حیات معقول جهت کلی علوم در اسلام

آن چه به عنوان جهت کلی برای علوم در اسلام مطرح است، حیات معقول می باشد. برای توضیح مختصر درباره حیات معقول، نخست باید حیات معقول طبیعی معمولی را در نظر بگیریم که همه جانداران در آن مشترکند و اصل آن، بر پایه خودمحوری استوار شده است که از قانون صیانت ذات شروع می شود. این حیات، همان است که هیچ اصل و منطق و ارزشی را جز جلب سود شخصی و رفع ضرر شخصی و ادامه خود در رفع مطلوب، به رسمیت نمی شناسد. این حیات، هر چه را که «جز خود» است، در خارج از منطقه درک و خواسته های خود قرار می دهد. این است معنای «جانور» که اگر در کالبد انسانی باشد و از هوش و درک و اندیشه برخوردار شود، میدان بس وسیع تری برای خود و اشباع خواسته های خود آماده می کند. اما حیات معقول، عبارت است از: زندگیی که بتواند پاسخ گوی همه ابعاد مثبت انسانی باشد.
می دانیم که یکی از اساسی ترین ابعاد مثبت انسانی، جستجو و دریافت هدف اعلای زندگی است که بتواند زندگی را به خوبی تفسیر و به درستی توجیه عقلانی بنماید. انسانی فقط با دریافت این هدف اعلاست که می تواند حیات خود را مستند به بینه (دلیل روشن) و برهان نماید. یعنی فقط با این دریافت است که حیات قابل تفسیر و توجیه عقلانی می گردد. مأخذ بایستگی «حیات معقول» برای انسان ها، آیاتی است که تبدیل حیات طبیعی معمولی را به حیات معقول، امری ضروری معرفی کرده است، مانند:
«لیهلک من هلک عن بینه و یحیی من حی عن بینه؛ تا کسی که هلاک می شود (تباه می گردد)، از روی دلیل روشن تباه شود و هر کسی از حیات برخوردار می گردد، از روی دلیل روشن، از آن برخوردار شود.» (انفال/ 42)
آن آیه که می گوید: «یا أیها الذین آمنوا استجیبوا الله و للرسول إذا دعاکم لما یحییکم؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا و پیامبر را موقعی که شما را به پا دارنده حیات شما دعوت می کنند، اجابت کنید و بپذیرید.» (انفال/ 24)
مسلم است که بشریت را به خور و خواب و خشم و شهوت و طرب و عیش و عشرت (که مختصات دقیق حیات معمولی است) دعوت نمی کند، زیرا تمایل مردم به آن مختصات، یک تمایل صد در صد طبیعی بوده، احتیاج به دستور و توصیه و پیکار و تلاش ندارد، بلکه مقصود یک حیاتی است که با اندیشه و تعقل و اختیار اشباع شود؛ این است «حیات معقول».
این حیات، نه تنها برای علوم جهت منحرف کننده نیست و نه علوم را در قالب هایی پیش ساخته محدود نمی کند و نه تنها شرط و کیفیت مخصوصی را برای استدلال تجربه و استنباط و تحقیق (به طور عموم) قرار نمی دهد، بلکه برای همه علوم و مسائل و قوانین و اصول آنها، معنا و مفهومی والاتر می بخشد. اسلام چگونه می تواند دانشمندان و محققان را در رسیدن به واقعیات، به طرق و استدلال های مخصوص مقید نماید، در حالی که طرق و دلایل خدایایی را بی نهایت معرفی می کند؟ مسلم است که اجزاء و روابط و سطوح گوناگون قلمرو انسان و طبیعت، آن آیات الهی است که بشر هشیار را با خدا مربوط می سازد.
«الطرق الی الله بعدد انفاس الخلایق بعدد نفوس الخلایق؛ راه ها به سوی خدا، به شماره نفس های (نفوس) آفریده ها است.»
از طرف دیگر، چون نظام جهان هستی از دیدگاه اسلام یک نظام باز است، لذا سیستم و راه وصول به اجزاء و روابط و سطوح جهان نیز قاعدتا نمی تواند بسته باشد. بر این اساس، از فرمول ساده 4=2×2 گرفته تا شناخت این مسأله که: آیا ذرات بنیادین عالم طبیعت موجند یا جرم، به عنوان امواجی از حیاتی معقول که رو به یک هدف والا در حرکت جدی است، پذیرفته می شوند، زیرا آن حیاتی که با داشتن 4=2×2 به تکاپو می افتد، معقول تر و قابل توجیه تر از حیاتی است که فرمول مزبور را نمی داند و یا می داند، ولی آن را به رسمیت نمی شناسد.
حسن بن هیثم بصری پدر فیزیک تجربی و توضیح دهنده علمی خواص و رابطه چشم با نور و دیدنی ها و انکسار نور بنابر گفته مورخان علم شخصی کاملا متعبد و پارسا بوده است. این تعبد و پارسایی، رسمی و حرفه ای نبوده که فیزیک حسن بن هیثم را جهت داده است، بلکه علم و تعقل بوده که در جهت گیری تعبد و پارسایی واقعی او، اثر معقول گذاشته و زندگی طبیعی و معمولی وی را به «حیات معقول» تبدیل نموده است.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- علم و دین در حیات معقول- صفحه 62- 64

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/210794