دیدگاه مارکسیسم در مورد رابطه‌ی زندگی حیوانی و معنوی انسان

آنچه امروز در ارتباط با رابطه زندگی حیوانی و زندگی معنوی انسان مطرح است، جنبه جامعه شناسانه دارد نه جنبه روانشناسانه، از دیدگاه جامعه شناسی مطرح می شود و نه از دیدگاه روانشناسی و از این رو شکل بحث به این صورت است که در میان نهادهای اجتماعی آیا نهاد اقتصادی که مربوط به تولید و روابط تولیدی است، اصل و زیربنا و سایر نهادهای اجتماعی بالاخص نهادهائی که انسانیت انسان در آنها تجلی یافته است، همگی فرع و روبنا و انعکاسی از نهاد اقتصادی است؟ آیا علم و فلسفه و ادب و دین و حقوق و اخلاق و هنر در هر دوره ای مظاهری از واقعیتهای اقتصادی بوده و از خود به هیچ وجه اصالتی ندارد؟
آری آنچه مطرح است به این شکل مطرح است اما خواه ناخواه این بحث جامعه شناسی، هم نتیجه ای روانشناسانه پیدا می کند و هم به بحثی فلسفی درباره انسان و واقعیت و اصالت آن که امروز به نام اصالت انسان یا اومانیسم خوانده می شود کشیده می شود و آن اینکه انسانیت انسان به هیچ وجه اصالت ندارد، تنها حیوانیتش اصالت دارد و بس، انسان از اصالتی به نام انسانیت در برابر حیوانیت خویش برخوردار نیست یعنی نظر همان گروه تایید می شود که منکر یک تمایز اساسی میان انسان و حیوان اند. طبق این نظریه نه تنها اصالت گرایشهای انسانی، اعم از حقیقت گرائی، خیرگرائی، زیبائی گرائی و خداگرائی نفی می شود، اصالت واقعگرائی از دید انسان درباره جهان و واقعیت نیز نفی می شود زیرا هیچ دیدی نمی تواند فقط «دید» باشد، بی طرفانه باشد، هر دیدی یک گرایش خاص مادی را منعکس می کند و جز این نمی تواند باشد. عجب این است که برخی از مکاتب که چنین نظر می دهند، در همان حال از انسانیت و انسانگرائی و اومانیسم دم می زنند!


منابع :

  1. مرتضی مطهری- انسان و ایمان- صفحه 16-15

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/21470