اصول فلسفی صدرالمتألهین

اصول فلسفی ملاصدرا، چنانکه معروف است یازده اصل است، که شالوده های حکمت متعالیه را تشکیل می دهد. صدرالمتأهلین در عمده کتابهای فلسفی خویش، و بیش از همه در اسفار، در جاهای مناسب، درباره این اصول یا مقدمات موصله به آنها، یا رد ادله و براهینی که آنها را سست یا مخدوش می سازد، بحث هایی مفصل و مختصر آورده است، و در اثبات آنها به داده های کشفی نیز بسیار استناد کرده است. در پاره ای از کتابهای خویش از جمله «مبدأ و المعاد» که پس از اسفار مفصل ترین اثر فلسفی اوست همه این یازده اصل را نیاورده است، بلکه به آن شمار بسنده کرده است که دخالت تأسیسی و مستقیم تر داشته اند. اینک به بیان این اصل ها، به طور اجمال، بر پایه کتاب «اسفار» می پردازیم.
اصل نخست- اصالت وجود:
ان الوجود فی کل شیء و الأصل فی الموجودیة، و الماهیة تبع له.
- در موجودیت هر چیز، وجود اصل است، و ماهیت تابع آن.
اصل دوم- تشخص وجود خاص:
ان تشخص کسل شیء و ما یتمیز به، هو عین وجوده الخاص...
- تشخص (و تیعن) هر چیز و مایه جدا شدن آن چیز از دیگر چیزها، همان وجود خاص خود آن چیز است (نه ماهیت و شئیت عام آن)
اصل سوم- تشکشک در وجود:
إن طبیعة الوجود قابلة للشدة و الضعف، بنفس ذاتها البسیطة، التی لا ترکیب فیها خارجا و لا ذهنا...
- طبیعت وجود، به ذات بسیط خویش، و بدون هیچ ترکیب خارجی یا ذهنی، پذیرای شدت و ضعف و دارای مراتب شدید و ضعیف است.
اصل چهارم- حرکت جوهری (استحاله در ذاتیات):
ان الوجود مما یقبل الاشتداد و التضعف: یعنی أنه یقبل الحرکة الشتدادیة، و أن الجوهر فی جوهریتة أی وجوده الجوهری یقبل الاستحالة الذاتیة
- وجود اشتداد، شدت یابی و ضعف یافتن را می پذیرد، یعنی وجود دارای حرکت اشتدادی است، و جوهر، در همان وجود جوهری خویش، دارای استحاله ی ذاتی می باشد (و می تواند دارای تحول ذاتی و تغییر تعینی بگردد).
اصل پنجم- تحقق شیئیت:
إن کل مرکب بصورته هو هو لا بمادته، فالسریر سریر بصورته لا بمادته.
- هر شیء مرکبی به صورت خود، آن شیء است نه به ماده خود (شیئیت هر شیء مرکب به صورت آن است نه به ماده ی آن ماده امری نا متحصل است، و جامع جمیع مراتب، فصل اخیر است).
اصل ششم- وحدت نفس با قوای خود (النفس فی وحدتها کل القوی):
ان المدرک بجمیع الادراکات الحسیة و الخیالیة و العقلیة و الفاعل بجمیع الافاعل الطبیعیة و الحیوانیة و الانسانیة الواقعة من الانسان هو نفسه المدبره، فلها النزول الی مرتبة الحواس و الآلات الطبیعیة و لها الصعود الی مرتبة عقل الفعال و ما فوقه فی آن واحد و ذلک لسعة وجودها...
- آنکه همه ی ادراکات حسی و خیالی و عقلی را انجام می دهد، و همه افعال طبیعی و حیوانی و انسانی صادر از انسان، از او سر می زند، همان نفس مدبر، نفس ناطقه) انسان است. پس نفس می تواند، در آن واحد، هم تا مرتبه حواس و (کار کردن با) آلات طبیعی نزول کند، و هم تا مقام عقل فعال و بالاتر از آن بالا رود. و این ه دلیل سعه وجود نفس است.
اصل هفتم- تشخص بدن به نفس:
هویت و تشخص و تعین بدن به نفس صاحب بدن است نه به جرم بدنی او، از این رو تا نفس زید باقی باشد هر چند بدن او تبلهایی بیابد شخص زید باقی است:
فزید، مثلا زید بنفسه لا بجسده؛ و لأجل ذلک یستمر وجوده و تشخصه ما دامت النفس باقیة فیه.
این اصل، فرع بر «اصل پنجم» است. و ذکر آن، چنانکه حاجی سبزواری نیز یادآوری کرده است. لازم است، و «اصل دوم» و «اصل ششم» جای آن را نمی گیرد، زیرا بنابراین مبانی تشخص بدن به نفس صاحب بدن است، و تشخص خود نفس به وجود آن است. علاوه بر این، این اصل که تشخص به وجود است تنها مورد قبول ابونصر فارابی و صدرالمتأهلین است...
اصل هشتم- تجرد خیال:
أن القوه الخیالیة جوهر قائم لا فی محل من البدن و أعضائه و لا هی موجودة فی جهة من جهات هذا العالم الطبیعی و إنما هی مجرده عن هذا العالم واقعة فی عالم جوهری متوسط بین العالمین.
- قوه خیال، جوهری است مستقل، که در محلی از بدن و اعضای آن جای ندارد، همچنین مرتبط به جهتی از جهات ای عالم طبیعی نیست، و بحتم این قوه، از عالم ماده مجرد است، و در عالمی جوهری، میان عالم مواد طبیعی و مفارقات عقلی جای دارد (و از آن، تعبیر به «تجرد برزخی» می شود.)
اصل نهم – قیام صدوری صور خیالی و ادراکی به نفس:
ان الصور الخیالیة، بل الصور الإدراکیة، لیست حالة فی موضوع النفس و لا محل آخر، و أنما هی قائمة بالنفس، قیام الفعل بالفاعل، لا قیام المقبول بالقابل.
-صور خیالی، بلکه صور ادراکی، حال در نفس (به عنوان موضوع)، یا در محلی دیگر نیستند، بلکه این صور قائم به نفس است، چونان قیام فعل به فاعل، نه مقبول به قابل.
اصل دهم- تحقق صور مقداری بدون نیاز به ماده:
ان الصور المقداریه و الاشکال و الهیئات الجرمیة، کما تحصل من الفاعل بمشارکة القابلة...کذلک قد تحصل من الفاعل بمشارکة المادة القابلة...کذلک قد تحصل من الجهات الفاعلیة و حیثیاتها أدراکیة، من غیر مشارکة المادة.
- صورت های مقداری و شکل ها و هیئت های دارای جرم، چنانکه از فاعل به همراه ماده قابله (هیولی) پدید می آند،... به همین گونه از جهات فاعلی و حیثیات ادراکی، بدون وجود ماده، نیز پدید می آیند. مانند صورت انسان و اسب و درخت در آب که ماده قابله، واحد است و فواعل متعدد، و تعدد به جهات فاعلی است؛ یا صور کوه و هامون و دریا که نفس انشا می کند و در صقع تجرد نفس تحقق دارد نه در اعصاب مغز و نه به صورت حال در قوه خیال.
اصل یازدهم- اشتمال نفس ناطقه بر عوالم سه گانه:
أنک قد علمت أن أجناس العوالم و النشآت مع کثرتها التی لا تحصی منحصرة فی ثلاثة... عالم الصور الطبیعیة، الکائنة الفاسدة... عالم الصور الأدراکیة الحسیة المجردة عن المادة الحاملة للأمکانات... و أعلاها عالم الصور العقلیة و المثل الالهیة... فاعلم: أن النفس الانسانیة لمختصة من بین الموجو.دات، بأن لها هذه الأکوان الثلاثة، مع بقائها بشخصها...
- به خوب دانستی که عالم ها و نشئه ها با همه فراوانی بیرون از شمار، در سه عالم منحصرند...عالم طبیعت و صور طبیعی، که پذیرای کون و فسادند (و همواره در حال پدید آمدن و نابود شدنند)... عالم صور ادراکی حسی مجرد از ماده حامل امکان... و بالاتر از این عالمها، عالم صور عقلی و مثل الهی است...
و اکنون بدانکه نفس انسانی، از میان همه موجودات، دارای این ویژگی است، که با حفظ فردیت خویش، این سه عالم را با هم دارد.
پس عوالم با همه وسعت و کثرت، سه تاست:
1- عالم صور طبیعی مادی.
2- عالم صور ادراکی حسی مجرد (خیال و مجردات برزخی و مثالی).
3- عالم عقول و مفارقات.
و نفس انسانی چنان است که همه این سه عالم در آن تحقق می یابد.


منابع :

  1. محمدرضا حکیمی- معاد جسمانی در حکمت متعالیه- صفحه 177-169

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/211114