مخالفت منافقان و یهودیان با اسلام

با آن که بیشتر مردم یثرب مسلمان و یا موافق پیغمبر بودند، چنین نبود که شهر و اطراف آن در بست مطیع و آرام باشد. عبدالله بن ابی، که مقدمات ریاست او بر شهر آماده شده و با رسیدن محمد (ص) به یثرب از این مقام محروم مانده بود، بیکار نمی نشست و با آن که به ظاهر خود را مسلمان می خواند، در نهان علیه محمد (ص) و مسلمانان توطئه می کرد و با یهود مدینه نیز سر و سری داشت.
این گروه، که نخستین دسته های آیات مدنی قرآن آنان را "منافقان" خوانده است، در راه پیغمبر و مسلمانان مشکلاتی پدید آوردند. چاره این دسته مشکل تر از مشرکان و یهودیان بود، زیرا اینان نزد مسلمانان خود را مسلمان می خواندند و پیغمبر به حکم ظاهر اسلام نمی تواست با آنان بجنگد.
آیه های قرآن گاهگاه آنان را تهدید می کرد که خدا و پیغمبر از درون شما آگاهند. و می دانند که شما مسلمانی را سپر سلامت خویش ساخته اید:
«إذا جاءک المنافقون قالوا نشهد إنک لرسول الله و الله یعلم إنک لرسوله و الله یشهد إن المنافقین لکاذبون؛ گاهی که منافقان نزد تو آیند گویند ما گواهی می دهیم که تو فرستاده خدایی! و خدا می داند که تو فرستاده اویی و خدا گواهی می دهد که منافقان دروغ می گویند.» (منافقون/ 1)
کارشکنی عبدالله در راه اسلام تا سال مرگ او (نهم هجرت) همچنان ادامه داشت. یهودیان با آن که در پیمان نامه مدینه دارای حقوقی شده بودند تا آن جا که از غنیمت جنگی هم نصیب می بردند، و با آن که نخست روی موافق به مسلمانان نشان دادند و چند تن از آنان به دین اسلام درآمدند، سرانجام ناخشنودی نمودند. علت این ناخشنودی آن بود که آنان گذشته از تسلط بر اقتصاد یثرب، با عرب های بیابانی و نیز با مشرکان مکه داد و ستد داشتند و انتظار می بردند که با ریاست عبدالله بن ابی بر مدینه نفوذ اقتصادی آنان توسعه یابد؛ اما رسیدن محمد (ص) بدین شهر و شیوع اسلام مانع این نفوذ شد. گذشته از این، یهودیان بر خود هموار نمی کردند که کسی را که از نسل یهود نیست به پیغمبری بشناسند.
این بود که آن ها هم پس از چندی مخالفت خود را با محمد (ص) آشکار کردند. ظاهرا عبدالله بن ابی نیز در تحریک آنان بی اثر نبود. یهودیان گفتند آن پیغمبر که ما انتظار او را داشتیم محمد نیست و در مقابل آیات قرآن، تورات و انجیل را به رخ مسلمانان می کشیدند و می گفتند «آنچه قرآن می گوید با آنچه در کتاب های ماست یکی نیست.» آیات متعددی از قرآن در این باره نازل شد که به موجب آن آیات در طول زمان تورات و انجیل دستخوش تحریف شده است و دانشمندان یهود برای آن که مقام خود را حفظ کنند آن آیات را دگرگون کرده اند. سرانجام قرآن به یکباره رابطه اسلام را با یهود و نصاری برید و برای آن که به عرب بفهماند. آنان در مقابل یهود امتی جداگانه هستند گفت: عرب بر ملت ابراهیم و ابراهیم جد اعلای اسرائیل است:
«یا اهل الکتاب لم تحاجون فی ابراهیم و ما انزلت التوریة و الانجیل الا من بعده افلا تعقلون* ها أنتم هولاء حاججتم فیما لکم به علم فلم تحاجون فیما لیس لکم به علم و الله یعلم و أنتم لاتعلمون* ما کان إبراهیم یهودیا و نصرانیا ولکن کان حنیفا مسلما و ما کان من المشرکین؛ ای اهل کتاب چرا در ابراهیم خصومت می کنید؟ مگر نه این است که تورات و انجیل پس از ابراهیم فرستاده شده است؟ شما در آنچه می دانید خصومت کردید. چرا در چیزی که نمی دانید خصومت می کنید؟ در حالی که خدا می داند و شما نمی دانید. ابراهیم نه یهودی بود و نه ترسا و نه مشرک بلکه مسلمانی پاک اعتقاد بود.» (آل عمران/ 65- 67) در ضمن رجوع کنید به (حج/ 78)


منابع :

  1. سیدجعفر شهیدی- تاریخ تحلیلی اسلام- صفحه 71-73

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/211526