در تعیین عامل محرک اصیل تاریخ، آراء و معتقدات مختلفی وجود دارد. آن چه که به طور معمول و در ظاهر دیده می شود این است که: تحولات کلی تاریخ مانند تغییرات جزئی آن، معلول عواملی خاص است. یعنی: قانون علیت در تمام حوادث تاریخ، مانند خود نظام طبیعت حکم فرماست، زیرا حادثه ای در تاریخ نمی توان یافت که آن، علت یک جریان بعدی و یا معلول یک جریان پیشین نباشد. چنان که همین مشاهده در دستگاه طبیعت نیز وجود دارد. این مسأله مورد تردید نیست، ولی آن چه اهمیت دارد، این است که به چه علت ما باید در جستجوی عامل واحدی برای تمام حوادث تاریخ باشیم؟ این سوال آن اندازه که ساده به نظر می رسد، سطحی نیست، بلکه باید در یافتن راه حل صحیحی برای این سوال تا اندازه ممکن کوشش نمود. در قرن های اخیر، کوشش های مناسبی در این باره انجام گرفته است، ولی موفقیت آن چه اندازه رضایت بخش بوده، امری قابل تأمل می باشد. در دوران معاصر، اهمیتی که برای شناخت عامل اصیل محرک تاریخ منظور شده، درباره شناخت عامل اصیل تمام دستگاه طبیعت سیستماتیک، اعمال نشده است. در صورتی که دلایلی که برای شناخت عامل اصیل تاریخ می توان پیشنهاد کرد، همان دلایل علاوه بر بعضی از شواهد دیگر درباره لزوم شناخت عامل اصیل مجموع جهان هماهنگ نیز وجود دارد. برای اثبات ضرورت شناخت عامل تاریخ ممکن است بتوان دو دلیل بیان کرد:
دلیل یکم: قانون تبعیت یک مجموعه متشکل از اجزاء خود، در پدیده های مربوط به کیفیت بدین بیان که: هر جزء از اجزاء تاریخ که عبارت است از حوادث مشخص، معلول علتی است. بنابراین، تمام حوادث تاریخ معلول علتی می باشد. به عنوان نمونه، اگر بگوییم: حوادث هر قطره از آب یک کاسه معلول علتی است، ناگزیر قبول کرده ایم که تمام آب این کاسه دارای علت حرارت می باشد، زیرا در پدیده های کیفی، کل تاریع اجزاست. به این دلیل می توان گفت: تمام حوادث و جریانات تاریخ، معلول علت می باشد. این دلیل با این صورت، یکی بودن عامل را نمی تواند اثبات کند، زیرا تنها بیانگر این است که: هر جزئی از اجزاء تاریخ، معلول علتی است، از این رو تمام تاریخ بشریت نیز معلول علتی است. اما این که علت باید یکی (واحد) باشد، چیزی نیست که دلیل مزبور از عهده اثبات آن برآید.
علاوه بر این دلیل، اگر بگوییم: چون هر یک از علل حوادث تاریخی علت های جزئی و نسبی می باشند و علت کلی و مطلق در خود حوادث جزئی وجود ندارد، ناگریز برای تمام حوادث یک علت کلی وجود دارد که همه آن ها از آن علت کلی و مطلق تبعیت می کنند، زیرا اگر علت های خارج از همین عوامل جزئی و نسبی در حال ارتباط با هم، علت اصیل و مطلق را تشکیل می دهند. باز به همان محظور علمی دچار خواهیم شد که باعث شده بود علتی منهای خصوصیات عوامل جزئی منظور نماییم.
اگر فرض شود که آن عامل مطلق و کلی، اگر چه مرکب از اجزائی است، ولی در عین حال همان اجزاء یک وحدتی تشکیل می دهند، به نظر می رسند این فرض هم نمی تواند مشکل ما را به صورت رضایت بخش حل کند، زیرا دوباره سوال مطرح می شود: اگر منطق ما قبول می کرد که اجزاء نسبی می تواند می تواند علت مجموع خود را توضیخ دهد، هرگز از حوادث جزئی تجاوز نکرده و در همان اجزاء، حس وحدت جویی خودمان را اشباع می کردیم این دلیل، با تمام مقدمات در ضرورت جستجوی عامل مطلق دستگاه هستی نیز وجود دارد. بنابراین دلیل، می توان در جستجوی عامل واحدی به عنوان محرک اصیل تاریخ تلاش نمود و آن را برای بهره برداری های اجتماعی، اخلاقی، سیاسی و دینی، در معرض افکار گذاشت.
دلیل دوم: گفته شده است در میان عوارض گوناگون مربوط به شئون انسان ها، غالبا یک عامل واحد، با اهمیت تر و ضروری تر شناخته می شود و بقیه پدیده های اجتماعی، به مثابه عوارض و نتایج با مقدمات آن عامل شناخته می شوند. به نظر می رسد، این دلیل نمی تواند ضرورت واحد بودن عامل جریانات تاریخ را به صورت منطقی اثبات کند، زیرا اولا اهمیت یک مفهوم، مطلق و دارای مشخصات معین نیست. ثانیا برای هر اجتماعی در اغلب اعصاره و قرون عواملی به وجود آمده، سپس با سپری شدن دوره ها و بروز ایده های مهم تر یا حوادث محاسبه نشده ای که تاثیرات عمیق تری داشته اند، همان عامل با اهمیت را به درجه سقوط رسانده است. «سحر» و «جادو» در دنیای باستان، نژاد پرستی در بسیاری از اقوام و ملل، نیز مفهوم «آزادی» در دوران ما، ایده ها و عوامل با اهمیتی بوده و هستند، ولی این مفهوم نمی توانند عامل زیر بنای تاریخ انسان ها باشند. دو عامل اول، نیازی به توضیح ندارد، اما درباره عامل سوم، این که بگوییم: عامل اصیل تاریخ مفهوم «آزادی» است، اولا دوره های گذشته را چگونه باید تفسیر کرد؟ زیرا در آن دوره ها «آزادی» بدان معنی که ما را جلب کرده اصلا قابل تصور نبوده است. ثانیا «آزادی» امروزه با این که از مقدس ترین کلماتی است که قاموس بشری سراغ دارد، با این حال، یک تفسیر دقیق منطقی بدون تناقض و ابهام، برای یک کلمه بی صاحب بیان نشده است!
باز به عنوان نمونه، می توان ایده آزادی جنسی را، خصوصا در دوره های اخیر در نظر گرفت که با تمام خوش آیندی که در نفوس مردم برای خود ایجاد کرده است، آن را عامل محرک تاریخ معرفی کردن، منطق دیگری می خواهد که متاسفانه یا خوشبختانه فعلا چنین منطقی دیده نمی شود. باری، اگر بخواهیم برای واحد بودن عامل تاریخ بشریت، دلیلی در نظر بگیریم، همان دلیل اول تا اندازه ای جالب توجه می باشد.