وسعت علمی و وجودی گواهان قیامت

در قیامت آن گواهانی که می خواهند گواهی دهند مسلماً باید به اذن پروردگار باشد. این اذن فقط یک اذن تشریفاتی نیست، بلکه علاوه بر شرفی که مأذون پیدا می کند به اذن خدا، که او را اجازه بر تکلم می دهد؛ خود شخصِ مأذون باید بتواند تکلم کند، یعنی در عالم تکوین و حقیقت باید قدرت بر تکلم داشته باشد و تکلم صحیح بکند، و آن اینست که وقتی میخواهد شهادت دهد واقعاً تحمل صحیح شهادت کرده باشد. اگر کسی تحمل شهادت نکرده و اعمال بندگان را با تمام دقایق و خصوصیات و سرائر و بواطنش ادراک ننموده باشد چگونه می تواند شهادت دهد؟ شهادت در آن عالم شهادت به حق است.
«یَوْمَ یَقُومُ الروحُ وَ الْمَلَائِکَةُ صَفاً لا یَتَکَلمُونَ إِلا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرحْمَـنُ وَ قالَ صَوَابًا؛ در آن روز روح و فرشتگان همگی بطور صف کشیده در برابر پروردگار قیام دارند، و هیچکس سخن نمی گوید مگر آنکه خداوند بخشاینده به او اذن داده باشد؛ و او سخن به راستی گوید» (نبأ/ 38).
وَ لاَ یَمْلِکُ الذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشفَـاعَةَ إِلا مَنْ شَهِدَ بالْحَق وَ هُمْ یَعْلَمُونَ؛ هیچکس از آن کسانی که غیر از خدا را میخوانند و عبادت میکنند در روز قیامت حق شفاعت را ندارند، مگر آن کسانی که شهادت بحق دهند و از روی علم و اطلاع باشد» (زخرف/ 86).
کسانی حق شفاعت دارند که به حق شهادت دهند. پس بنابراین شهادت به حق از روی علم باید باشد، و لازم است که از روی علم باشد تا به دنبال آن شفاعت بیاید. و بر اساس این کلام آن کسانی که در پیشگاه حق تعالی مالک شفاعتند آن کسانی هستند که مالک شهادتند؛ یعنی گواهی به حق بدهند و علم و اطلاع داشته باشند بر حقیقت آنچه را که گواهی می دهند. و این مطلب شاید در ابتدای امر تصورش مشکل باشد که چگونه میشود یک فردی بیاید و بر اعمال میلیونها فرد از افراد بشر گواهی دهد، این چه دستگاهی است؟ این چه ذهنی است؟ آیا مگر ذهن انسان کامپیوتر میشود که مثلاً کسی بتواند از تمام اعمال بشر از زمان آدم تا روز قیامت در هر لحظه و هر مکان شهادت دهد، آنهم با این خصوصیات. کامپیوترها هم چنین کاری نمی توانند بنمایند. فقط کامپیوترها بعضی از مسائل ریاضی را حل میکنند و اما از بواطن و ضمائر که خبر نمیدهند. کامپیوترها بطور کلی کار باطن نمی کنند؛ چون یک ماشین مادی هستند.
با یک مثال این مسأله روشن میشود إن شاءالله تعالی: وقتی طفلی به مدرسه می رود شما به او یک کتاب میدهید و میگویید: آن را بخوان! وقتی هم که سواد آموخت و میخواهد کتابی را بخواند، سطر به سطر با تأنی و تأمل و درنگ نگاه میکند و میخواند و به جلو می آید. سطر اول را نگاه می کند می خواند، بعداً سطر دوم و سوم و چهارم. و چه بسا سطر چهارم و پنجم را که میخواهد بخواند مطالب سطر اول از یادش میرود و ذهنش نمی تواند حاوی تمام مطالب باشد. مثلاً بچه ای که می خواهد شعر حفظ کند، بیت اول را که حفظ می کند به بیت دوم که می رسد پیوندش با بیت اول از بین می رود؛ بیت سوم را که حفظ می کند پیوندش با بیت دوم از بین می رود. و از قراین و اشباه و ردیف و غیرها باید شعر را در خاطر بیاورد. مثلاً اگر بخواهد سطر پنجم را بخواند باید از سطر اول از بَر بخواند تا به سطر پنجم برسد، و بنا بر همین مطلب، اطفالی که یک قصیده طولانی را حفظ میکنند نمی توانند آن معنی و مفهومی را که مجموعاً در این قصیده گنجانیده شده است در ذهن بگیرند، و یکپارچه مطالب را جمع کنند و نتیجه را ادراک کنند.
اما بزرگان اینطور نیستند؛ اگر یک قصیده هزار بیتی را مانند «تائیه کبرای ابن فارض» را بخوانند، بعداً اگر از آنها بپرسیم مفاد و محصل آن چه بود بیان می کنند و می گویند: نتیجه این بوده است، و این قصیده در اطراف این موضوع بحث می کنند، یا شما مثلاً یک کتاب را در یک شب می خوانید! اگر بپرسیم از محتویات آن، همه را شرح می دهید. یک صفحه نوشته در جلوی شما می گذارند، یک نگاه از بالا به پایین می کنید و می گویید در این صفحه چه نوشته شده بود. امشب در روزنامه چه بود؟ همه را اجمالاً بازگو می کنید! اینها همه بواسطه سِعه و احاطه ذهن است که می تواند با سرعت مطالب پراکنده را جمع کند و روی آن حکم کند، ولی طفل چنین احاطه و سِعه ای را ندارد. در علوم الهی هم همینطور است، آنجا هم احتیاج به کار دارد. افرادی که در این مضمار قدم ننهاده اند، علوم آنان منحصر است در همان حیطه مدرکات عادی نفس خود، ولی چون با حکمت عملیه آشنا شوند و قدم در میدان ریاضات شرعیه بنهند و به حول و قوه الهی در سیر و سلوک إلی الله با قدمی راستین و عزمی استوار گام نهند، علوم آنان توأم با تقوی و نور می شود، و موجب پیدایش علوم خفیه و اسرار مخفیه میگردد، پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «مَنْ عَمِلَ بمَا عَلِمَ وَرثهُ اللَهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ؛ هر کس به همان مقداری که علم دارد طبق آن عمل کند، خداوند علم آن چیزهایی را که نمیداند نصیب او می نماید». پس بواسطه عمل و تهذیب و تزکیه نفس و پاک کردن دل را از زنگار محبت دنیا و علایق و عوایق باز دارنده از درخشش و تابش نور احدیت بر دل، و صفای باطن و شستن صفحه ضمیر و ذهن را از آنچه غیر خداست؛ نور خدا تجلی میکند.
در روایت وارد است که: «اتقُوا فرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فإنهُ یَنْظُرُ بنُورِ اللهِ؛ از فراست و هوشیاری مرد مؤمن غافل نباشید، چون مؤمن پیوسته با نور خدا می نگرد.» آیا چنانچه خدا بخواهد علم پیدا کند بر اعمال عباد و سرایرشان و ضمایرشان، کار مشکلی است؟ نه، بلکه خدا پیوسته عالم است بر خفیات و مخفیات هر موجودی از موجودات. افرادی که در رضای خدا قدم زدند و به مقام تقرب رسیدند و از مقربین و پاکان و خالصان گشتند، به نور خدا و به اذن خدا می بینند، علم آنها علم خداست؛ نه آنکه جدای از علم خدا، از نزد خود علم و آگاهی پیدا کرده اند؛ چنین نیست. آنان دلهای خود را آنقدر صیقل زده اند و به نور ریاضت جان خود را روشن کرده اند که غِل و غِش و تاریکی در آن دلها نیست، و چون نور خدا در آن اشراق کند هر صفحه از موجودات کائنات خفیه و آشکارا در آنها متجلی و متصور می گردد؛ همینطوری که در آینه صاف و در شیشه و در آب صاف راکد و بدون موج، خورشید منعکس می گردد، و تو گویی در آنها خورشیدی است که ابداً از نقطه نظر جمال و تَلَالؤ با خورشید واقعی تفاوت ندارد، و آثار آن خورشید هم از نور و حرارت پیدا می شود؛ قلب هم همین طور است؛ چون جلا پیدا می کند، جمال و جلال و اسماء مُلکیه و ملکوتیه الهیه در آن ظاهر می شود. پس مؤمن به نور می بیند و می نگرد، و تحمل شهادت و ادا آن را می کند.
معنای مخلصین و مقربین که دارای این خصوصیات هستند از این قبیل است، و حتی کسانی که به مقام مخلَصین هم نرسیده اند ولی در راه معرفت حق تبارک و تعالی قدمی بر داشته اند و صفایی پیدا کرده اند، بر حسب مقدار طی طریقی را که نموده و خلوصی را که واجد شده اند به همان مقدار و در آن محدوده می توانند تحمل و ادای شهادت کنند.


منابع :

  1. محمدحسین حسینی طهرانی- معادشناسی 7- صفحه 102-98

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/25758