داستانی درباره نیت و آثار آن

قصه ای از کتاب مجموعه ی ورام که از متون معتبر روایی ماست نقل شد که در زمانهای گذشته یکی از شاهان ایران (شاید کسری انوشیروان بوده است) در شکارگاه دنبال شکاری اسب تاخت و از همراهان دور شد و خشته و تشنه کنار باغی سرسبز و خرم رسید، در زد. پیرمردی با موی سپید در را باز کرد. شاه را نشناخت ولی از وضع ظاهری او فهمید که شخص بزرگی است. شاه گفت: من تشنه ام، برایم آب بیاور. او فورا رفت و در یک قدح بلورین آب انار خوش رنگی آورد و تقدیم شاه کرد. در این اثنا وزیر و جمعی از همراهان رسیدند.
شاه آن آب انار را آشامید و از رنگ و عطر و طعم و رنگش لذت برد و انعام سنگینی به آن پیرمرد باغبان داد و تحسینش کرد؛ ضمنا از او پرسید: این آب انار را از چند انار گرفتی؟ گفت: از یک انار گرفته ام. شاه و همراهان تعجب کردند که یک انار و این آب فراوان با این رنگ و طعم عالی! وزیر پرسید: این باغ از آن کیست؟ پیرمرد گفت: این از باغ های دولتی است، من اجاره کرده ام. وزیر گفت: چقدر مال الاجاره می دهی؟ پیرمرد مبلغی گفت که به نظر وزیر بسیار کم آمد؛ در مقابل باغ به این بزرگی و میوه های به این فراوانی و پر آبی و شادابی به نظرش خیلی کم بود. چیزی نگفت و موقع بازگشت در بین راه به شاه گفت: این درست نیست که ما از این باغ پردر آمد این مبلغ کم مال الاجاره بگیریم. اجازه بدهید ما میزان اجاره را بالا ببریم. شاه اگرچه چیزی نگفت اما اظهار تمایل کرد.
مدتی گذشت. دوباره شاه عبورش به در آن باغ افتاد. وزیر که با جمعی همراه شاه بود در زد، پیر مرد آمد. شاه آب انار خواست. او رفت ولی این بار طول کشید تا آمد و ظرف آب انار را به دست شاه داد، شاه نوشید و اما با کمال تعجب دید هم مقدار آب انارش از نوبت پیش کمتر است و هم رنگ و بو و طعم قبلی را ندارد! رو به پیرمرد کرد و گفت: تعجب می کنم! آب انار امروز با نوبت قبلی فرق کرده است! پیرمرد گفت: بله من هم متعجبم چه شده است. با اینکه نه آب تغییر کرده، نه هوا و نه من در خدمتگزاری کوتاهی کرده ام ولی مدتی است که انارها کم آب شده و رنگ و بو و طعمشان را هم از دست داده اند! شاه گفت: تو خودت در امر باغ و باغداری با تجربه هستی، به نظر خودت چه چیز ممکن است سبب این تغییر شده باشد؟
پیرمرد که شاه را نمی شناخت گفت: آنچه من می توانم بگویم این است که پدران ما که تجربیات بیشتری داشته اند وقتی چنین وضعی پیش می آمد می گفتند: نیتها تغییر کرده و اندیشه ها دگرگون شده است. شاه وقتی این جمله را شنید تکان خورد و لحظه ای تأمل کرد و آنگاه رو به همان وزیری که پیشنهاد ازدیاد مال الاجاره را داده بود کرد و گفت: می بینی یک کوته فکری و بد اندیشی چگونه اثر می گذارد و زندگی را دگرگون می سازد و نعمت ها را تغییر می دهد؟ شما به جای اینکه قیمت مال الاجاره ی این باغ را بالا ببرید؛ بکوشید امثال این باغ را فراوان به وجود بیاورید تا از آن راه به میزان درآمد کشور بیافزایید نه از درآمد این یک باغ.


منابع :

  1. سیدمحمد ضیاءآبادی- عطر گل محمدی 3- صفحه 4-6

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/211923