معانی طبیعت در فلسفه طبیعی ابن سینا

تحقیق درباره معنی و اهمیت اصولی که پایه فلسفه طبیعی را تشکیل می دهد، منوط به دانستن معنی یا معانیی است که خود کلمه طبیعت در فلسفه بوعلی دارد.

چهار معنی طبیعت در حکمت مشاء
ارسطوئیان که در این شعبه از علم بیش از شعب دیگر سرمشق واقعی ابن سینا بوده اند طبیعت را به چهار معنی مختلف بکار برده اند:
1) به عنوان اصل تولیدکننده
2) به عنوان طبیعت اصلی و ذاتی یک شیء
3) به عنوان جوهر ساده و بسیط شیء
4) و به عنوان شیء جسمانی، که فلاسفه مکتبی لاتینی آنها را به ترتیب natura essential و natura generation,natura rei corporeae, natura substantis simplex, می نامیدند. ارسطو خود طبیعت را به عنوان «اصل و علت حرکت و سکون در جسمی که در آن است بالذات نه بالعرض» تعریف کرده است.

معانی طبیعت در نزد ابن سینا
ابن سینا نیز کلمه طبیعت را به چند معنی بکار برده است که اساسی ترین آن نیروئی است که موجب حرکت عناصر است. بنا به قول او «صورت عنصر یک طبیعت است که ورا به فعل دانند و به حس نبینند». همین طبیعت است که یک عنصر را اگر در حیز طبیعی خود باشد در سکون نگاه می دارد و در غیر این صورت آن را به سوی حیز طبیعی خود به حرکت درمی آورد». اساسا شیخ طبیعت را به معنی صورت عناصر که منشأ همه کیفیات آن عنصر و خفت و ثقل آن است بکار برده است و می نویسد: «پس هر جسمی را ازین چهارگونه طبیعتی است که وی بوی وی است؛ و صورت وی است. آتش را دیگر، و آب را دیگر، و هوا را دیگر، و زمین را دیگر. و این کیفیات اعراض اند، که از آن طبیعت و صور آیند». بدین معنی طبیعت آب مثلا آن چیزی است که بعلت آن آب آب است و شیء دیگری نیست. اگر آب را از لحاظ حرکت و افعال آن در نظر گیریم طبیعت آن را مورد تحقیق قرار داده ایم و اگر به جوهر آن که به آن تحقق می بخشد بپردازیم صورت آن را مورد بررسی نهاده ایم.

بنا به قول شیخ:
«در بسائط طبیعت همان صورت است چنانکه طبیعت آب همان ماهیتی است که آب بواسطه آن آب است ولیکن به اعتباری طبیعت است و به اعتباری صورت به این معنی که اگر نسبت به حرکتها و فعلهائی که از او سر می زند ملاحظه شود آن را طبیعت گویند و اگر به آثار و حرکتهائی که از او صادر می شود توجه نباشد و نظر به این باشد که نوع آب از آن قوام گرفته است آن را صورت خوانند».

رابطه حرکت و طبیعت
در بحث رابطه بین حرکت و طبیعت ابن سینا به کلی ترین بحث درباره تغییر و تحول پرداخته است. همه اشیاء این عالم یا باید به وسیله یک نیروی خارجی به حرکت درآید (حرکت در نظر ابن سینا مانند ارسطو فقط انتقال از یک مکان به مکان دیگر نیست چنانکه امروزه نزد عامه معروف است بلکه در چهار مقوله کم و کیف و وضع و این انجام می پذیرد. «طبیعیات شفا، ص 31») مانند گرم شدن آب، و یا به وسیله نیروئی که در درون آنها نهاده شده است مانند تحول یک هسته به گیاه یا یک نطفه به حیوان. نیروهائی را که باعث حرکت اشیا می شود می توان به نحو زیر تقسیم بندی کرد:
1) حرکت بسیط:
الف- بدون اراده (مانند سقوط یک سنگ)
ب- با اراده (مانند حرکت شمس)
2) حرکت مرکب
ج- بدون اراده (مانند حرکت نباتات)
د- با اراده (مانند حرکت حیوانات)
در این تقسیم بندی ابن سینا نیروی «الف» را طبیعت و «ب» را نفس فلکی و «ج» را نفس نباتی و «د» را نفس حیوانی نامیده است (فن سماع طبیعی، ص 40-39). بنابراین طبق این نظر طبیعت مانند نفوس مختلف یکی از قوائی است که باعث حرکت در این عالم می شود. وانگهی وظیفه آن نه فقط تحریک است بلکه تدبیر و تنظیم نیز هست به این نحو که طبیعت نه تنها علت تغییرات و حرکات کیفی و کمی هر شیء است بلکه همچنین نیروئی است که شیء را در سکون و ثبات حفظ می کند و باعث می شود که آنچه که هست باشد و بماند.

آگاهی شیخ از معانی مختلف طبیعت
شیخ الرئیس از معانی مختلفی که کلمه طبیعت در مکتبهای گوناگون فلسفی بدست آورده بود آگاه بود چنانکه می نویسد:
«اما لفظ طبیعت به معنی بسیار استعمال می شود و آنچه بیشتر قابل ذکر است سه معنی است یکی طبیعت به معنائی که ذکر کردیم (یعنی صورت بسائط) دوم طبیعت به معنی آنچه جوهر هر چیز از آن ساخته می شود و دیگر اینکه ذات هر چیز را طبیعت می گوید» (فن سماع طبیعی، ص 48).

طبیعت کلی؛ اصل حافظ جهان
سپس شیخ قدم از مفهوم ارسطوئی طبیعت فراتر نهاده و طبیعت را همچنین به معنی اصل حافظ نظام جهان بکار برده است:
«طبیعت به وجه جزئی و به وجه کلی هر دو گفته می شود. آنکه به وجه جزئی است طبیعت مخصوص به هر فرد است و آنکه به وجه کلی است گاهی به حسب نوع است و گاهی بطور مطلق... لیکن اگر طبیعت کلی واحدی از این جنس باشد به این وجه نیست که طبیعت باشد بلکه امری است معقول در نزد عقول مجرد که تدبیر کل از آن فایض می شود و اگر طبیعت کلی واحدی قائل باشیم همانا طبیعت نخستین جرم از اجرام آسمانی است که نظام به توسط او محفوظ است» (فن سماع طبیعی، ص 52-51).
با در نظر گرفتن این معانی گوناگون شناخت «طبیعت» هدف و غایت فلسفه طبیعی بوعلی است و باید تحقیق درباره زمان و مکان و صورت و ماده که شرایط اولیه و اساس هستی در عالم جسمانی است با توجه به آن مورد بررسی قرار گیرد. درک مفهوم حرکت با نظر به اینکه در فلسفه قدیم مسأله حرکت و تغییر و تبدیل با توسل به اصول لایتغیر مورد بررسی قرار گرفته است و تحولات و تغیرات این جهان در پرتو عالم ثابت عقلانی مشاهده شده و اصول علوم طبیعی در حکمت مابعدالطبیعه تبیین و توجیه گردیده است.


منابع :

  1. سید حسین نصر- نظر متفکران اسلامی درباره طبیعت- خوارزمی 1377- صفحه 335-331

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/19275