رابطه زهد با عشق و پرستش

حق پرستی به معنی واقعی کلمه یعنی شور محبت و خدمت حق را داشتن، و با یاد او مأنوس بودن، و از پرستش او لذت بردن، و در حال توجه و حضور و ذکر دائم بودن، با خودپرستی و لذت گرائی و در اسارت زرق و برق مادیات بودن، به هیچ وجه سازگار نیست. نه تنها خداپرستی مستلزم نوعی زهد است، هر عشق و پرستشی خواه در مورد وطن یا مسلک و مرام، مستلزم نوعی زهد و بی اعتنایی نسبت به شئون مادی است. عشقها و پرستشها برخلاف علمها و فلسفه ها، چون سر و کارشان با دل و احساسات است رقیب نمی پذیرند. هیچ مانعی ندارد که یک نفر عالم یا فیلسوف بنده درم و دینار باشد و به موقع خود فکر و اندیشه را در مسائل فلسفی و منطقی و طبیعی و ریاضی به کار اندازد. ولی امکان ندارد قلب چنین فردی کانون یک عشق، آنهم عشق به یک معنی، از قبیل نوع انسان و یا مرام و مسلک بوده باشد، تا چه رسد به اینکه بخواهد کانون عشق الهی باشد و از عشق الهی برافروخته گردد و محل سطوع اشراقات و الهامات خدائی گردد.
پس خانه دل را از تعلقات مادی خالی و فارغ نگهداشتن و بتهای سیم و زر را از کعبه دل فرود آوردن و شکستن، شرط حصول کمالات معنوی و رشد شخصیت واقعی انسانی است. همانطور که بارها گفته ایم هرگز نباید آزادی از بندگی سیم و زر و بی اعتنائی به آنچه قابل تبدیل به این فلز است، با رهبانیت و ترک مسئولیتها و شانه خالی کردن از زیر تعهدات اشتباه بشود، بلکه مسئولیت و تعهد تنها در پرتو چنین زهدهائی است که حقیقت خویش را باز می یابند و دیگر لفظ تو خالی و ادعای بی پشتوانه نمی باشند. همچنانکه در شخص امام علی (ع) این دو، یعنی زهد و احساس مسئولیت یک جا جمع بود. علی اول زاهد جهان بود و در عین حال حساسترین قلبها را نسبت به مسئولیتهای اجتماعی در سینه داشت. او از طرفی می گفت: «ما لعلی و لنعیم یفنی و لذه لا تبقی؛ علی را با نعمت و لذت ناپایدار چه کار؟ (نهج البلاغه، خطبه 224). از طرف دیگر، برای یک بی عدالتی کوچک و احیانا به خاطر یک محروم، شب خوابش نمی برد. او حاضر نبود شکم سیر بخوابد مبادا در اقصی بلاد کشور فردی گرسنه پیدا شود.
«و لعل بالحجاز او الیمامه من لا طمع له فی القرص، و لا عهد له بالشبع؛ با آنکه شاید در حجاز یا در یمامه کسی باشد که به یافتن قرصی نان امید نداشته و هرگز طعم سیری را نچشیده باشد» (نهج البلاغه، نامه 45). میان آن زهد و این حساسیت رابطه مستقیم بود، علی چون زاهد و بی اعتنا و بی طمع بود و از طرف دیگر قلبش از عشق الهی مالامال بود و جهان را از کوچکترین ذره گرفته تا بزرگترین ستاره یک واحد ماموریت و مسئولیت می دید، این چنین نسبت به حقوق و حدود اجتماعی حساس بود. او اگر فردی لذتگرا و منفعت پرست می بود محال بود این چنین شخصیت مسئول و متعهدی پیدا کند.
در روایات اسلامی به این فلسفه زهد تصریح شده است و در نهج البلاغه بالخصوص بر آن تکیه شده است. در حدیث از امام صادق (ع) رسیده است که: «و کل قلب فیه شک او شرک فهو ساقط و انما اراد وا الزهد لتفرغ قلوبهم للاخره؛ هر دلی که در آن شک یا شرک وجود داشته باشد از درجه اعتبار ساقط است از این جهت زهد را برگزیدند که دلهایشان برای آخرت از هر آرزوی دیگر خالی و فارغ باشد». چنانکه می بینیم در این حدیث هر نوع هواپرستی و لذت پرستی، شرک و بر ضد خداپرستی خوانده شده است.
مولوی زهد عارفانه را اینچنین توصیف می کند:
زهد اندر کاشتن کوشیدن است *** معرفت آن کشت را روئیدن است
جان شرع و جان تقوا عارف است *** معرفت محصول زهد سالف است


منابع :

  1. مرتضی مطهری- سیری در نهج البلاغه- صفحه 242-240

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/22314