بررسی هدف قدرشناسی از فرهنگ در تعلیم و تربیت

یکی از اهداف تعلیم و تربیت، قدرشناسی از فرهنگ است، فردریک مایر در کتاب تاریخ فلسفه تربیتی درباره لزوم این ماده تربیتی چنین می گوید: «به قدرشناسی از فرهنگ باید اهمیت داد. تربیت بدون لذت بردن از هنر و ادب ناقص است. شناسایی شاهکارهای بزرگ پیشین، ممکن است ما را به ارزیابی فرهنگ زمان معاصر یاری و راهنمایی کند. به گفته ویتمن مسئله هراس انگیز تربیت امروزی همانا ابتذال آن است. اغلب به نوعی عقیده توحید برمی خوریم که هنرهای صنعتی را با شاهکارهای سوفوکلس یکی می داند، ادگارگست را با رابینسون جفرز، دیل کارنگی را با سقراط، و میکل آنژ را با نقاشان ساتاردی ایونینگ پست برابر می شمارد. مقصود از قدرشناسی، تنها شناسایی شاهکار بزرگ هنری نیست، بلکه باید در روش خود تجدید نظر کنیم تا هنر جزء زندگی ما شود و به ارزش های اساسی و هدف های ما کیفیت شرطی بدهد».
شکی نیست که فرهنگ به معنای عمومی آن، نیاز به یک تعریف جامع دارد که به خاطر گسترش فراوان معنای عمومی آن، بسیار دشوار به نظر می رسد. بنابراین، دیده می شود که بعضی از فرهنگ شناسان می گویند: معنای فرهنگ به خاطر عمومیت وسیعی که دارد، نظیر وجود، قابل تعریف نیست. اگر از این مسئله صرف نظر کنیم، اشکال بزرگ تری که در تعریف فرهنگ با آن رو به رو خواهیم شد، تنوع و اختلاف شدید عناصر فرهنگی است، به گونه ای که پیدا کردن یک جامعه با هویت معین برای تعریف فرهنگ، اگر امکان ناپذیر نباشد، حداقل بسیار دشوار است.
همین مشکل را در تعریف زیبایی نیز می بینیم، زیرا فاصله میان یک دسته گل، با زیبایی نمود عاطفی و فاصله این دو با شب مهتاب و فاصله آن ها با آبشار زیبا و فاصله آن ها با یک آهنگ موزون و دلپذیر، فاصله همه این ها با زیبایی عدالت و حق گرایی روح و غیر آن، به اندازه ای زیاد است که با هیچ مفهوم دارای هویت روشن نمی توان آن ها را جمع کرد و زیبایی را با آن تعریف نمود.
آیا متفکر می تواند یک هویت معین از تعادل اجزاء و نظم ریاضی موضوعی زیبا را که پدیده ای است عینی، و احساس زیبایی و شهود آن را که پدیده ای است درونی، به وجود بیاورد؟! وضع ما درباره فرهنگ نیز با تنوع شدید و حتی متباین که در انواع فرهنگ دیده می شود، درست مانند وضع ما درباره حقیقت زیبایی است. به عنوان مثال: یک اخلاق تابو در یک جامعه، نوعی از فرهنگ آن جامعه است.
از طرف دیگر، همان جامعه که دارای تابو است، ممکن است تأکیدی شدید بر نواندیشی و استمرار تجدد در تفکر داشته باشد که خود مستلزم مبارزه همیشگی با جمود اخلاقی است.
ما امروزه در جوامعی فراوان می توانیم به تضادهایی در عناصر فرهنگی برخورد کنیم. به عنوان نمونه: فرهنگ نژادگرایی با مختصات خود، در اغلب جوامع دنیا از دوران قدیم رواج دارد. در عین حال، ادیان حقه و یا اخلاق های متعالی، حتی مکتب هایی با هدف گیری انسانی کلی که موجب به وجود آمدن فرهنگ تعمیم محبت بر انسان ها و گرایش ها و جذبه های عالی معنوی و عرفانی نیز می شود، در آن جوامع بروز نموده، مورد قبول قرار گرفته اند. با این حال، این دو عنصر متضاد فرهنگی هم چنان به وجود خود ادامه می دهند، و متاسفانه فرهنگ نژادگرایی و نژاد پرستی معمولا رنگ انسان گرایی را مات می کند و اغلب بر آن چیره می شود. پس ماده قدرشناسی از فرهنگ حتما باید مورد دقت و تحلیل جدی قرار بگیرد.
اخلاق تابو عبارت است از: رفتار یا احساس درباره پدیده هایی از جهان عینی که هیچ دلیل عقلانی ندارد، بلکه گاهی اقسامی از تابوها دیده می شوند که ضد عقل نیز می باشند.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- ارکان تعلیم و تربیت- صفحه 78-80

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/211633