تهمت افتراگری مشرکین به پیامبر اکرم

افتراگری یکی دیگر از القاب و تهمتهای ناورای دشمنان خدا به پیامبر اکرم (ص) بود. مقصود از مفتری (افتراگر) این است که این کتاب از آن خود اوست ولی به دروغ آن را به خدا نسبت داده است: «قالوا إنما انت مفتر بل اکثرهم لا یعلمون؛ می گویند تو فقط افتراگر هستی، بلکه بیشتر آنان نادانند.» (نحل/ 101)
ظاهر سیاق این آیه و آیات ماقبل، این است که گویندگان این حرفها مشرکین بوده اند، هر چند که یهودیان هم در انکار نسخ همان نظریه را دارند، احتمال هم دارد که مشرکین این حرف را از ناحیه یهودیان الهام گرفته باشند، چون درباره نبوت نبى اکرم خیلى به یهودیها مراجعه مى کردند. و اینکه فرمود: «قالوا إنما أنت مفتر» نقل کلامى است که مشرکین به رسول خدا (ص) گفته و او را متهم کرده بودند به اینکه تو از دروغ به خدا افتراء بسته اى، چون عوض کردن حرف و تبدیل کردن یک آیه بعد از آنکه آمده است از ساحت پروردگار به دور است.
مشرکین در این سخن خود تاکید هم داشته اند، زیرا با اینکه مى توانستند بگویند تو در این تبدیل آیه، افتراء بسته اى چنین نگفتند، بلکه به صورت اسم فاعل که دلالت بر دوام و استمرار دارد اداء کرده گفتند: "تو افتراء زنى"، تازه همین مطلب را باز طور دیگرى گفتند، یعنى با آوردن کلمه "انما" فهماندند که جز افتراء زدن کار دیگرى ندارى، و باز براى بیشتر تاکید کردن مطلب، گفتار خود را به صورت جمله اسمیه آورده و او را مفترى خواندند، و منظورشان این بود که او را در خصوص مسأله تبدیل آیه، مفترى جلوه دهند، آن وقت از آنجایى که خود آن جناب همیشه گوشزد کرده بود که تمامى آیات قرآنش از ناحیه خدا است، نتیجه بگیرند که پس تمامى حرفهایش افتراى به خداست، در نتیجه پس او جز افتراء، کار دیگر و حرف دیگرى ندارد.
در جمله "بل أکثرهم لا یعلمون" منظور اکثر مشرکین است که آن جناب را متهم کرده بودند به اینکه مفترى است، و مى خواهد بفرماید این اکثر، حقیقت حال را نمى دانند، و نمى فهمند که حکمت تبدیل آیه چیست، و بزودى در جواب آن برایشان معلوم مى شود که احکام الهى تابع مصالح بندگان است پاره اى از این مصالح بر حسب تغیر اوضاع و احوال و زمانها تبدل مى پذیرد، در نتیجه حکم خدا هم تغییر پیدا مى کند، و حکم دیگرى که مصلحت تازه اى دارد جعل مى شود. پس بیشتر این مشرکین از این مساله غافلند، تنها اقلیتى از آنها هستند که بر این حقیقت وقوف دارند، البته آن هم وقوف اجمالى، ولى چیزى که هست همانها هم به یک جهت دیگرى زیر بار نمى روند، و آن استکبار و عناد با حق است که حرف هایى را بدون اینکه رعایت جانب حق را بکنند مى زنند.
قرآن در مواردی به رد این تهمت می پردازد و یادآور می شود که اگر چنین می اندیشید که وی مفتری است، برخیزید و ده سوره از این سوره هایی که به عقیده ی شما به دروغ به خدا نسبت داده است، بیاورید، چنانکه می فرماید: «أم یقولون افترئه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات؛ اگر می گویند که پیامبر افترا به خدا بسته است، بگو ده سوره مانند سوره های قرآن را بیاورید.» (هود/ 13) آنان در نثار کردن این تهمت ها موضع واحدی نداشتند و هر گروهی یه شکلی آن را توجیه می کرد.
گاهی می گفتند کتاب از آن خود اوست فقط گروهی او را یاری کرده اند؛ چنانکه می فرماید: «و قال الذین کفروا إن هاذا إلا إفک افترئه و أعانه علیه قوم ءاخرون فقد جاءو ظلما و زورا؛ و كسانى كه كفر ورزيدند گفتند اين [كتاب] جز دروغى كه آن را بربافته [چيزى] نيست و گروهى ديگر او را بر آن يارى كرده ‏اند و قطعا [با چنين نسبتى] ظلم و بهتانى به پيش آوردند.» (فرقان/ 4) آیه بعد به تحلیلهاى کفار و یا صحیحتر بهانه جوئیهاى آنها، در برابر دعوت پیامبر (ص) پرداخته چنین مى گوید: «و قال الذین کفروا إن هذا إلا إفک افتراه و أعانه علیه قوم آخرون؛ کافران گفتند: این فقط دروغى است که او ساخته و پرداخته است، و گروهى نیز او را بر این کار یارى داده اند!» (فرقان/ 4) در واقع آنها براى اینکه شانه از زیر بار حق خالى کنند، همانند همه کسانى که در طول تاریخ تصمیم به مخالفت رهبران الهى داشتند، نخست او را متهم به افترا و دروغگویى کردند و مخصوصا براى اینکه قرآن را تحقیر کنند از کلمه "هذا" (این) استفاده کردند.
سپس براى اینکه اثبات کنند او به تنهایى قادر بر آوردن چنین سخنانى نیست، زیرا آوردن چنین سخنان پرمحتوایى هر چه باشد نیاز به قدرت علمى فراوانى دارد، و آنها مایل نبودند این را بپذیرند و نیز براى اینکه بگویند این یک برنامه ریشه دار و حساب شده است گفتند: او در این کار تنها نبوده بلکه جمعى وى را یارى کرده اند، و حتما توطئه اى در کار است و باید در مقابل آن ایستاد! بعضى از مفسران گفته اند منظور از قوم آخرون (گروهى دیگر) جماعتى از یهود بودند، و بعضى گفته اند منظور آنها سه نفر از اهل کتاب به نام "عداس" و "یسار" و "حبر" (یا جبر) بوده.
به هر حال چون این قبیل مطالب در میان مشرکان مکه وجود نداشت، و بخشى از آن مانند سرگذشت پیامبران پیشین نزد یهود و اهل کتاب بود، آنها ناچار بودند در این تهمت پاى خود اهل کتاب را نیز به میان کشند، تا موج اعجاب مردم را از شنیدن این آیات فرو بنشانند. ولى قرآن در جواب آنها فقط یک جمله مى گوید و آن اینکه: «فقد جاؤ ظلما و زورا؛ آنها با این سخن خود مرتکب ظلم و هم دروغ و باطل شدند.» "ظلم" از این نظر که مردى امین و پاک و راستگو همچون پیامبر اسلام (ص) را متهم به دروغ و افترا بر خدا با همدستى جمعى از اهل کتاب کردند، و به مردم و خود نیز ستم نمودند، و دروغ و باطل از این نظر که سخن آنها کاملا بى اساس بود، زیرا بارها پیامبر (ص) آنها را دعوت به آوردن سوره ها و آیاتى همچون قرآن کرده بود و آنها در برابر این تحدى عاجز و ناتوان شده بودند.
این خود نشان مى داد که این آیات ساخته مغز بشر نیست، چرا که اگر چنین بود آنها نیز مى توانستند با کمک گرفتن از جماعت یهود و اهل کتاب نظیر آن را بیاورند، بنابراین عجزشان دلیل بر دروغشان و دروغشان دلیل بر ظلمشان است. بنابراین جمله کوتاه "فقد جاؤ ظلما و زورا" پاسخى است رسا و گویا در برابر ادعاهاى بى اساس آنان.
گاهی دیگر می گفتند که این آیات همان افسانه های پیشینان است که وی آنها را نوشته و بر او صبح و عصر املا می شود چنانکه می فر ماید: «و قالوا أساطیر الأولین اکتتبها فهی تملى علیه بکرة و أصیلا؛ و گفتند اسطوره های گذشتگان است که آنها را نوشته و بر او صبح و عصر املا می شود.» (فرقان/ 5) در هر حال این دو نسبت (کذاب و مفتری) کاملا به هم نزدیک است هر چند تفاوت مختصری می توانند داشته باشند.

 


منابع :

  1. جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 6 صفحه 133

  2. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏12 صفحه 496

  3. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏15 صفحه 20

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/19991