عناوین و القاب حافظ از زبان معاصرانش

کسانی که حافظ را در زمان خودش یا نزدیک به زمان خودش توصیف کرده و القایی برایش ذکر کرده اند، نه لقب شاعری به او داده اند و نه لقب عرفانی، بلکه گویی اصلا یک فقیهی را، یک حکیمی را، یک ادیبی را دارند تعریف می کنند، تمام عناوین هست جز اینجور عناوین.
البته این نکته را دیگران توجه کرده اند، مرحوم شیخ محمدخان قزوینی در مقدمه ای که بر دیوان حافظ نوشته این نکته را ذکر کرده است. می دانید که دیوان حافظ را اول بار شخصی از معاصران و ظاهرا از همشاگردی های حافظ، که نزد استادهایی همین دروس ظاهری را «حکمت، کلام، منطق، تفسیر» می خوانده اند بعد از وفات حافظ جمع کرده. اسمش را در بعضی از چاپ ها به نام «محمد گل اندام» نوشته اند، ولی قزوینی و دیگران می گویند این اسم در نسخه های متأخرتر اضافه شده و در آن نسخه های خیلی قدیمی اسم «محمد گل اندام» نیست، ولی معلوم است که یکی از معاصرین حافظ است، و آن معاصر می گوید غالبا استاد ما قوام الدین عبدالله «یکی از استادهاشان» به حافظ اصرار می کرد که این شعرها را جمع کن، حیف است این شعرها از بین برود، و حافظ تعلل می کرد، مثل اینکه یک حالت عرفانی به او اجازه نمی داده اینها را جمع کند، می گوید تا در سال 792 وفات یافت، بعد از وفاتش ما آمدیم شعرها را جمع کردیم.
این مرد که همشاگردی حافظ بوده است، وقتی که از حافظ نام می برد، به این عناوین نام می برد:
«ذات ملک صفات، مولانا الاعظم السعید، المرحوم الشهید (مقصود شهید عرفان و عشق است) مفخرالعلماء، استاد نحاریرالادباء، معدن الصائف الروحانیة، مخزن المعارف السبحانیة، شمس الملة والدین محمد الحافظ الشیرازی».
نه یک عنوان عرفانی دارد نه یک عنوان شعری. بعد هم می گوید: «طیب الله تربته و رفع فی عالم القدس رتبته» گویی یک فقیهی را دارد توصیف می کند. باز مرحوم قزوینی می گوید که یک نسخه از دیوان حافظ که یک کاتبی که یا خیلی نزدیک به زمان حافظ بوده یا معاصرش بوده استنساخ کرده است، در آخر که از این مرد یاد کرده است به این عناوین یاد کرده: «تم دیوان المولی العالم الفاضل، ملک القراء و افضل المتأخرین، شمس الملة والدین، مولانا محمد الحافظ روح الله روحه و اوصل فتوحه و نور مرقده.»
مرحوم قزوینی می گوید که: «از القاب و نعوتی که این کاتب بسیار نزدیک به عصر خواجه و شاید معاصر خواجه در حق او نگاشته بدون اینکه هیچ عبارتی دیگر دال بر اینکه وی از مشاهیر عرفا و صوفیه عصر خود بوده از قبیل قطب السالکین، فخر المتألهین، ذخر الاولیاء، شمس العرفاء، عارف معارف لاریبی، واقف مواقف اسرار غیبی، و امثال ذلک -که در نسخ جدیده معمولا بر اسم او می افزایند- در حق او استعمال کرده باشد، شاید بتوان استنباط کرد (مرحوم قزوینی همیشه جزم هایش را هم به صورت «شاید» می گوید.) که خواجه در عصر خود بیشتر از زمره علما و فضلا و دانشمندان به قلم می رفته تا از فرقه عرفا و صوفیه، یعنی جنبه علم و فضل و ادب او بر جنبه عرفان و تصوف او غلبه داشته (البته این نظر را ما به این معنا قبول نداریم که واقعا غلبه داشته ولی در اشتهار میان مردم مسلم غلبه داشته، شاید مقصود ایشان هم همین بوده.) و علاوه بر این از نعمت «ملک القراء» که کاتب در حق او استعمال کرده، به نحو وضوح معلوم می شود که خواجه از معاریف قراء قرآن عصر خود محسوب می شده و به همین سمت مخصوصا در زمان خود مشهور بوده و این بیت او که گوید:
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ *** قرآن ز بر بخوانی با چارده روایت
در حق او صادق و به هیچ وجه این گونه تصریحات او از قبیل اغراق و مبالغه شاعرانه نبوده است و تخلص «حافظ» یعنی حافظ قرآن به کلی اسم با مسمی و صفت بارز او بوده است.»


منابع :

  1. مرتضی مطهری- عرفان حافظ- صفحه 23-25

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/24850