تأثیرات شناخت خود در شناخت عالم

خودشناسی به معنی این است که انسان مقام واقعی خویش را در عالم وجود درک کند، بداند خاکی محض نیست، پرتوی از روح الهی‏ در او هست، بداند که در معرفت می‏تواند بر فرشتگان پیشی بگیرد، بداند که او آزاد و مختار و مسؤول خویشتن و مسؤول افراد دیگر و مسؤول آباد کردن‏ جهان و بهتر کردن جهان است (او شما را از زمین بیافرید و عمران آن را از شما خواست)، بداند که او امانتدار الهی است، بداند که بر حسب تصادف، برتری نیافته است تا استبداد بورزد و همه چیز را برای‏ شخص خود تصاحب کند و مسؤولیت و تکلیفی برای خویشتن قائل نباشد. خودشناسی برای دو منظور مهم است: یک منظور همین است که اگر خود را بشناسی، به مهمترین مسئله ای که برای بشر مطرح است و راز اصلی جهان می باشد (یعنی خدا) پی می بری. دوم اینکه خود را بشناس تا بدانی در زندگی و در جهان چه باید بکنی و چگونه باید رفتار کنی. یعنی اخلاق و عمل. اگر خود را نشناسی نخواهی دانست که رفتار و اخلاقت در جهان چگونه باید باشد، یعنی خودت چگونه باید باشی، چون اخلاق از آن نظر که یک سلسله ملکات است برمی گردد به چگونه بودن و اینکه خودت چگونه باشی و چگونه رفتار کنی. پس برای پی بردن به بزرگترین رازهای جهان و مهمترین مسئله ای که در فکر بشر مطرح است (یعنی خدا) خود را بشناس و برای مهمترین مسئله از نظر ابتلای عملی بشر که من چگونه باید باشم و چگونه باید رفتار کنم (یعنی اخلاق) نیز خودت را بشناس. قرآن کریم رسما بنی آدم را دعوت به شناخت می‏کند. اینهمه در قرآن‏ امر به نظر هست، امر به تفکر و تدبر هست، و تعبیراتی از این قبیل. «قل انظروا ما ذا فی السموات و الارض؛ به این مردم بگو نظر کنید، (نظر یعنی فکر کردن) فکر کنید، در این آسمانها و زمین چه‏ چیزهایی هست، بشناسید.» (یونس/ 101). قرآن می‏گوید در این آسمانها و زمین نظر کنید، بروید هر چه هست بشناسید، ای انسان خودت را بشناس، جهانت را بشناس، خدایت را بشناس، زمانت را بشناس، جامعه و تاریخ‏ خودت را بشناس. حتی آیه «یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! مراقب خودتان باشید» (مائده/ 105). مفسرینی از قبیل علامه طباطبایی مدظله می‏گویند یعنی خودت را بشناس‏.

در آیه معروف " ذر " نکته عجیبی در باب شناخت خود و خودشناسی هست‏ اگر چه به صورت رمز مانند بیان شده است. می‏گوید: «اشهدهم علی‏ انفسهم؛ مردم را شاهد بر نفسهای خود گرفت.» (اعراف/ 172). قرآن می‏گوید خدا خود بشر را به خودش ارائه داد (البته‏ این آیه از آیات فطرت است)، خودش را شاهد بر خودش گرفت، یعنی‏ گفت خودت را ببین! «اشهدهم علی انفسهم» تا بشر خودش را دید، خدا گفت: «الست بربکم؟؛ آیا من پروردگار شما نیستم؟» گفتند: بله‏، نمی‏گوید خدا خودش را به بشر ارائه داد بعد گفت آیا من پروردگار شما نیستم، می‏گوید بشر را به بشر ارائه داد و بعد گفت آیا من پروردگار شما نیستم. به چه مناسبت (اینطور گفت؟) (آیا) این مثل این است که‏ آقای زید را (به کسی) نشان بدهند بعد بگویند آیا عمرو را نمی بینی؟ نه‏، این حساب دیگر است.
در مقام مثل، مثل اینست که کسی به دوستش‏ می‏گوید آن آینه را نگاه کن، او در آینه نگاه می‏کند، صورت رفیقش را می‏ بیند، تا به آینه نگاه کرد می‏گوید من زیبا هستم یا نه؟ چرا؟ چون به‏ آینه نگاه کرده است. اگر به دیوار نگاه کرده بود اینطور نبود. اینقدر خدا با بشر نزدیک است! اینقدر خودشناسی و خداشناسی با یکدیگر آمیخته‏ است! می‏گوید بشر! خودت را ببین، تا خودش را می‏بیند می‏گوید آیا من‏ پروردگار تو نیستم؟ تو خودت را ببینی مرا دیده ‏ای، خودت را بشناسی مرا شناخته‏ ای. جمله «من عرف نفسه فقد عرف ربه؛ هر کس خودش را بشناسد خدا را شناخته است.» از جملات معروف جهان است، قبل از اسلام‏ هم این جمله گفته شده است. سقراط هم گفته است، در هند هم خیلی‏ها گفته‏ اند ولی احدی به زیبائی قرآن بیان نکرده است. با آن لسان رمزآمیز قرآن: بشر را به بشر ارائه داد و گفت خودت را ببین، تا خودش را دید گفت مرا خوب می‏ بینی؟ گفت: آری، تو را خوب‏ می‏بینم. نمی‏گوید «من عرف نفسه فقد عرف ربه» دو تا معرفت‏ ردیف نمی‏کند. معرفت خودت، تا بعد از آن منتقل بشوی به معرفت خدا. اینقدر این دو معرفت به هم نزدیک است که اگر این را ببینی آن را دیده‏ ای. دیگران دو تا معرفت در کنار هم قرار داده‏ اند، قرآن به یک‏ تعبیر می‏گوید همان عرفان نفس کافی است، اگر عرفان نفس باشد عرفان رب هم هست. اینقدر عرفان نفس با عرفان رب یکی است که امیرالمؤمنین می فرماید: «معرفةالنفس انفع المعارف؛ شناخت خود از هر شناختی سودمندتر است». راجع به اینکه هر کس که خود را شناخت، خدا را شناخته و جهان را، جمله ها از پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین هست به همین مضمون: هر که خود را شناخت خدا را شناخته است.
قرآن کوشاست که انسان خود را کشف کند. این خود، همان چیزی است که " روح الهی " نامیده می‏شود و با شناختن آن " خود "، است که انسان احساس شرافت و کرامت و تعالی‏ می‏کند و خویشتن را از تن دادن به پستیها برتر می‏شمارد. از نظر قرآن تمام جریانهای خلقت، تمام واحدهای آفرینش اعم از آسمانی و زمینی، هر چه در عالم هست آیاتند، یعنی علامتها و نشانه های وجود مقدس پروردگارند: «ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب؛ همانا در آفرینش آسمانها و زمین و رفت و آمد و شب و روز نشانه هایی است برای صاحبان عقل.» (آل عمران/ 190). قرآن در عین حال که سراسر عالم را کتاب حق تعالی می داند که هر سطری از سطرهای این کتاب بر علم و حکمت و دانایی مؤلف آن دلالت می کند، برای نفس انسان حساب جداگانه ای باز کرده؛ یعنی از نظر قرآن این فصل از فصول کتاب آفرینش که نامش انسان است، برای انسان آموزندگیهایی دارد بالاتر و بیشتر از آنچه که مثلاً درختان دارند. اینکه می گوئیم حساب جداگانه برای این است که مثلاً می گوید: «و فی الارض ایات للموقنین؛ در زمین نشانه هاست برای اهل یقین»، کسانیکه بخواهند به مقام یقین برسند. بدیهی است انسان هم در زمین است و بیرون از زمین نیست؛ ولی راجع به انسان می فرماید: «و فی انفسکم؛ و در وجود خودتان». (ذاریات/ 20 و 21).
در قرآن آمده است: «و من ایاته خلق السموات‏ و الارض و اختلاف السنتکم و الوانکم؛ و از نشانه های (قدرت) او آفرینش آسمان ها و زمین و اختلاف زبان ها و رنگ های شماست» (روم/ 22) و یا این آیه شریفه: «و من‏ ایاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمه؛ و از نشانه های او این که از خودتان همسرانی برای شما آفرید تا در کنارشان آرام گیرید و میانتان دوستی و مهربانی نهاد.» (روم/ 21). قرآن تمام عالم طبیعت را یکسره آیه و نشانه‏ برای شناخت ماوراء طبیعت می‏خواند. این تعبیر قرآن است. ما باید ببینیم آیا این آیه بودن منحصر به شناخت ماوراء الطبیعه است؟ منحصر به‏ شناخت خداست؟ یا نه، در خود طبیعت هم این شناخت آیه‏ ای (شناخت بعد پنجمی ذهن) نمونه دارد؟. اگر در خود طبیعت نمونه نداشته باشد ممکن است‏ قبولش برای ذهن انسان کمی مشکل باشد، ولی وقتی می‏ بینیم در خود طبیعت‏ نمونه دارد - یعنی بسیاری از شناختهای ما از خود طبیعت، شناخت آیه‏ ای‏ است، شناختی است که به بعد پنجم ذهن مربوط می‏شود، شناختی است که به‏ بعدی مربوط می‏شود که با آن بعد شناختی ذهن است که ما خدا را می‏شناسیم، با آن بعد شناختی ذهن است که ما به وجود روح اعتقاد و ایمان کامل پیدا می‏کنیم، به عالم ماوراء الطبیعه اعتقاد پیدا می‏کنیم، به غیب اعتقاد پیدا می‏کنیم، و به معنا و معنویت اعتقاد پیدا می‏کنیم - دیگر مسأله‏ اینکه طبیعت، آیه و نشانه ماوراء الطبیعه است، برای ما بسیار آسان‏ خواهد شد. بنابراین ایدئولوژیها بر اساس جهان بینی‏ ها، و جهان بینی‏ ها بر اساس جهان شناسی‏ ها است، و جهان شناسی‏ ها براساس‏ شناخت شناسی‏ ها است، اینجا نتیجه می‏دهد. ما تا شناخت شناس نباشیم‏ نمی‏توانیم جهان شناس باشیم و نمی توانیم جهان ‏بینی داشته باشیم، و هر ایدئولوژی که داشته باشیم باید بر اساس جهان‏ بینی ما باشد.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- انسان در قرآن- صفحه 29-27

  2. مرتضی مطهری- شناخت- صفحه 34-31 و 109-102 و 142

  3. مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق- صفحه 40-42 و 154-155

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/24997