تقسیم بندی انسان ها در رابطه با دریافت خویشتن

ما معلومات و معارف و تجارب شخصی را با حقایق دیگر که اصالت آنها اثبات شده است ارزیابی می کنیم. اگر صحیح بود آن را می پذیریم و در غیر این صورت آن را تخیلات و توهمات تلقی نموده نمی پذیریم. مسئله دیگر این است که:
ما دریافت مستقیم حقایقی را که نیازی به مقدمات منطقی نداشته باشد شهود می گوییم اما اشراق یک روش مکتبی است که حقایق هستی را دریافت می کند (بدون توسل به تعقل نظری)
امروزه روش اشراق در مغرب زمین عقب افتاده است ولی دریافت های شهودی بسیار انجام می شود و ما به طور فراوان شاهد پیشرفت های علمی از مسیر شهود هستیم.
اما آیا اینکه بشر می تواند کندوکاو صحیحی درباره خویشتن داشته باشد یا نه؟ به نظر می رسد این مسئله بستگی به این دارد که قدرت تجرید مغزی و قدرت شخصیت انسانی که می خواهد در (خویشتن) کندوکاو کند تا چه اندازه است؟
به طور کلی می توان انسان ها را در رابطه با دریافت خویشتن به گروه هایی تقسیم نمود:
1- کسانی هستند که نه تنها (خویشتن) یا (من) خود را نمی توانند مورد تجزیه و تحلیل قرار بدهند، حتی نمی توانند از آگاهی به خویشتن (علم حضوری- کانشنس) برخوردار شوند. بدیهی است که این گروه از نگرش تحقیقی در درون خود ناتوان می باشند.
2- عده ای هستند که توانایی علم حضوری (آگاهی به خویشتن) را دارند ولی نصیب آنان بیش از اینکه خویشتن را درک می کنند و می دانند که این خویشتن (من) از سنخ اجزاء جسمانی نیست نمی باشد.
3- بالاتر از این دو گروه اشخاصی هستند که خویشتن را با مقداری از مختصات آن مانند: علم، تجسیم، اکتشاف، اندیشه و تعلق در می یابند و می فهمند که خویشتن (من) با اینکه یک حقیقت واحد است با این حال از ده ها مختصات غیر جسمانی برخوردار می باشد.
4- گروهی از درون شناسان را می بینیم که با توجه به تجرید فوق مادی (من) به اکثر مختصات آن آگاهی دارند. اینان هستند که در شناخت انسان از گروه های فوق پیشرفته و می توانند برای شناساندن انسان حقایق و واقعیات فراوانی را در اختیار بشریت بگذارند.
همه دریافت های شهودی و علمی امثال مولوی و عطار و ابن سینا (خصوصا در نمط هشتم و نهم و دهم از کتاب الاشارات و التنبیهات) از مشرق زمین اسلامی و ویکتور هوگو و داستایوسکی و شکسپیر از مغرب زمین مسیحی مربوط به گروه چهارم است که با آشنایی فراوان با درون و خودیابی های مهم به بشریت عرضه شده است. هیچ یک از آن دریافت های شهودی و علمی از پدیده ها و واقعیات جهان فیزیکی به دست نیامده است.
همان گونه که علوم و دریافت شده های روانشناسان بزرگ که برای اولین بار، واقعیات جهان درونی را در دیدگاه صاحب نظران علوم انسانی و محققان قرار می دهند هیچ آزمایشگاه و مأخذی جز درون خود ندارند. و نباید توهم کنیم که اینان از مسیر رفتارشناسی به آن واقعیات دست می یابند زیرا اغلب نمودهای رفتاری دارای علت واحد منحصر نیستند. بلکه از گروه معلومات چند علتی می باشند. مانند رفتارهایی که نمایانگر لذت یا الم می باشند.
بدیهی است که انواع عوامل لذت و الم متجاوز از صد نوع می باشد. وانگهی هیچ ارتباط قابل فهم مابین حرکت خاص چشم و عامل درونی آن وجود ندارد. به عنوان مثال اگر کسی حقایق درونی را مانند: تعجب، شادی، اندوه، تصدیق، تکذیب، حسرت و غیرذلک را در درون خود در نیافته باشد محال است از حرکات مخصوص چشم درباره هر یک از آنها هویت آن را بفهمد.
5- در تحلیل ها و سیر و سیاحت های عرفانی در درون نباید از بررسی ها و فعالیت های منطقی رایج در علوم طبیعی و حتی روانشناسی استفاده نمود. زیرا نخستین شرط دریافت های عرفانی تخلق به اخلاق الله و تادیب به آداب الله با تزکیه نفس است که باعث ظهور انوار الهی در درون بوده و قاره های کشف نشده ای را در اصول طبیعت و فوق طبیعت ارائه می دهد.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- پیام خرد- صفحه 230-232

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/211746