تقسیم مراحل حیات دنیوی انسان از نظر قرآن

در قرآن مجید مراحل حیات دنیوی انسان به شکل عالی و تشبیه لطیفی بیان شده است: «اعلموا أنما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد کمثل غیث أعجب الکفار نباته و ثم یهیج فترئه مصفرا ثم یکون حطـ'ما و فی الاخرة عذاب شدید و مغفرة من الله و رضوان و ما الحیوة الدنیآ إلا متاع الغرور؛ بدانید که زندگی دنیا بازی و سرگرمی و زینت و فخرفروشی شما به یکدیگر و فزون خواهی در اموال و فرزندان است. (مثل آنها) مثل بارانی است که گیاهان آن کشاورزان را به شگفت آورد، سپس خشک و پژمرده شود و ببینی که زرد گشته و آنگاه خاشاک شود، و در آخرت (دنیاپرستان را) عذابی سخت است و (مؤمنان را) از جانب خدا آمرزش و خشنودی است، و زندگانی دنیا جز کالای فریب نیست.» (حدید/ 20)

حقیقت دنیا:
ببینید خداوند علی أعلا چگونه حقیقت را برای انسان مجسم می کند؛ می فرماید: این زندگی دنیا، این زندگی که بشر با این صحنه وسیع از اعتبارات و خواسته ها و آرزوها که عمر خود را بر اساس آنها سپری می کند، و ساعات و دقائق خود را بر آنها منطبق می نماید، و بالاخره با دست تهی از دنیا می رود، از پنج موضوع خارج نیست.
این زندگی که حقیقت مادون زندگی حیوانات و بهائم است، این اعتباریاتی که بشر را به خود مشغول نموده و از حقائق دور نموده و از زیست درندگان پائین تر آورده است، مرکب است از لعب: بازی بدون خواهش نفسانی، و لهو: کارهائی که انسان روی تمایلات نفسانی انجام می دهد و غرض عقلائی صحیحی بر آن مترتب نیست، و زینه: روی باطل و اعتبارات را به لباس حقیقت پوشانیدن و امور فانیه را به صورت امور باقیه جلوه دادن، و تفاخر بینکم: خودپسندی نمودن و بر اساس تفاخر و مباهات امور زندگی خود را بنا نهادن، و تکاثر فی الاموال و الاولاد: پیوسته به دنبال زیاد نمودن مقدار اموال و تعداد اولاد بر آمدن.

لطائف شیخ بهائی:
مرحوم شیخ بهاء الدین عاملی کلام لطیفی (این مطلب را علامه طباطبائی در حاشیه رساله مخطوطه «الانسان فی الدنیا» از شیخ بهائی نقل کرده اند. و نیز در تفسیر «المیزان» ج 19، ص 188 ضمن تفسیر این آیه از سوره حدید، از مرحوم شیخ به واسطه نقل فرموده اند) در تفسیر این آیه دارد و می فرماید: خداوند این پنج مرتبه را به موازات سیر عمر افراد بشر بیان فرموده است. چون انسان در اول مرحله از زندگی که همان دوران صباوت (کودکی) است به بازی مشغول می گردد، و سپس در اوان بلوغ به لهو و امور مشهیانه دست می زند، و در هنگام شباب و جوانی زینت به حد اعلا بدو روی می آورد، و در نیمه عمر به تفاخر و حس تفوق می پردازد، و بالاخره در اوان پیری و شیخوخیت داعیه زیاد نمودن اموال و اولاد در سر او می افتد.
آری! انسان پس از گذرانیدن دوران صباوت و بلوغ دوست دارد به خود زینت ببندد. لباس خود را، شغل خود را، زندگی و مکان خود را، و بالاخره تمام متعلقات خود را به نحوی ترتیب دهد که نقش بقاء و به نحو ابدیت زیست نمودن، روی حقیقت فناء را بپوشاند و واقع امر در تحت این نقشهای باطله مختفی و منتفی گردد. از این مرحله که بگذریم دوران تفاخر است، می گوید: قدرت من چنین است، مال من چنان است، علم من فلان است؛ حتی با کمال جرأت به استخوانهای پوسیده و خاکستر شده آباء و نیاکان خود فخر می کند و رجز می خواند، و بر اشیاء درهم شکسته و نقشه های پوسیده افتخار می کند و آنها را در موزه های مجلل و باشکوه قرار می دهد و شعرهای حماسی می خواند. و بالاخره در آخر دوران زندگی نیروی وجودی خود را در زیاد کردن مال و فرزند متمرکز می کند.
انسان طبعا هر چه عمرش زیادتر شود حریص تر می شود؛ در جوانی انفاق در راه خدا می کرد، حالا نمی کند؛ حس گذشت و ایثار داشت، حالا ندارد. طبع بشر چنین است که بر هر اساسی تربیت شود نفس او بر همان اساس متحجر می گردد و احوال گذران او به صورت ملکات ثابته در می آید. البته چون خود را بر محور قانون دین و حق تربیت ننموده است لذا در آخر عمر نتیجه نفسانی او همان تراکم احوال و تحجر خاطرات و افکار اوست.
خداوند پس از بیان پنج مرحله از زندگانی دنیا؛ چون هر یک از آنها دستخوش زوال و بوار می باشد و بالاخره چون سراب می گذرد و از ذات این مراحل حقیقتی عائد انسان نمی گردد؛ به عنوان تمثیل مثالی می آورد: «کمثل غیث أعجب الکفار نباته و ثم یهیج فترئه مصفرا ثم یکون حطـاما.» (حدید/ 20) این لعب و لهو و زینت و دوران تفاخر و تکثیر اموال و اولاد از بین می رود، و آن شادابی و طراوت جوانی و غرور جمال و عز از آنها باقی نخواهد ماند. عینا به مثابه باران تند و فراوان با دانه های حیات بخش خود که از آسمان می بارد و چنان زمین را سیراب می کند که دهقانان و برزگران از نباتات روئیده و خرمی و سرسبزی گیاهان در شگفت به زردی و خشکی گردد و آن لطافت تبدیل به خشونت شود. گیاه سبز و خرم، خشک و مانند علفهای خشکیده خرد و ریز ریز گردد و خاکستر شود. این مثال و نمونه زندگی دنیاست که علم و قدرت و حیات و سائر سرمایه های انسانی ترقی نموده به اوج خود می رسد، استعدادها در مرحله اعلای از فعلیت جلوه و خودنمائی می کند و مانند آتش در آتشگردان نطفه های سرد مبدل به انسان پرحرارت و پرجوش و خروش می گردد، که ناگهان از نقطه اوج به سمت حضیض می گراید و تمام این صفات رو به کمی و نقصان می رود، کندی و سستی و ضعف انسان را از هر سو تهدید می کند تا کم کم او را در آستانه مرگ و عبور از این عالم طبع وارد بنماید. ولیکن باید دانست که این آخرین مرحله حیات نیست و دوران زندگی بدین نقطه پایان نمی پذیرد؛ بلکه: «و فی الاخرة عذاب شدید و مغفرة من الله و رضوان و ما الحیو'ة الدنیآ إلا متاع الغرور.» (حدید/ 20)
در عالم جان و حقیقت و نتیجه این عالم که عالم آخرت است مردم به دو دسته منقسم می شوند: یک دسته کسانی که به همین امور ظاهریه قناعت نموده و از زینتها و غرور دنیا و اعتباریات و لذائذ موقته قدمی فراتر ننهاده و کام آنها از آب حیات سرمدی سیراب نگشته و به معدن عظمت و لقای خدای خود نائل نشده و در پرتو صفات جمال او از جذبات ربانیه بهرمند نشده و بالاخره هر چه بوده برای آنها جز سرابی بیشتر نبوده است، لذائذ فانیه از بین رفته و کسب لذات دائمیه را هم که ننموده اند؛ لذا در آخرت نتیجه آنها محرومیت است.
نتیجه انغمار در لذات اعتباریه و تجاوز از مقام عدالت و عبودیت حضرت حق جل و علا و سرپیچی از دستورات عقل و فطرت و شرع و اتکای به نفس اماره، همان عذاب شدید در روز بازپسین است. دسته دوم کسانی هستند که امور ظاهریه دنیا را عنوان برای عالم ابدی قرار داده و خود را در کام سهمگین اعتباریات فانی نکرده اند، و تمام وجود و قوای خود را صرف لذائذ موقت و زودگذر ننموده، و به سراب از آب اکتفا ننموده اند، و به موازات طی این زندگی، نظر به باطن این عالم نموده و از حیات ثمربخش ابدیت زندگی یافته و با ربط با خدا و امید دیدار جمال ازلی و دلبستگی به انوار سرمدی بهرمند شده اند. نتیجه استقامت و پایداری برای وصول به مقام عظمت و مقاومت در مقام متین صدق و حقیقت همانا رضوان خدا و کامیابی از صفات حسنی و اسماء علیای او و بهره مندی از مقام مغفرت است.
حضرت استاد گرامی علامه طباطبائی در رساله «الانسان فی الدنیا» که از آثار نفیس ایشان است می فرماید: ممکن است در این آیه مبارکه، «و فی الاخرة عذاب شدید و مغفرة من الله و رضوان» عطف بر کلمه «لعب» باشد؛ و بنابراین در معنی چنین می شود: إنما الحیوة الدنیا فی الاخرة عذاب شدید و مغفرة من الله و رضوان. یعنی همین زندگی ظاهری دنیا که از این پنج چیز تشکیل یافته است یک باطنی دارد که آنها به صورت عذاب شدید و یا مغفرت و رضای خدا بوده و بدین نحو جلوه خواهد نمود. و بنابراین، عالم آخرت باطن دنیاست، و دنیا ظاهر آخرت است؛ و شاهد این معنی آنکه خداوند بعد از این آیه بلافاصله می فرماید: «سابقوا إلی مغفرة من ربکم و جنة عرضها کعرض السمآء و الارض أعدت للذین ءامنوا بالله و رسله؛ سبقت بگیرید به سوی مقام مغفرت پروردگارتان و بهشتی که وسعت آن به اندازه آسمان و زمین است؛ آن بهشتی که برای مؤمنین به پروردگار و گرویدگان به پیامبرانش مهیا و آماده شده است.» (حدید/ 21) پس سبقت به سوی مغفرت و بهشت خدا امری است که در این دنیا پیدا می شود و در این زندگی به دست می آید، اگر نظر به باطن دنیا کرده شود و بر آن اساس انسان رشته فعالیت ها و کوشش های خود را ترتیب دهد. تمام امور دنیوی که پایه زندگی و حیات بشر در این عالم است مانند معاملات، تجارات، زراعات، صناعات، نکاح و طلاق و غیرها بین مؤمن و کافر مشترک است. مؤمن از آنها نتیجه حقیقی می گیرد چون نظر به اصالت آن داد؛ کافر نتیجه اعتباری می گیرد چون صرفا نظر به ظاهر آن دارد.


منابع :

  1. سید محمدحسین حسینی طهرانی- معادشناسی- جلد 1 صفحه 27-24 و 33-30

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/24970