که سهروردی در ششمین حکم خود به مشائیان می دهد، چه اینان خلاف نظر سهروردی، معتقدند که چیزی را می توان از طیق سفات و اعراض آن شناخت. مسأله این است که یک صفت را باید با صفتی دیگر تعریف کرد و این بدان معناست که این فرآیند می تواند تا بی نهایت ادامه یابد و هیچ چیزی معلوم نگردد؛ چنین امری محال است.

شخصی بودن ادراک حسی
نظر سهروردی را در مورد نقش ادراک حسی وقتی بهتر می توان فهم کرد که پاره ای از نتائج بحث او مورد فحص و مطالعه قرار گیرد. او در ادامه بحث خود می گوید که اطلاعات حاصله از طریق ادراک حسی اثبات پذیر نیست زیرا انسان هرگز نمی تواند بداند که آیا عین این اطلاعات برای دیگران هم حاصل می شود یا نه. بنابراین، نتیجه می گیرد که ماهیت علم به دست آمده از طریق ادراک حسی شخصی و منحصر به فرد است. سهروردی می گوید: باید دانست که تصورات تو و تصورات دیگران مادام که به کمک شیوه شناختی همسانی به دست نیامده باشد، همانند نیست. تاکنون از دو بحث اول سهروردی، نکات زیر را می توان استنتاج کرد:
1- تنها حقایق بسیطه را می توان به کمک ادراک حسی شناخت.
2- معرفت به حقایق بسیطه خصوصی، منحصر به فرد و غیرقابل اثبات به وسیله دیگران است.

شرط شناخت و معلوم کردن امور
چیزی که سهروردی آن را هنوز روشن نکرده، اصل و منشأ این مفاهیم است. در حکمة الاشراق به بحثی برمی خوریم که کلید فهم این مسأله است. در آنجا سهروردی می گوید کسانی هستند که می گویند برای شناخت چیزی باید دانشی قبلی از آن داشت؛ والا، شخص چگونه آن را بشناسد حتی اگر بدان بر بخورند؟ این مسأله را نخستین بار خود افلاطون مطرح کرد و از آن زمان تاکنون فیلسوفان زیادی آن را تکرار کرده اند. اشاره ضمنی پاسخ سهروردی به این ایراد نیز کلید حل مسأله مربوط به اصل و منشأ علم را به دست می دهد. سهروردی بیان می کند که این مسأله را تنها در وضعیتی می توان مطرح کرد که در آن چیزی نامعلوم وجود داشته باشد. اگر چیزی، در تمام جنبه هایش کاملاً نامعلوم یا کاملاً معلوم باشد، نمی توان آن را معلوم کرد. در صورتی چیزی را می توان معلوم کرد که مقداری معلوم یا مقداری نامعلوم باشد. تنها آن وقت است که بخش نامعلوم را می توان به کمک استنتاجی از معلوم به نامعلوم، معلوم داشت. اگر امر مطلوب کاملاً ناشناخته باشد، نمی تواند همان چیزی باشد که در طلب آنیم؛ همین طور است اگر چیزی از تمام وجوه معلوم باشد. آن امر باید همواره از وجهی معلوم و از وجهی دیگر مجهول باشد تا آن وجه مجهول را بتوان از طریق آن معلوم، معلوم گرد. حال گوئیم، از آنجا که حقایق بسیط تنها به صورت خالص و محض وجود دارند، مثل رنگها، و از چندین قسمت صور و اشکال ترکیب نشده اند، می توانند یا کاملاً نامعلوم یا تماماً معلوم باشند. اگر حالت نخست باشد، در آن صورت ما هرگز نمی توانیم از رنگها مطلع شویم، که این درست نیست. اگر حال دوم باشد، این سؤال پیش می آید که چگونه است که ما به آنها به طور کامل معرفت حاصل می کنیم زیرا نه تعریف نه ادراک حسی می تواند به ما بگوید که یک رنگ یا یک صورت یا شکل ساده چیست.

مفاهیم بدیهی و فطری شرط شناخت
گرچه سهروردی در جاهای مختلف به این مطلب اشاره می کند، به تفصیل به موضوع نمی پردازد. چیزی که وی قطعاً بدان اشاره دارد این است که ما از بعضی چیزها دانشی قبلی داریم که ماهیتاً بدیهی هستند. این پدیده های بدیهی، که شبیه است به مفاهیم اولای کانت، همان است که سهروردی آنها را فطریه وصف می کند. اینها مفاهیمی اند که به ما امکان می دهد وقتی چیزی را می بینیم آن را بازشناسیم. مثلاً، بازشناخت اینکه خطی کوتاه تر از خط دیگر است، بدون اینکه آن را اندازه بگیریم، به سبب حضور این مفاهیم فطری است گرچه عمل بازشناسی با حواس ما آغاز می شود. برای بیان اجمالی نظریه سهروردی درباره علم به توسط ادراک حسی، نکات زیر را می توان ذکر کرد: موجودات به عقیده سهروردی یا بسیط اند یا مرکب. اگر بسیط باشند بدون خصیصه ممیزه هستند و بنابراین نمی توانیم آنها را به واسطه "لوازم" آنها بشناسیم. ادراک حسی می تواند در باز نمودن بسیط از مرکب و نیز تشخیص مرکب و تبدیل آن به عناصر اصلی که بسیط اند، سودمند افتد. علم به حقایق بسیط را نه می توان تعریف کرد و نه از طریق حواس بدون کمک مفاهیم یا تصورات فطری ادراک نمود.

علم به واسطه مفاهیم فطری
سهروردی، هم در نقد خود بر نظریه مشائی در مورد تعریف و هم در طرح مسائل مربوط به ادراک حسی، به طرفداری از لزوم علمی فطری که بتواند اساس شیوه های مختلف قرار گیرد، بحث کرده است. او در حکمة الاشراق، ضمن ذکر چهار شیوه شناخت و جایگاه مفاهیم فطری در میان آنها، به بررسی این مفاهیم می پردازد. خلاصه بحث او بدین شرح است: بعضی از انواع علم یا فطری است یا غیر فطری. برای آنکه کسی به چیزی علم پیدا کند، باید به چیزی که از قبل برای او معلوم بوده است اتکا کند، و این فرآیند می تواند تا بی نهایت ادامه یابد، امری که به عقیده سهروردی محال است. بنابراین، کسب دانش، لااقل به طور ناقص، مستلزم داشتن علمی قبلی از آنچه شخص در پی دانستن آن است، می باشد، و این علم فقط می تواند فطری باشد. سهروردی می گوید: دانش انسانی یا فطری است یا غیرفطری. هرگاه در باز شناختن امری مجهول تمرکز توجه یعنی، ادراک حسی و رجوع به دل بسنده نباشد، و اگر آن مجهول امری نباشد که بتوان از طریق مشاهده که خاص حکمای بزرگ است آن را شناخت، ناچار در شناخت آن نیاز به دانشهای قبلی است و این امر اگر به ترتیب خاصی پیش برود. نتیجه اش مفاهیم فطری خواهد بود.
به نظر می رسد پیشنهاد سهروردی این باشد که اگر قرار است ادراک حسی و حتی تعریف امکان پذیر باشد، مفاهیم فطری شرطی لازم است. به عبارت دیگر، اگر علم به توسط ادراک حسی قرار نیست به توالی نامحدودی منجر شود که در آن هریک از اشیاء دیگری را معلوم سازد، پس مفاهیم فطری باید وجود داشته باشد. بنابراین، نتیجه گیری به جائی است که بگوئیم اگر باید عملی از طریق تعریف یا ادراک حسی حاصل گردد، از نظر سهروردی مفاهیم فطری شرط لازم است.


منابع :

  1. مهدی امین رضوی- سهروردی و مکتب اشراق- مترجم مجدالدین کیوانی- نشر مرکز 1377- صفحه 160-155

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/19210