آنچه به وسیله ی ابوبکربن محمدزکریای رازی در قرن چهارم هجری و در شرق جهان اسلام با نوعی جسارت و گستاخی مطرح می گردد دو قرن بعد از آن در غرب جهان اسلام به وسیله ی ابوبکربن طفیل با نوعی ظرافت و زیرکی و در هاله ای از ابهام و پیچیدگی صورت وقوع می یابد. زکریای رازی با صراحت تمام ادعا می کرد که اگر مردم به مقتضای عقل خود عمل کنند به سعادت خواهند رسید و دیگر نیازی به احکام دین نخواهند داشت. ولی ابن طفیل هرگز به این درشتی و بی پروایی سخن نمی گوید. او خلاصه ی اندیشه های خود را به صورت داستان درآورده و تحت عنوان حی بن یقظان در قالبی بدیع و زیبا ارائه کرده است.
داستان حی بن یقظان که به فارسی می توان آن را «زنده ی بیدار» نامید یکی از شیرین ترین و عمیق ترین داستانهای فلسفی در جهان اسلام به شمار می آید. باید توجه داشت که قصه ی حی بن یقظان قبل از ابن طفیل نیز مورد توجه بوده و دو تن از بزرگترین فلاسفه ی اسلامی یعنی ابن سینا و سهروردی هر یک به نوعی به آن پرداخته اند. البته آنچه ابن طفیل در این داستان آورده غیر از آن چیزی است که ابن سینا و سهروردی به آن توجه داشته اند. این نکته را نیز باید یادآور شویم که نام رساله ی شیخ شهاب الدین سهروردی در حقیقت حی بن یقظان نیست بلکه او داستان خود را تحت عنوان قصة الغربة الغربیه به رشته ی تحریر درآورده است. ولی چنان که خود شیخ اشراق در مقدمه ی آن داستان ابراز می دارد، خواندن رساله ی حی بن یقظان ابن سینا او را بر آن داشت که برای تکمیل و تتمیم آن به نوشتن این رساله بپردازد. جنبه ی تکمیلی داشتن رساله ی سهروردی از آن جهت است که داستان او از جایی آغاز می شود که رساله ی ابن سینا بدان جا پایان می پذیرد. به هر حال آنچه ابن طفیل از داستان حی بن یقظان خود می خواهد غیر از آن چیزی که ابن سینا و سهروردی در جستجوی آن گام برمی دارند.
قصه ی حی بن یقظان بدان گونه که ابن طفیل آورده داستان وجود و تکامل شخصی است فرضی، که در یکی از جزایر هند نزدیک به خط استوار از قطعه ی گلی بزرگ که مخمر شده و شایسته ی آن بوده است که اعضای انسان از آن در وجود آید تولد یافته است، و این امر مبتنی بر عقیده ی کسانی است که تولد انسان را بی وجود پدر و مادر روا می دانند، و اختیار جزایر هند بدون تردید اشاره است به روایات مذهبی که به موجب آن آدم از بهشت به سرزمین هند و جبل سراندیب فروافتاد و نسل بشر از آنجا آغاز شد. ابن طفیل به ملاحظه ی عقیده ی مخالفین و آنان که برای تولد انسان، وجود پدر و مادر را ضروری می شمارند پیدایش حی بن یقظان را به طرز دیگری نیز روایت می کند. بدین طریق که در جزیره ی دیگری که در برابر جزیره ی مزبور واقع شده بود خواهر پادشاه آنجا با مردی که شایسته می دانست به طور پنهانی و بدون رضایت برادر ازدواج کرد و باردار شد. وقتی طفل متولد گشت از بیم برادر او را به صندوقی قرار داد و سرش را استوار ساخت و سپس به دریا افکند، آب دریا آن صندوق را به جزیره ی مقابل برد و بنابر هر دو فرض ماده آهویی که بچه اش را عقاب ربوده بود ناله ی طفل را شنید و شیرش داد و بر اثر خوردن شیر همان آهو بود که طفل، رشد و نمو پیدا کرد. ابن طفیل چگونگی رشد این طفل را تا آخرین مدارج کمال و بالاترین مراحل سلوک بیان می کند و آن را نمونه ی کامل و مثال اعلی برای سیر و صعود انسان می شناسد.
در خلال نقل این داستان مسائل بسیاری مورد توجه ابن طفیل قرار می گیرد که هر یک از آنها در پیدایش تمدن و فرهنگ بشری نقش عمده و اساسی داشته اند. این مسائل به ترتیب عبارتند از 1- تقلید اصوات و وضع لغت، 2-اختراع لباس و تهیه ی مسکن، 3- آماده ساختن وسایل و ابزار دفاعی مانند چوب دستی و نیزه و امثال آن، 4- بهره گیری از حیوانات اهلی، 5- کشف آتش و به کار بردن آن در پختن غذا و رفع نیازمندیهای دیگر. 6- آگاهی انسان به اهمیت اعضا و جوارح خود و همچنین تشریح آنها و سرانجام کشف نقش اساسی قلب در ساختمان بدن.
به راستی پیام اصلی این داستان چیست و موضع ابن طفیل در این باب کدام است ؟ کسانی که درباره ی داستان حی بن یقظان به بررسی و مطالعه پرداخته اند یکسان سخن می گویند. زیرا این داستان به گونه ای بیان شده که می توان آن را به وجوه مختلف و کاملا متفاوت تفسیر نمود. سخنهایی که به نحو رمز گفته می شود همواره تفسیرپذیر خواهد بود. در این مسئله نیز نیست که آنچه ابن طفیل در این داستان آورده رمزگونه و رازآلوده است. در نظر این فیلسوف کلمه ی «حی» رمز عقل است و کلمه ی «یقظان » رمزی است که از خداوند حکایت می نماید. البته عقلی که با کلمه ی «حی» به آن اشاره می شود آن چنان وسیع و گسترده است که در متن جهان نفوذ کرده و از طریق تمثل به اشکال مختلف و متناسب جلوه گر می گردد.
در هر حال مرموز بودن این داستان موجب شد که برداشت اشخاص از مضمون و محتوای آن به هیچ وجه یکسان و یک نواخت نباشد. کسانی بر این عقیده اند که مقصود ابن طفیل از این داستان اثبات خلود و جاودانگی نفس ناطقه ی انسان است که از بد حادثه چند روزی به بدن مادی تعلق گرفته و قوای بدنی را به عنوان ابزاری برای وصول به مراحل کمال به کار می برد و سرانجام از این جهان مادی به عالم دیگر انتقال می یابد. برخی بر این عقیده اند که ابن طفیل خواسته است ابتدای خلقت انسان را نشان دهد و دو نظریه ای که در نظر او معقول و موجه بوده ابراز داشته است. کسانی دیگر به گونه ای دیگر اندیشیده و گفته اند: آنچه در این داستان آمده شرح غریب و تنهایی انسان است. کسانی که رساله ی حی بن یقظان را با کتاب تدبیرالمتوحد ابن باجه مقایسه کرده اند بر این نظر بیشتر تأکید دارند. نظر دیگر این است که ابن طفیل رابطه ی میان فرد و اجتماع را مورد توجه قرار داده و به این نتیجه رسیده است که منشأ جامعه فرد است.
استاد غلامحسین ابراهیمی دینانی اکیدا اعتقاد دارند که داستان حی بن یقظان بر اساس خودکفایی عقل استوار گشته و هرگونه نیازمندی انسان به غیر عقل، در آن مردود شناخته می شود. در این قصه، داستان انسان فرد و تنهایی سروده می شود که در یک جزیره ی دور افتاده، بدون ارتباط با هرگونه فکر و فرهنگ و بدون تماس و معاشرت با جنس بشر، مراحل تکامل و تعالی را طی می کند و بر اثر روشن نور عقل به مقام مکاشفه و شهود نیز نائل می گردد. درست است که این انسان تنها، سرانجام به نبوت و رسالت پیغمبران اعتراف کرده و احکام الهی را با جان و دل می پذیرد ولی رسیدن به این مقام تنها در پرتو عقل میسر گشته و هیچ عامل دیگری در آن مؤثر نبوده است.
ابن طفیل دریافت حقیقت را نتیجه ی کوشش و نظر دانسته، مکاشفه و شهود را نیز منفک از عقل و نظر نمی شناسد.
سخنان این فیلسوف نشان می دهد که او به استقلال عقل باور داشته و نور خرد را برای رسیدن به سرمنزل حقیقت کافی می شمارد و در اینجاست که می توان گفت آنچه فیلسوف اندلس در داستان حی بن یقظان ابراز داشته با سخنان فیلسوف ری بی تناسب نیست. ابوبکر محمدبن زکریای رازی در شهر ری مقابل شیخ ابوحاتم رازی ایستاد و گفت: «عقل مستقل است و در دریافت حقیقت، به غیر خود نیازمند نیست.» ابوبکربن طفیل نیز در اندلس همین نوا را نواخت و با سرودن داستان زنده ی بیدار ادعا کرد که عقل در وصول به حقیقت مستقل است و در این طریق نیازی به غیر خود ندارد. بی تردید فضای فکری و فرهنگی این دو فیلسوف تفاوت داشت و فاصله ی زمانی آنان با یکدیگر نیز چندان کوتاه نبود.
کسانی که با تاریخ فرهنگ اسلامی آشنایی دارند به خوبی می دانند که آنچه در قرن چهارم هجری واقع شد به هیچ وجه با قضایای قرن ششم آن هم در مغرب جهان اسلام یعنی اندلس قابل مقایسه نیست. بنابراین، صراحت و گستاخی فیلسوف ری در بیان عقاید و ابراز اندیشه، به همان اندازه طبیعی است که مرموز بودن سخنان فیلسوف اندلس طبیعی می نماید. مقصود ما این نیست که این دو فیلسوف تنها از جهت سبک بیان و اسلوب سخن با یکدیگر تفاوت دارند، بلکه این واقعیت را نیز باید پذیرفت که نوع اندیشه ی آنان در عین مشابهت و قرابت یکسان نیست. فیلسوف ری بر اثر اتکا و اعتقاد به عقل، تعلیمات پیغمبران و دستورهای آنان را لازم و ضروری نمی دانست، در حالی که فیلسوف اندلس از روی صدق و اخلاق احکام شریعت و اوامر الهی را می پذیرفت و به آنها احترام می گذاشت. او معتقد بود عقل سالم و خرد روشن بین، سرانجام به همان نتیجه می رسد که از راه شرع و مذهب می توان به آن دست یافت. اعمال مذهبی و مراسم دینی نیز بر نکات و لطایفی مبتنی است که عقل و خرد آن را تأیید می کند.
به این ترتیب فیلسوف ری و فیلسوف اندلس هر دو به استقلال عقل و توانایی خرد روشن بین، باور دارند و آن را نیازمند به غیر خود نمی شناسند ولی نتیجه ای که محمدبن زکریای رازی از سخن خود می گیرد غیر از نتیجه ای است که ابن طفیل بر سخن خود بار می کند. فیلسوف ری لزوم بعت پیغمبران را انکار می نماید در حالی که فیلسوف اندلس به لزوم بعثت پیغمبران و ضرورت وجود آنان سخت باور دارد و آن را مقتضای عقل سالم و خرد روشن بین می شناسد.