کیفیت تسبیح گویی موجودات عالم

همه ماسوا، همه مخلوقات، تسبیح گو و تنزیه گوی او هستند. معنای تسبیح موجودات این است که حالت همه موجودات حالتی است که شهادت می دهند بر سبوحیت خداوند و بر منزه بودن خداوند از هرگونه نقص در ذات و در صفات و در افعال. ولی قرآن کریم مطلبی بالاتر از این می گوید. البته شک ندارد که همه موجودات به زبان حال چنین شهادتی را می دهند ولی از آیات قرآن استنباط می شود که یک امر بالاتر از زبان حال در کار است، یعنی هر ذره ای از ذرات موجودات با خدای خودش سری دارد و هر ذره ای از ذرات موجودات در حد خودش از یک شعور و آگاهی نسبت به خالق خود برخوردار است و این زبان حتی " زبان قال " است نه " زبان حال " و به همین جهت تعبیر قرآن این است: «ان من شیء الا یسبح بحمده و لکن لاتفقهون تسبیحهم؛ همه تسبیح او مى گویند و هر موجودى، تسبیح و حمد او مى گوید ولى شما تسبیح آنها را نمى فهمید او بردبار و آمرزنده است». (اسراء/ 44).
یکی از حرفهایی که قرآن روی آن تکیه کرده است مسأله تسبیح موجودات و تحمید موجودات هر دو است. قرآن در بعضی از بیانات خودش می گوید تمام ذرات وجود، خدا را تسبیح می کنند و حمد می کنند، یعنی طبق منطق قرآن مثلا چوب و فلز، خدا را تسبیح می کنند، ذرات هوا تسبیح گوی خدا هستند، هر ملکول از ملکولهای آب و هر ذره کوچکتر از اتم خدا را تسبیح می کند. حال ما اول باید ببینیم اصلا قرآن چنین حرفی را می زند یا نمی زند. قرآن این مطلب را با عبارات مختلف در جاهای مختلف گفته است. یکی در سوره بنی اسرائیل است که شاید از همه جا عام تر و صریح تر بیان فرموده است، می فرماید: «و ان من شیء الا یسبح بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم؛ هیچ چیزی نیست " ان من شی ء " یعنی " ما من شی ء " چیزی نیست مگر آنکه خدا را تسبیح می کند، تسبیح مقرون به حمد، ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید»، یعنی نگو من گوشم را که پای این چوب یا درخت می گذارم نمی شنوم که او خدا را تسبیح می کند، همین طور ذرات بدن خود. طبق گفته قرآن هر سلول از سلولهای پوست و گوشت و استخوان و خون من و هر مویی از موهای بدن من دائما در تسبیح حق تعالی است، در حالی که من نمی شنوم. قرآن می گوید بله، شما نمی شنوید، و بلکه " نمی فهمید " تعبیر می کند، نمی گوید " لا تسمعون "، می گوید: «ولکن لاتفقهون» و میان این دو فرق است. اگر " لاتسمعون " باشد (یعنی) ممکن است ما بفهمیم چنین چیزی هست ولی نمی شنویم، مثل اینکه ما الان می فهمیم که در این فضا امواج رادیویی از ایستگاههای مختلف رادیویی دنیا هست ولی نمی شنویم. اما قرآن می گوید " ولی این مطلب را نمی فهمید "، نه تنها نمی شنوید، بلکه نمی فهمید، فهم نمی کنید، هنوز فهمتان کوتاه است.
قرآن می فرماید ذره ای از ذرات عالم نیست که پرستنده حق نباشد، همچنانکه انسانی نیست هرچند ناآگاهانه که پرستنده حق نباشد. تنها شما خدا را تسبیح نمی کنید و حمد و ثنا نمی گویید، همه اشیاء خدا را تسبیح می کنند و حمد و ثنا می گویند. در قرآن پنج سوره داریم بلکه با سوره " سبح اسم " به اعتباری شش سوره داریم که با تسبیح شروع می شوند و اینها را " مسبحات " می گویند. سوره حدید این طور شروع می شود: " «سبح لله ما فی السموات و الارض؛ هر چه در آسمانها و زمین است خدا را تسبیح می کند». سوره حشر و سوره صف به این شکل شروع می شود: " «سبح لله ما فی السموات و ما فی الارض»". در اینجا کلمه " ما " تکرار شده است. باز مفاد همان است: هر چه در آسمانهاست و هر چه نه هر که در زمین است خدا را تسبیح کرده است. سوره جمعه و سوره تغابن اینطور شروع می شوند: «یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض و هو العزیز الحکیم؛ آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است براى خدا تسبیح مى گویند مالکیت و حکومت از آن اوست و ستایش از آن او و او بر همه چیز تواناست!» (تغابن/ 1) سبح اسم " نیز امر به تسبیح است. در این پنج سوره (حدید، حشر، صف، جمعه، تغابن) فعل تسبیح را در سه مورد به صورت ماضی و در دو مورد به صورت مضارع ذکر می کند ولی با کلمه " ما ": " هر چه " در آسمانها و زمین است خدا را تسبیح می کند. اما قرآن می گوید (همه موجودات خدا را سجود می کنند) آن حقیقت سجود، که این سجود شما نماینده ای و نمایشگری از آن است. ما که سجود می کنیم عمل ما نمایشگر خضوع ماست.
قرآن می گوید همه موجودات خدا را سجود می کنند، خورشید و ماه و ستاره هم خدا را سجود می کنند، ولی البته معلوم است مقصود این نیست که مثلا خورشید هم یک پیشانی دارد و پیشانی اش را روی خاک می گذارد، نه، این عمل شما که نمایشگر منتهای خضوع است برای این است که روحتان خضوع پیدا کند. پس ما یک چنین آیاتی در قرآن داریم که در آنها تعبیر " سبح " یا " یسبح " به کار رفته است. بعضی آیات دیگر داریم که در آن آیات مطلب به شکل دیگری بیان شده است، مثلا بیان شده که جمادات یا نباتات و یا حیوانات با فلان مقام مقدس معنوی الهی در تسبیح و حمد خدا هماهنگی می کردند. قرآن در آیات 17 تا 19 سوره مبارکه " ص " درباره داوود پیغمبر چنین می گوید: «و اذکر عبدنا داوود ذا الاید انه اواب؛ یاد کن بنده ما داوود نیرومند را، او بسیار بازگشت کننده به خدا بود، یعنی از غیر خدا بریده و به خدا پیوسته بود». بعد می گوید: «انا سخرنا الجبال معه یسبحن بالعشی و الاشراق* و الطیر محشوره کل له اواب؛ کوهها را مسخر کرده بود، هر صبحگاهان و شامگاهان که داوود خدای خودش را تسبیح می کرد، کوهها و مرغها با داوود هم آواز بودند و تسبیح خدا می گفتند». این هم آیات دیگری به این مضمون. از جمله آیات در این زمینه آیه 41 سوره نور است که مخاطب شخص پیغمبر اکرم است، می فرماید: " «الم تر ان الله یسبح له من فی السموات و الارض؛ آیا ندیدى تمام آنان که در آسمانها و زمینند براى خدا تسبیح مى کنند». " هر که در زمین است، را هم اختصاص به مؤمنین نمی دهد: ای پیغمبر! آیا تسبیح مرغان را در حالی که در اوج آسمان صف کشیده اند ندیدی؟ بالاتر اینکه بعد می گوید: «کل قد علم صلاته و تسبیحه؛ هر کدام از اینها کوهها، درختها، مرغها، انسانها و هر موجودی که تسبیح می کند به تسبیح خود آگاه است، به نماز خود آگاه است».
عجیب این است که این امر را تعبیر به " نماز " می کند. گفتیم یک جا تعبیر به " تسبیح " و " حمد " می کند و یک جا تعبیر به " سجود " می کند، اینجا اصلا تعبیر به " صلاة " کرده است، گو اینکه بعضی مفسرین گفته اند مقصود از " صلاة " دعاست ولی همان نماز است، روح نماز هم دعاست. خود قرآن تعبیر به " صلاة " کرده است: اینها نماز دارند و به نماز خودشان آگاهند و خدای آنها هم به کار آنها آگاه است. هیچ چیزی در عالم نیست، ذره ای در عالم نیست مگر اینکه مسبح و جامد پروردگار است. شما انسانها تسبیح و عبادت و پرستش آنها را درک و فهم نمی کنید، ولله هیچ موجودی در عالم نیست که پرستنده ذات حق نباشد. پس پرستش در منطق قرآن منحصر نیست به پرستش آگاهانه انسان که شاید در بسیاری از انسانها ناقص ترین اقسام پرستش هاست که مثلا بایستیم رو به قبله، دو رکعت نماز بخوانیم در حالی که روحمان در نماز اصلا وجود ندارد بلکه جای دیگر مشغول کار دیگر است. یک خم و راست ظاهری می شویم.
خداوند در جای دیگر می گوید: «الم تر ان الله یسبح له من فی السموات و الارض و الطیر صافات کل قد علم صلاته و تسبیحه؛ آیا ندیدى تمام آنان که در آسمانها و زمینند براى خدا تسبیح مى کنند، و همچنین پرندگان به هنگامى که بر فراز آسمان بال گسترده اند؟! هر یک از آنها نماز و تسبیح خود را مى داند و خداوند به آنچه انجام میدهند داناست!» (نور/ 41). (آیا نمی بینی که خداوند را تسبیح می کند هر کس در آسمان است و هر کس در زمین است و هم مرغان در حالی که صف کشیده اند؟ «کل قد علم صلاته و تسبیحه» این جمله را هم دو جور تفسیر کرده اند: بعضی گفته اند خدا از نماز همه اینها و تسبیح همه اینها آگاه است، ولی نظر بهتر که قرینه اش هم آیه بعد است چون آن مطلب را در جمله بعد بیان کرده است این است که خود اینها به نماز خودشان و به تسبیح خودشان آگاهند: «کل قد علم صلاته و تسبیحه و الله علیم بما یفعلون؛ اینها به کار خودشان آگاهند و خدای متعال به تمام کارهای اینها آگاه است».
آیات قرآن در مورد تسبیح موجودات دوگونه تفسیر شده است: یا مقصود قرآن از اینکه می گوید هر چیزی خدا را تسبیح می کند و حمد می کند، تسبیح " تکوینی " و به " زبان حال " است، چون همه اینها مخلوق خدا هستند و " مخلوق " خاصیتش این است که یک جنبه نقص دارد و یک جنبه کمال، جنبه نقص لازمه مخلوقیت است و جنبه کمال (از ناحیه خالق)، هر چه نقص دارد از ذات خودش است و هر چه کمال دارد از خالقش (هر چه کمال در موجودات عالم می بینید از او بدانید) پس در واقع به زبان حال خالق خودش را توصیف و حمد می کند، به زبان بی زبانی می گوید: " بارک الله به آنکه مرا آفرید "، تسبیحش هم این است که می گوید اگر نقصی در من می بینی، این نقص لازمه ذات من است، او از این نقص منزه است. البته در اینکه هر مخلوقی به زبان حال حامد و مسبح خالق خودش هست شکی نیست، حرف درستی است، مخلوقات به زبان تکوین، خدا را تسبیح و حمد می کنند، و هر اثری حمدگو و تسبیح گوی مؤثر خودش است. یا می گوید حرف شما درست است که موجودات به زبان حال مسبح و حامد پروردگارند، ولی قرآن بالاتر از این را می گوید، چون در ادامه آیه می فرماید: «و لکن لا تفقهون تسبیحهم؛ ولی این تسبیح را شما نمی فهمید (اسراء/ 44).
تسبیح به زبان حال را همه می فهمند. بعلاوه قرآن می گوید: هیچ چیزی نیست مگر این که خدا را تسبیح می کند. یعنی همه اشیاء را می گوید نه تنها عاقلها و ذی شعورها را، ولی ضمیر را آنچنان برمی گرداند که گویی همه موجودات عالم عاقلند و شاعر، و چون می گوید: «و لکن لا تفقهون تسبیحهم». " هم " در زبان عرب ضمیری است که برای اشخاص می آورند نه برای اشیاء، و قرآن با اینکه سخنش درباره اشیاء است ضمیر را ضمیر اشخاص آورده، یعنی می خواهد بگوید که همه اشیاء از یک نظر اشخاصند (و شعور دارند)، و در همین آیه 41 سوره نور " مرغان " را هم اضافه کرده، اگر " مرغان " نمی بود می گفتیم قرآن می گوید " کسانی که در آسمان و زمین هستند "، کسانی که در آسمان اند یعنی ملائکه و کسانی که در زمین اند یعنی انسانها، مقصود از انسانها هم انسانهای مؤمن است «کل قد علم صلاته و تسبیحه» همه اینها به نماز و تسبیح خودشان آگاهند، می گفتیم این دیگر مانعی ندارد، انسانها و ملائکه به تسبیح خودشان آگاهند. ولی می گوید " ... و مرغان "، مرغان را هم داخل کرده است، مرغ که مسلم شعور انسان و شعور ملائکه را ندارد، پس معلوم می شود و در عالم مرغان هم یک حسابی هست که ما وارد نیستیم و نمی دانیم. آیات مختلف قرآن سخن از چهار عبادت در مورد همه موجودات این جهان بزرگ مى گوید: تسبیح، حمد، سجده و نماز، در آیه «ألم تر أن الله یسبح له من فى السموت و الأرض و الطیر صافات کل قد علم صلاته و تسبیحه و الله علیم بما یفعلون» سخن از نماز و تسبیح بود. و در آیه 15 سوره رعد سخن از سجود عمومى است «و لله یسجد من فى السماوات و الارض». و در آیه 44 سوره اسراء سخن از تسبیح و حمد تمامى موجودات عالم هستى است «و ان من شىء الا یسبح بحمده».


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 4- صفحه 179-178 و 164-162 و 168-166 و ج7، صفحه 124-122

  2. مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق- صفحه 124-123

  3. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج14 صفحه 496

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/25236