نظر فریدون آدمیت در خصوص نسبت ایران و اسلام و نقد آن

آقای فریدون آدمیت در کتاب "امیر کبیر و ایران" (ج1، ص 75 و 74) می گوید: «دین اسلام برای ایجاد مرکزیت، در یک جامعه ابتدایی مثل عربستان کاملا ضروری بود، به همین دلیل هم ظهور کرد، این مذهب که معجونی بود از افکار و ادیان سابق شبه جزیره عربستان و حاوی تعالیم دو پهلو و کشدار، پس از ورود به ایران یک انحراف ناگهانی در سیر اجتماعی این کشور وارد آورد، و به همان اندازه که برای یک اجتماع ابتدایی مثل عربستان مفید واقع گردید، منشا آثار شوم و مخربی در ایران گشت، ایرانیان نیز به نوبه خود بیکار ننشستند و مدت بهت و حیرت و زمان تماشای آنان کم طول کشید و از هر طرف نغمه های مخالف ساز نموده غالبا طریقه و مشی خود را با آیات ناسخ و منسوخ قرآن مدلل می کردند....
ولی رفته رفته در نتیجه انتشار و رسوخ آن قسمت از تعالیم اسلام که دنیا را جیفه ای فانی و زندان مومن می دانست و رواج فلسفه هندی با آن اصول منفی و فناء فی اللهی، ملت ایران به یک بی علاقگی به زندگانی مادی خوگر شد که تسلی بخش اندیشه چاره جوی او بود بدین ترتیب می بینیم که تعالیم اسلام مثل گناه شمردن جمع ثروت و مال، تحریم صنایع مستظرفه، روزی را مقسوم و سرنوشت بشر را مقدر و محتوم شمردن و متوسل به قضا و قدر شدن، با فلسفه اشراق و اصول تصوف که در بدو امر به صورت یک مقاومت منفی از طرف مخالفین اسلام جلوه گر شده بود در هم آمیخت.
اعتقاد به فلسفه تقدیر در ایران رواج بسیار گرفت و در نتیجه آن حیات مادی ایران به پریشانی و ویرانی گرایید. قطع علایق دنیوی، تنبلی، ویرانه نشینی، خراباتی گری، گدایی و دریوزگی همه از نتایجی بود که درست یا نادرست از مذهب اسلام گرفتند، این تعالیم در ایران رونق یافته مقدمه یک انحطاط اجتماعی را فراهم می نمود.
این نویسنده از طرفی می گوید دین اسلام برای ایجاد مرکزیت در یک جامعه ابتدایی مثل عربستان کاملا ضروری بود و از طرف دیگر تنبلی، ویرانه نشینی، خراباتی گری، گدایی و دریوزگی را محصول تعالیم اسلامی می داند، چطور ممکن است که تعلیماتی اینچنین قادر باشد حتی جامعه ای مثل عربستان آن روز را مرکزیت و وحدت و قدرت بدهد؟ ثانیا اگر چنان بود باید ملل اسلامی، از ابتدای نفوذ اسلام در میان آنها، دچار رخوت و سستی و انحطاط می شدند، در کار زندگی به عنوان اینکه دنیا جیفه است لاقید می گشتند و دست روی دست گذاشته همه چیز را حواله به تقدیر می کردند و خود خراباتی می شدند و حال آنکه طبق گواه قطعی تاریخ با ظهور اسلام در مردم منطقه ای وسیع از شمال افریقا تا شرق آسیا حیات و جنبش و نهضتی عظیم و وسیع پدید آمد، و تمدنی کم نظیر پایه گذاری شد و تا شش قرن ادامه یافت، و پس از آن رکود و جمود و روح خراباتی گری بر مردم این منطقه مسلط گشت.
این نویسنده دانسته یا ندانسته مبارزه اخلاقی اسلام را با پول پرستی و اینکه نباید هدف زندگی تحصیل در آمد و انباشتن ثروت باشد، به حساب گناه شمردن کار و فعالیت و کسب و صنعت و تولید ثروت، هر چند به منظور خدمت و توسعه زندگی اجتماعی باشد (که اکیدا مورد تشویق و توصیه اسلام است) می گذارد و میان زهد و تقوا به مفهوم بودایی و مسیحی که هر یک از عبادات و فعالیت را به یک دنیای جداگانه مربوط می داند و زهد و تقوای اسلامی که عبارت است از علو نظر و پاکی و طهارت نفس فرق نمی نهد و یا نمی خواهد فرق نهد.
از همه عجیب تر پیش کشیدن بحث قضا و قدر است که به پیروی از اروپاییان آن را عامل انحطاط مسلمین می شمارد بهتر این بود لااقل این بحث را به کسانی که تخصصی دارند واگذار می کرد. ابن بنده (شهید مطهری) در رساله "انسان و سرنوشت" به اندازه لازم درباره قضا و قدر به مفهوم اسلامی آن و تأثیر و یا عدم تأثیر آن در انحطاط مسلمین بحث کرده است و آن رساله چاپ شده و در اختیار خوانندگان محترم این کتاب است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- خدمات متقابل ایران و اسلام- صفحه 143-145

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/23116