جدا کردن هنر از اخلاق توسط بعضی از متفکران

گروهی از زیبا شناسان و دیگر متفکرانی که در مباحث زیبایی اظهار نظر کرده اند:
اول- مفهوم زیبایی را از زیبایی حیات که با آرمان های معقول به وجود می آید، برکنار می کنند تا از این راه، اخلاق را که عبارت است از شکوفایی عالی ترین حقایق در درون آدمی، یک پدیده یا یک فعالیت درونی ابهام انگیز و فاقد جاذبیت قرار بدهند، در صورتی که مبانی اصیل اخلاق بر شهود و احساس های عالی استوار است که در موقع تعلق به نمودهای زیبایی محسوس، شهود زیبایی نامیده می شوند و روی همین برداشت زیبایی والا درباره اخلاق است که یکی از متفکران بسیار حساس و دقیق ویکتور هوگو می گوید: «تماشاگهی بس عظیم وجود دارد که دریا نامیده می شود. تماشاگهی عظیم تر از آن وجود دارد که آسمان نامیده می شود و تماشاگهی عظیم تر از این دو وجود دارد که وجدان آدمی است.»

دوم- این زیبا شناسان مانند اکثر متخصصان در یک بعد انسانی، قیچی به دست گرفته، با کمال آسودگی خاطر مشغول بریدن بعد مورد توجه خویش از دیگر ابعاد انسانی می باشند که در هویت روانی انسان متحد بوده و بدون هیچ حد و مرزی شخصیت آدمی را تشکیل می دهند، یا شخصیت آدمی با وحدتی که دارد همه آن ها را اداره می کند. این کار، آگاهانه یا نا آگاهانه درست شبیه به این است که ماهی را از آب در آورند و سپس آن را بیاورند در آشپزخانه قطعه قطعه کنند و بپزند. سپس روی هر قطعه ای از آن ها ادویه و رب گوجه و آبلیمو و غیرذلک هم بریزند و هر کسی با تماشا به قطعه ای که در مقابلش قرار گرفته است و با خوردن همان قسمت از ماهی، چنین ادعا کند که من ماهی را می شناسم و ماهی را می خورم!! در صورتی که ماهی از آن موقع که از آب درآمده است، موجودیت حقیقی خود را از دست داده و حتی قطعات بی جان ماهی داخل ظرف پخته و چیزهای دیگری هم با آن مخلوط شده است. آخر، تاکنون کدامین فرمول علمی توانسته است احساس عظمت زیبایی اخلاق را در هویت روانی انسانی از احساس زیبایی به معنای معمولی آن بریده و مرزبندی کرده و از اتحاد آن دو سطوح عالی روان جلوگیری به عمل آورده باشد؟!!


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام- صفحه 224-223

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/210934