ابن سینا و دین اسلام

درباره مذهب بوعلی
درباره مذهب بوعلی نمی توان به آسانی قضاوت کرد زیرا گرچه او به اصول اسلام سخت پایبند بود و حتی برای حل معضلات و مشکلات فلسفی و علمی به مسجد می رفت و از درگاه پروردگار مدد می طلبید، در نوشته هایش کمتر به اعتقادات شخصی خود اشاره کرده است. ابن سینا مانند عالم معاصر خود ابوریحان راجع به مذاهب سنی و شیعه اظهارنظر شخصی نکرده و به وضوح از تمایلات خود به یک گروه سخن به میان نیاورده است گرچه از یکی دو مورد در پایان الهیات شفا برمی آید که او به وجود امام معتقد بوده و در برخی مسائل مانند فلسفه سیاسی از نظریات شیعه بهره مند شده و از آن پیروی کرده است.

ابوعلی سینا و اسماعیلیه
شکی نیست که پدر بوعلی پیرو فرقه اسماعیلیه بود و نیز به اثبات رسیده است که خود او از دوران کودکی تمایلی به این گروه نداشت گرچه در بعضی از رسائل خود درباره تمثیلات حروف و اعداد عقاید اسماعیلیان را سرمشق خود قرار داده است و چنانکه ماسینیون می نویسد الفبای فلسفی او از مأخذ اسماعیلی سرچشمه گرفته است. نیز در پایان عمر شیخ الرئیس تمایلات بیشتری به مذهب شیعه اثنی عشری نشان داد و نفوذ افکار او در قرون بعدی نیز بیشتر در عالم تشیع و بین حکمای بزرگ اشراقی و مشائی مانند سهروردی و خواجه نصیرالدین طوسی و قطب الدین شیرازی و میرداماد و ملاصدرا و حاج ملاهادی سبزواری دیده می شود. اکثر این حکما و عرفا از سرزمین ایران برخاسته و با مذهب تشیع پیوستگی کامل داشته اند و افکار ابن سینا را نیز از نظرگاه شیعه تعبیر کرده اند چنانکه بعضی از مفسران بعدی مرشد و هادی حی بن یقظان را حضرت علی بن ابیطالب (ع) دانسته اند و تعالیم شیخ را از مآخذ مکتبهای حکمت اشراقی و عرفانی در قرون بعدی شمرده اند. با وجود این، هنوز در این مسأله مشکلات لاینحل بسیار باقی مانده و کشف نسبت شیخ را با مذاهب گوناگون دشوار ساخته است.

ابن سینا از نظر اقشار مختلف حکما و علما
بین علمای قشری گروه معتنابهی ایمان ابن سینا را به دین اسلام مورد شک قرار داده و او را در معرض حمله و انتقاد قرار داده اند. نیز با وجود اینکه حکمای اشراقی و بعضی از عرفا از او به احترام یاد کرده و به تعبیر و تأویل آراء او پرداختند، گروه دیگری از متصوفه با او خصومت و معاضدت ورزیدند، چنانکه کربن بدرستی گفته است: «شکی نیست که نه ابن سینا و نه سهروردی نمی توانستند مورد قبول حشویان و یا متکلمانی مانند مجلسی و یا صوفیان محض قرار گیرند. لکن بدون شک نبوغ تشیع ایران است که توانست علی رغم همه موانع حفظ میراث ابن سینا و سهروردی را امکان پذیر سازد...». در دوران حیات خود ابن سینا به اتهاماتی که علیه افکار دینی او اشاعه می یافت بسیار حساس بود چون خود را یک مسلمان باایمان می دانست.
کفر چو منی گزاف و آسان نبود *** محکمتر از ایمان من ایمان نبود
در دهر چو من یکی و آن هم کافر *** پس در همه دهر یک مسلمان نبود

احیا و بسط افکار ابن سینا در جهان تشیع
فقط در جهان تشیع و مخصوصا ایران و حوالی آن بود که فلسفه ابن سینا پس از اینکه توسط سهروردی تعبیر و تأویل شد به وسیله خواجه نصیرالدین طوسی تجدید حیات کرد و سپس با افکار عرفانی مکتب ابن عربی آمیخت به دست میرداماد و ملاصدرا به صورت عنصر مهمی در یک مشرب جدید فلسفی در دامنه تشیع احیا شد و تا به امروز حیات خود را حفظ کرده است در حالی که در سایر دیار اسلامی پس از حمله متکلمان حکمت بوعلی رو به ضعف نهاد و مکتب فکری او از حیات واقعی ساقط شد.

بسط افکار ابن سینا در مکاتب فلسفی و کلامی دینی
کتاب شفا و دیگر آثار مشائی ابن سینا مهمترین مأخذ افکار این مکتب بشمار می آید. در مشرق زمین فلسفه استدلالی یونانی هیچ گاه مفسری با عمق و دقت ابن سینا نیافت، مفسری که آنچه را که فلسفه ارسطو می پنداشت با آراء ستارخان اسکندرانی معلم اول و فلسفه نوافلاطونی تلفیق کرد و همه این افکار را با نبوغ خاصی خود و از نظرگاه یکتاشناسی اسلامی نگریست و مباحثی در فلسفه مشائی گشود که بین متفکران یونان سابقه نداشت. افکار فلسفی او نه تنها از اساس مسلم تمام مکتبهای بعدی فلسفی اسلامی است و حتی در آراء متکلمان نیز تأثیر داشته است. بلکه از علل اصلی پیدایش فلسفه مکتبی لاتینی نیز هست تا آن حد که برخی او را اولین فیلسوف مکتبی یا «اسکولاستیک» خوانده اند. وانگهی بسیاری از اصطلاحات فلسفی که به دست او ساخته و پرداخته شد در متون کلامی قرون بعدی دیده می شود و افکار او درباره جهانشناسی حتی در خود غزالی که قرنی بعد افکار شیخ را مورد حمله قرار داد اثر داشت.

تلاش برای تطبیق حکمت یونانی با وحی اسلامی
با تمام احترامی که برای فلاسفه یونان داشت، ابن سینا همواره می کوشید تا افکار فلسفی خود را با اصول وحی اسلامی مطابقت دهد. گرچه در برخی موارد نتوانست استدلالات فلسفی خود را با اصول وحی اسلامی سازگار سازد، تا حدی که برایش امکان پذیر بود در تقریب فلسفه مشائی و عقاید مبنی بر وحی اسلامی کوشید و در مقابل او همیشه این آرزو قرار داشت که فلسفه یونانی را که به نظر او مانند اکثر فلاسفه دیگر اسلامی از «مشکوة نبوت» مستنیر شده بود با حکمت ایمانی تلفیق دهد. بر اثر کوشش در راه نیل به این هدف بود که فلسفه ابن سینا که در جهان شرق و غرب چنین شهرتی دارد و پخته ترین و کامل ترین بیان فلسفه مشائی در اسلام بشمار می آید.

نحوه بسط فلسفه مشاء در جهان لاتینی
سهم فلسفه مشائی در جهان اسلامی و غربی کاملا متفاوت است. در عالم اسلام این فلسفه هیچ گاه بر اساس و ارکان حیات عقلی تسلط بی چون و چرا نیافت و تنها عامل در عیین سیر این تفکر اسلامی نبود. بنابراین جنبه صرفا استدلالی افکار فلاسفه مشائی و مخصوصا ابن رشد که بیشتر از دیگران استدلالی صرف بود در جهان غربی نفوذ بیشتری از خود بجا گذاشت تا در تمدن اسلامی.
تعبیر اگوستینی ابن سینا در مغرب زمین پذیرفتن جنبه استدلالی و طرد بسیاری از اصول جهانشناسی او بود مخصوصا آنچه مربوط به جهان ملکوت و رابطه بین قوای ملکوتی و عالم طبیعت بود. طرد ملائکه از جهان ابن سینائی به دست برخی از متفکران غربی مانند گیوم دوورن جهان را از موجودات معنوی خالی ساخت و زمینه را برای انقلاب نجومی قرن شانزدهم میلادی به دست کوپرنیک آماده کرد.

نحوه بسط فلسفه مشاء در جهان اسلامی
در جهان اسلامی برعکس افکار فلسفی ابن سینا به دست اشراقیان تعبیر و تأویل شد و با افکار هرمسی و ایرانیان باستان و عرفای اسلامی امتزاج یافت و به این وسیله به صورت مقدمه ای از برای سیر روح به سوی عالم تجرد و رسیدن به مرحله اشراق و شهود درآمد. آنچه در دست فلاسفه متکلمان مغرب زمین موضوع منازعه و بحث و قیل و قال شد در جهان اسلامی و مخصوصا در ایران هادی و راهنمای گروهی شد برای سوق دادن عقل از مرحله منطق و استدلال به مرتبه وجد و سرور عرفانی.


منابع :

  1. سید حسین نصر- نظر متفکران اسلامی درباره طبیعت- خوارزمی 1377- صفحه 277-271

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/19261