فرضیه ها درباره نوسانات روحی حافظ

حافظ اشعار خود را در حالات مختلف گفته است. یکی از فرضیه ها که فرضیه عجیبی است، این است که حافظ این حرف های ضد و نقیض را (که خیلی هم ضد و نقیض است) تحث تأثیر حالات مختلف گفته، آن جایی که در حد اعلای اپیکوری گفته، در آن وقت حالتش هم حالت اپیکوری بوده و خلاصه از هیچ چیز نمی گذشت اگر گیرش می آمد، و آن وقتی هم که در اوج عرفان گفته، در آن وقت هم حالت عرفانی داشته، یعنی این نوسانی که شما در دیوان حافظ می بینید، منعکس کننده نوسان روحی خود حافظ است، در این حد که بین المشرق و المغرب است، تا این حد روح حافظ در نوسان بوده.
می گوییم چطور چنین چیزی می شود؟ ادوارد براون نظرش این است. او کتابش تاریخ ادبیات ایران را به انگلیسی نوشته، در جلد سومش که از سعدی تا جامی هست، که علی اصغر حکمت ترجمه کرده، می گوید حافظ آن جایی که راجع به می خوارگی گفته مقصودش همین می خوارگی بوده، آن جایی هم که راجع به مخ عرفان گفته واقعا در آن وقت عارف بوده. بعد به انگلیسی ها می گوید شما ممکن است تعجب کنید مگر می شود یک نفر اینطور باشد؟ می گوید ایرانی ها را نشناخته اید، ایرانی یک چنین جنس آدمی است...

اپیکوری یا یزیدی گری
در جهان اسلام اول کسی که در شعر خودش مفاهیم معنوی و مذهبی و اخلاقی را به مسخره گرفت و بی پرده دم از لذت و عیش و شراب و شاهد و اینها زد و مقصود او هم جز همین امور ظاهری نبود یزید بن معاویه است، و آنچه که اروپایی ها آن را "اپیکوریسم" می نامند مسلمین باید "یزیدی گری" بنامد، چون اول کسی که این باب را در جهان اسلام فتح کرد یزید بود. البته می دانید که یزید شاعری فوق العاده زبردست بوده، خیلی شاعر بلیغی بوده، و دیوانش هم چاپ شده، و معروف است که قاضی ابن خلکان معروف که از علمای بزرگ اسلام و مورخ بزرگی است و کتابش جزو اسناد تاریخی دنیای اسلام است و خودش مرد ادیبی هم هست، شیفته فوق العاده شعر یزید بوده، به خود یزید ارادتی نداشته ولی به شعر یزید فوق العاده ارادتمند بوده، و در اشعار یزید همین مضامین تحقیر هر چه معنا و اخلاق و معانی دین و مذهب است در قبال لذات و بهره گیری از طبیعت، در کمال صراحت آمده است.
همین مضامینی که ما می بینیم در کلمات عرفای خودمان، طعنه زدن به عبادت و مسجد و این جور حرف ها زیاد پیدا می شود در مقابل عیش و نوشی که خودشان می گویند و در کلمات آنها هست. یا مثلا بی دردی نسبت به اجتماع، که گور پدر اجتماع، هرچه بود بود: "وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید"، پولی برسد و ما برویم آنجا، گلی و نبیدی و از این حرف ها، دیگر گور پدر دنیا، هر چه می خواهد بر دنیا بگذرد.
البته بعد هم شاعر های دیگری به همین حال در آمدند. ابونواس که یک شاعر اهوازی الاصل هست و شاعر بسیار توانایی است در عربی، یک چنین شاعری است. اینها بعدها به اصطلاح جزو عمال شهوت و خلوت خلفا شدند، یعنی جزو وسایل و ابزارهای عیش و نوش خلفا و اشراف و اعیان و رجال، که وقتی می خواستند دستگاه عیش و نوش داشته باشند، از جمله کسانی که به آنها احتیاج داشتند، ندیمه ها، بذله گوها، شاعرها و کسانی بودند که مضمون های عالی و لطیف می گویند برای اینکه عیش آنها را مکمل کنند.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- عرفان حافظ- صفحه 34 و 39-36

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/24893