تاریخ نقلی و ویژگی های آن

علم به وقایع و حوادث و اوضاع و احوال انسانها در گذشته، در مقابل اوضاع و احوالی که در زمان حال وجود دارد. هر وضع و حالتی و هر واقعه و حادثه ای تا به زمان حال، یعنی زمانی که درباره اش قضاوت می شود تعلق دارد، "حادثه روز" و "جریان روز" است و ثبت چنین وقایعی از قبیل "روزنامه" است. اما همین که زمانش منقضی شد و به گذشته تعلق یافت جزء تاریخ می گردد و به تاریخ تعلق دارد. پس علم تاریخ در این معنی، یعنی علم به وقایع و حوادث سپری شده و اوضاع و احوال گذشتگان. زندگینامه ها، فتح نامه ها، سیره ها که در میان همه ملل تألیف شده و می شود از این مقوله است. علم تاریخ در این معنی، اولا جزئی یعنی علم به یک سلسله امور شخصی و فردی است نه علم به کلیات و یک سلسله قواعد و ضوابطو روابط، ثانیا یک "علم نقلی" است نه عقلی، ثالثا علم به "بودن" ها است نه علم به "شدن" ها، رابعا به گذشته تعلق دارد نه به حاضر. ما این نوع تاریخ را "تاریخ نقلی" اصطلاح می کنیم. علم تاریخ در هر سه معنی و مفهوم خود؛ یعنی نقلی، علمی و فلسفه سودمند است. حتی تاریخ نقلی، یعنی علم به احوال و سیره زندگی اشخاص، می تواند سودمند و حرکت آفرین و جهت بخش و مربی و سازنده باشد و البته بستگی دارد که تاریخ زندگی چه اشخاصی باشد و چه نکاتی از زندگی آنها استخراج گردد. انسان همانطور که به حکم قانون "محاکاة" تحت تأثیر رفتار و تصمیمات و خلق و خوی و همنشینی مردم همزمان خود واقع می گردد و همان طور که زندگی عینی مردم همزمانش برای وی درس آموز و عبرت آمیز می گردد، و بالاخره همان طور که از مردم همزمان خود ادب و راه و رسم زندگی می آموزد و احیانا لقمان وار از بی ادبان ادب می آموزد که مانند آنها نباشد، به حکم همین قانون از سرگذشت مردم گذشته نیز بهره می گیرد.
تاریخ مانند فیلم زنده ای است که گذشته را تبدیل به حال می نماید. از این رو قرآن کریم نکات سودمندی از زندگی افرادی که صلاحیت دارند "الگو" و "اسوه" باشند مطرح می کند و احیانا تصریح می کند که آنها را "اسوه" قرار دهید. درباره رسول اکرم (ص) می فرماید: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة»؛ (احزاب/ 21) «همانا برای شما در شخصیت رسول خدا الگوی عالی وجود دارد». و درباره حضرت ابراهیم (ع) می فرماید: «قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم و الذین معه»؛ (ممتحنه/ 4) «در ابراهیم و آنانکه با او بودند برای شما الگوی عالی وجود دارد». قرآن آنجا که افرادی را به عنوان "اسوه" ذکر می کند، توجهی به شخصیت دنیایی آنها ندارد. شخصیت اخلاقی و انسانی را در نظر می گیرد، آن چنانکه از غلام سیاهی به نام لقمان که نه در شمار پادشاهان است و نه در شمار فیلسوفان معمولی شهره به فیلسوفی و نه در شمار ثروتمندان بلکه برده ای است روشن بین، به نام "حکیم" یاد می نماید و او را به "حکمت" در جهان مشخص می کند.
گروهی به تاریخ نقلی به شدت بدبین اند، تمام را مجعولات ناقلان می دانند که بر اساس اغراض و اهداف شخصی یا تعصبات ملی و مذهبی و قومی و یا وابستگی های اجتماعی، در نقل حوادث کم و زیاد و جعل و قلب و تحریف کرده اند و تاریخ را آنچنانکه خود خواسته اند شکل داده اند. حتی افرادی که اخلاقا از جعل و قلب عمدی امتناع داشته اند در نقل حوادث "انتخاب" به عمل آورده اند، یعنی همواره چیزهایی را نقل کرده اند که با اهداف و عقاید خودشان ناسازگار نبوده است و از نقل حوادثی که برخلاف عقاید و احساساتشان بوده خودداری نموده اند. اینها هر چند در نقل حوادث تاریخی چیزی از خود نیفزوده اند و ماده جعلی اضافه نکرده اند، اما با انتخاب های دلخواهانه خود، تاریخ را آنچنانکه خود خواسته اند "صورت" بخشیده اند. یک حادثه یا یک شخصیت آنگاه دقیقا قابل بررسی و تحلیل است که تمام آنچه مربوط به اوست در اختیار محقق قرار گیرد و اگر بعضی به او ارائه شود و بعضی کتمان گردد، چهره واقعی پنهان می ماند و چهره ای دیگر نمایان می گردد. این بدبینان در مورد تاریخ نقلی همان نظر را دارند که برخی بدبینان فقها و مجتهدین به نقل احادیث و روایات دارند که از آن به "انسداد باب علم" تعبیر می شود. اینان نیز در تاریخ "انسدادی" می باشند. برخی به طنز درباره تاریخ گفته اند: "تاریخ عبارت است از یک سلسله حوادث واقع نشده به قلم کسی که حاضر نبوده". از یک روزنامه نگار این طنز نقل شده که "واقعیات مقدس اند اما عقیده آزاد است". برخی دیگر در این حد بدبین نیستند، اما ترجیح داده اند که در تاریخ، فلسفه شک را بپذیرند. کتاب تاریخ چیست از "پروفسور سرجرج کلارک" نقل می کند که: "معرفت گذشته پس از آنکه توسط یک یا چند مغز بشری تصفیه شده، به ما رسیده است، بنابراین حاوی ذرات بسیط و جامد تغییر ناپذیر نیست. پژوهش در این رشته بی پایان می نماید و به همین جهت پاره ای محققان ناشکیبا به فلسفه شک پناه برده اند یا دست کم به این عقیده توسل جسته اند که چون در تمام قضاوتهای تاریخی پای افراد و عقاید شخصی در میان است، اعتبار یکی به اندازه دیگری است و حقیقت تاریخی عینی وجود ندارد".
حقیقت این است که هر چند نمی توان به طور دربست حتی به نقلهای راویان موثق اعتماد کرد، اما اولا تاریخ یک سلسله مسلمیات دارد که از نوع بدیهیات در علوم دیگر به شمار می رود و همان مسلمیات خود می تواند مورد تجزیه و تحلیل محقق قرار گیرد، ثانیا محقق با نوعی اجتهاد می تواند صحت و عدم صحت برخی نقلها را در محل نقد قرار دهد و نتیجه گیری کند. امروز می بینیم که بسیاری از مسائل که در دوره هایی شهرت زائدالوصفی پیدا کرده اند، پس از گذشت چند قرن، محققان بی اعتباری آنها را مانند آفتاب روشن می سازند (داستان کتابسوزی اسکندریه که از قرن هفتم آری، فقط از قرن هفتم هجری بر سر زبانها افتاد آنچنان شایع شد که تدریجا در اکثر کتابهای تاریخی راه یافت، اما تحقیق محققان قرن اخیر ثابت کرد که بی اساس محض است و ساخته مسیحیان مغرض بوده است). همچنانکه گاهی حقیقتی کتمان می شود اما پس از مدتی آشکار می شود. بنابراین به نقلهای تاریخی نمی توان به طور کلی بدبین بود.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- جامعه و تاریخ- ص 71-70 و 77-78 و 83-81

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/22937