حرکت تقدیسی انسان

انسان پس از «حرکت تسبیحی» رو به «حرکت تقدیسی» می گذارد. مبدأ حرکت تسبیحی زبان است، و مبدأ حرکت تقدیسی قلب، (سبوح قدوس). پس از تحقق به اسم مبارک «سبوح» و شئون آن، به آفاق بیکران اسم مقدس «قدوس» و سیر در آن می رسد. و این حرکت، حرکت اصلی است. باری، انسان بیدار، باید برای درامدن از انحطاط و زوالی که از سکون و غفلت حاصل می شود، به جاودانگی حرکت بپیوندد. آنچه جاودانه است حرکت است. و این حرکت جاودانه همان «و انا ألیه راجعون» است، که جاودان است. انسان سعادتمند نه تنها با مرگ و فرا رسیدن آن به خدای متعال رجوع می کند و به نزد او باز می گردد، بلکه همواره در درجات قرب نیز، از درجه ای به درجه دیگر منتقل می شود، و «سیر الی الله» و «سیر فی الله» پایان ندارد. پس باید کوشید تا بدین قافله پیوست. و حدیث «تنافسوا فی الدرجات؛ در رسیدن به درجاتی هر چه بالاتر رقابت کنید»، ناظر به همین حقیقت است. و برای این پیوستن، معرفت (ایمان بر شناخت)، رکن اصلی است، لیکن معرفت خالص (نه القاطی)، که از هرگونه شبهه به دور باشد، و از اختلافات نظری و فلسفی که خواجه نصیرالدین طوسی از آن درد گزاری کرده است، بر کنار ماند؛ همچنین بر هیاهوهای شبه فلسفی و پوچ جدید نیز غلبه کند؛ و خود را از دنیای کوچک و بسته «مغز»، به آفاق گسترده و گستره آفاق زای «قلب» برساند، و به جرگه «لمن کان له قلب؛ صاحبان دل» وارد سازد. آن هم با «سلوک قرآنی» نه «سلوک صناعی». سلوک صناعی نیروهایی را در نفس جان می دهد و زنده می کند که از خود نفس و در کمون نفس است. و تا اینجا هنوز انسان اسیر نفس خویش است، اگر چه کارهایی غریب هم از او سر بزند، و به تعبییر عوام، کرامت (کار خارق عادت) هم داشته باشد. لیکن «سلوک قرآنی» است که نفس محدود را از انسان می گیرد، و او را به قدرة الله نامحدود پیوند می دهد و مرتبه والای «یقین» را به او ارزانی می دارد، چنانکه مربی اکبر، و معلم اعظم، پیامبر اکرم (ص) فرموده است: «خیر ما القی فی القلب، الیقین»؛ بهترین چیزی که در قلب انسان بیفکنند (و گرانبهاترین سرمایه ابدی انسان که به انسان بدهند)، یقین است. زیرا آنچه برای ابدیت انسان می ماند، و در عوالم بعد همدم انسان است، و آدمی را در جهان با آن می سنجد، و میزان حیقی آن است، حقایقی و معارفی است که از این جهان و دوران آن، در قلب انسان مانده است. پس باید انسان خود را آماده کسب این سعادت بسازد.

به گفته صدر المتأهلین:
هرکس حالش منتهی به ادراک معرفت الهی شد، در نتیجه، به معرفت الهی لذت مند گردیده، لقاء (دیدار) الهی و مشاهده ذات او را به بینش عقلی آرزومند می گرداند، لذا مرگ را دوست دارد، و مسلما آن را ناپسند نمی دارد...


منابع :

  1. محمدرضا حکیمی- معاد جسمانی در حکمت متعالیه- صفحه 72-69

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/211104