عوامل ایجاد حسن ظن به مردم در فرمان امام علی علیه السلام

یکی از اصول حکومتداری این است که زمامدار اسلامی باید عوامل حسن ظن بر رعیت را به جود بیاورد. «واعلم انه لیس شیء بادعی الی حسن ظن راع برعیته من احسانه الیهم و تخقیفه المونات علیهم و ترک استکراهه ایاهم علی ما لیس قبلهم فلیکن منک فی ذلک امر یجتمع لک به حسن الظن برعیتک فان حسن الظن یقطع عنک نصبا طویلا و ان احق من حسن به لمن حسن بلائک عنده و ان احق من ساء ظنک به لمن ساء بلائک عنده؛ و بدان که هیچ چیزی حسن ظن حاکم بر مردم، و پیش از احسان حاکم بر آن مردم و سبک کردن مشقت هائی که دارند از آنان و اکراه نکردن مردم به آنچه که به عهده آنان نیست، ایجاب نمی کند. در این رابطه امری به دست بیاور که حسن ظن تو را به رعیت فراهم آورد، زیرا حسن ظن به رعیت مشقت طولانی را از تو برطرف می سازد، و شایسته ترین مردم به حسن ظن تو کسی است که از آزمایش در راه تو به خوبی درآمده است، و شایسته ترین مردم به سوء ظن تو کسی است که از آزمایش در راه تو بد درآمده است.»
«مالکا، رعیت مردمی که در جامعه در حیطه حکومت تو زندگی می کنند. حداکثر کوشش را برای اینکه به رعیت خود حسن ظن داشته باشی انجام بده، اگر به رعیت خود خوش گمانی باشی، قطعا فکرت راحت و خاطرت آسوده خواهد گشت و زمامداری که فکرش راحت و خاطرش آسوده نباشد، مخصوصا از ناحیه رعیت خود، قطعی است که نخواهد توانست از عهده وظیفه حکومت بر مردم برآید. درست است که چنین نیست که هر زمامدار عادل و دارای عالی ترین تقوای شخصی، و تقوای سیاسی می تواند به طوری رفتار کند که همه مردم جامعه از او راضی باشند و در نتیجه آن زمامدار بتواند با کمال خوش بینی و خوش گمانی درباره رعیتش به کار حکوکت بپردازد ولی می تواند مقدمات منطقی خوش بینی و خوش گمانی خود را درباره رعیت به جای بیاورد تا زمینه فکری و روحی او برای هر گونه کوشش و تلاش در راه توجیه مردم جامعه به بهترین هدف های حیات آماده باشد.»
روشنترین مورد این قضیه حکومت بر حق و عدالت خود امیرالمؤمنین (ع) است که با انجام هرگونه وظائف حاکم عادل و متقی و معصوم باز مقداری فراوان از مردم جامعه از او راضی نبودند! زیرا مطابق هوی و هوس حیوانی آنان رفتار نمی کرد، و بدیهی است که وقتی همه مردم از کار حکومت راضی نباشد، هر اندازه که حاکم عادل و متقی و حتی معصوم هم باشد، حاکم نمی تواند بر همه آنها خوش بین و خوش گمان باشد. اگر مردمی در جامعه پیدا شوند که به هیچ وجه از زمامدار عادل و با تقوی رضایت نداشته باشد [و همواره در همه جوامع از این گونه مردم فراوان پیدا خواهد شد] هیچ ضرر به حال زمامدار وارد نخواهد گشت همانگونه که در حکومت عدل و حق محض امیرالمؤمنین (ع) دیده شده است.
یک اصل بسیار اساسی این لزوم تحصیل رضایت معقول مردم جامعه این اصل به طور خلاصه چنین است که آنچه فلسفه سیاسی اسلامی اقتضا می کند، لزوم تحصیل رضایت معقول مردم جامعه است، نه رضایت و خوشنودی مطلق آنان، زیرا اگر فرض کنیم که تحصیل رضایت مطلق مردم جامعه اعم از معقول و نامعقول (که عبارتست از مبانی خواهشهای نفسهای آنان) امکان پذیر باشد (که هرگز چنین نیست) چنین رضایتی در مبانی و فلسفه سیاسی اسلام مطلوب نیست، یعنی چنان نیست که زمامدار و سیاستمدار جامعه از دیدگاه فلسفه سیاسی موظف باشد که مطلق رضایت مردم را اعم از معقول و نامعقول تحصیل نماید، زیرا مبنای فلسفه وجودی انسان ها از دیدگاه اسلام، لزوم قرار گرفتن آنان در جاذبه کمال اعلا است که فقط از مسیر حیات معقول امکان پذیر است، و بدیهی است که حیات معقول هرگز با اشباع بلاشرط هوی و هوس ها و خودخواهی های مردم معمولی که انگیزه رضایت آنهاست سازگار نمی باشد. پس از بیان این اصل بسیار با اهمیت که «مبنای فلسفه سیاسی اسلام حیات معقول انسان ها است نه رضایت مطلق و بلاشرط آنان» می پردازیم به عوامل چهار گانه عامل حسن ظن مردم جامعه درباره زمامدار (هیئت حاکمه):
عامل یکم- احسان به مردم: چنانکه عدالت برای برقراری کردن نظم اصل زندگی ضروری است، احسان هم برای حیات مطلوب لزوم دارد، «بلکه احسان همان عدالت است که قانون قرار گرفتن در جاذبه کمال آن را اقتضاء می کند.»
عامل دوم- سبک کردن مشقت هائی که برای مردم مردم در زندگانی پیش می آید: در عین حال که حیات آدمیان از نیروی مقاومتی شگفت انگیز در برابر حوادث برخوردار است ناتوانی هائی هم در برابر سختی ها دارد که یک سیاست معقول نمی تواند آنها را نادیده بگیرد. به عبارت دیگر حیات آدمی در همان حال که نیرومند است، زودشکن هم می باشد، اگر سیاستمدار با تکیه به آن نیرومندی، ناتوانی ها و زود شکنی های حیات را در برابر مشقت ها و سختی ها و مخصوصا در صورتی که ناشی از تبعیض ها و بی عدالتی ها می باشد، نادیده بگیرد، بهتراست شغل سیاسی خود را با آهنگری عوض کند، زیرا فقط آهن است که تنها یک نسیم بلکه طوفانهای بسیار نیرومند هم نمی تواند آن را کج کند و بشکند.
اما آن حیاتی که در آیات شریفه زیر معرفی شده است: «یرید الله ان یخفف عنکم و خلق الانسان ضعیفا؛ وخداوند می خواهد (بار سنگینی را) از شما سبک کند، و انسان ناتوان آفریده شده است.» (نساء/ 28)
«ان الانسان خلق هلوعا* اذا مسه الشر جزوعا* واذا مسه الخیر منوعا؛ انسان هلوع آفریده شده است، هنگامی که شری به او برسد به ناله و فریاد برمی آید، و هنگامی که به او خیری برسد دیگران را از آن منع می کند.» (معارج/ 19- 21)
و آن حیاتی که در بیت زیر از حافظ آمده است:
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان *** قال و مقال عالمی می کشم از برای تو
اداره سیاسی چنین حیات بایستی با ملاحظه دقیق هر دو بعد قدرت و ضعف آن باشد.
عامل سوم- اکراه نکردن مردم به آنچه که به عهده آنان نیست: یک حاکم عاقل باید بداند که اکراه و اجبار مردم به بذل مال یا صرف انرژی مغزی و عضلانی که به خود آنان تعلق دارد و یا گذشت از حق مسلم خودشان بدون اختیار تجاوزی است که نارضایتی بلکه کینه توزی آنان را برخواهد انگیخت و هنگامی که نارضایتی و کینه در درون مردم بر زمامدار موج بزند قطعی است که در طرز تفکرات و کردارها و گفتارهای آنان منعکس خواهد گشت، در نتیجه زمامدار نمی تواند درباره چنین مردمی حسن ظن داشته باشد، بلکه خود او نیز سوء ظن متقابل درباره مردمی پیدا خواهد کرد که بالضروه می بایست برای آنان منبع لطف و رحمت و محبت بوده است.
عامل چهارم- استقرار و استقامت عدالت در جامعه: این همان است که امیرالمؤمنین (ع) در بیان وظائف ارتشیان با عبارات زیر فرموده است: «وان افضل فره عین الولاه استقامه العدل فی البلاد، و ظهور مود ه الرعیه و انه لا تظهر مودتهم الا بسلامه صدورهم؛ قطعی است که بهترین چشم روشنی زمامداران استقامت و استقرار عدالت در شهرها و بروز مودت و محبت مردم جامعه درباره آنان می باشد. (و بدیهی است) که مودت و محبت آنان به زمامدارانشان نمی جوشد مگر اینکه دلهای مردم درباره زمامدارانشان سالم و با انبساط و بی عقده باشد.»
بنابراین محبت و مهربانی و داشتن حسن ظن یک حاکم نسبت به مردمش یکی از محکم ترین دلایل برای پایداری یک حکومت است.

 


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- حکمت اصول سیاسی اسلام- صفحه 223- 226

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/210502