مجلسی در بحارالانوار روایت می کند که بمناعده ابن ابی امیه در آخرین لحظات شهادت امام حسن (ع) از وی درخواست نصیحت کرد و گفت: مرا نصیحت و اندرزی کن ای پسر رسول خدا! فرمود: بلی، برای سفری که در پیش داری خود را آماده ساز، و توشه این سفر را قبل از آنکه زمان کوچ کردن دررسد و آهنگ رحیل بنوازند مهیا کن. و بدان که تو به دنبال دنیا میروی و طلب آن را میکنی در حالیکه مرگ تو را تعقیب نموده و طلب تو را مینماید. و هم و اندوه و اندیشه و تفکر روزی را که هنوز نیامده است بار مکن بر روزی که آمده و تو در آن هستی. و بدان که تو از اموال دنیا هیچ چیزی را زیادی از قوت خودت کسب نمی کنی مگر آنکه در آن چیز خازن و نگه دار برای غیر خودت بوده ای! و بدان که در آنچه از اموال دنیا از راه حلال بدست می آوری حساب است و در حرامش عقاب است و در مشتبهاتش عتاب و سرزنش و مؤاخذه است. بنا بر این اصل، دنیا را مانند جیفه و مُرداری فرض کن که به اندازه کفاف در موقع ضرورت از آن برای خود برمی داری؛ پس اگر آنچه اخذ نموده ای از حلال باشد، تو در این امر طریق زهد و قناعت پیشه داشته ای و از عهده حساب کمتری برآمده ای؛ و اگر آنچه را از دنیا برمی داری از حرام باشد، دیگر دچار وزر و تبعات و مؤاخذه نشده ای، چون از میته به قدر ضرورت برداشته ای نه زیاده بر آن؛ و اگر از موارد مشتبه باشد که مورد عتاب واقع میشوی، دچار عتاب کمتری شده ای!
برای دنیای خود چنان عمل کن که گویا تو إلی الابد در دنیا بطور جاودان زیست میکنی و برای آخرتت چنان عمل کن که گویا تو فردا خواهی مرد! و اگر اراده داری که عزیز بشوی بدون عشیره و یاران، و صاحب هیبت گردی بدون قدرت و سلطنت، پس برای حصول این مقصود از پستی و کاستی معصیت خدا خارج شو، و در بلندی و رفعت طاعت خداوند عزوجل درآی و اگر حاجتی تو را وادار کند که ناچار با افرادی مصاحبت و همنشینی کنی، پس برای خود مصاحب و همنشینی اختیار کن که این مصاحبت موجب زینت و احترام تو گردد، و اگر او را خدمت کنی تو را حفظ کند، و اگر از او کمکی بخواهی تو را کمک کند، و اگر سخنی گوئی گفتار تو را تصدیق کند و صحه بگذارد، و اگر با کسی بخواهی در اُفتی و با شدت رفتار کنی صولت تو را محکم کند، و اگر بخواهی دستت را به کرم و عطا دراز کنی مانع این نشود بلکه خود در این امر مساعدت نماید، و اگر در تو فتور و رخنه ای پیدا شد فوراً آن را ببندد و مسدود کند، و اگر از تو نیکی ببیند آن را به حساب آورد و دستخوش نسیان قرار ندهد، و اگر تو از او چیزی خواستی به تو بدهد، و اگر در مواقع ضرورت و نیاز از خواستن امتناع ورزیدی خود او ابتدا به دادن کند، و بدون سؤال رفع ضرورت و حاجت از تو بنماید، و اگر بعضی از حوادث و ناملایمات بر او وارد شود، مراتب دوستی تو با او چنان باشد که تو را به رنج و ناراحتی اندازد. آن رفیق همنشین، کسی باشد که از ناحیه او هیچگاه ناراحتی و گرفتاری به تو نرسد، و راههای زندگی بر تو تغییر نپذیرد، و در مواقع وصول به واقعیات و حقائق تو را تنها و ذلیل و مخذول نگذارد و اگر در چیزی که باید بین شما قسمت گردد، نوبت به منازعه رسید و در تقسیم دچار گفتگو و جدال شدید، تو را بر خود مقدم دارد.
جُناده به دنبال این مطلب میگوید: پس از آنکه حضرت مجتبی (ع) این مواعظ را بیان فرمودند نفسشان قطع و رنگ آن حضرت زرد شد تا حدی که چنین پنداشتم که در هماندم جان خواهد داد. در این حال امام حسین (ع) با اسودبن ابی الاسود داخل شدند و سیدالشهداء خود را به روی برادر انداخت و سر و صورت او را بوسید، و سپس در نزد او نشست، و هر دو با یکدیگر به نجوی و آهستگی سخنانی گفتند. و أبوالاسود ناگاه گفت: إنَا لِلَهِ روح حضرت حسن به عالم باقی شتافت. و امام حسن به برادرشان امام حسین (ع) وصیت کردند؛ و رحلتشان در روز پنجشنبه آخر ماه صفر سنه پنجاه از هجرت بود، در حالی که چهل و هفت سال داشتند و در بقیع دفن شدند.
آن حضرت بواسطه زهری که جعده -که دختر اشعث بن قیس کندی است- به دستور معاویه به حضرتش خورانید، به شهادت رسید. جعده دختر ام فرده خواهر ابوبکر است و دختر عمه عایشه است.
مرحوم صدوق روایت میکند از حسین بن علی (ع) که فرمود: چون وفات حسن بن علی بن ابیطالب (ع) رسید گریه کرد: به آن حضرت عرض کردند: ای پسر رسول خدا! شما چگونه گریه میکنید، در حالیکه منزلت شما با رسول الله این چنین منزلتی است، و رسول الله درباره شما آن چنان و آن چنان فرموده است، و دیگر آنکه شما بیست بار با پای پیاده برای ادای مناسک حج به بیت الله الحرام رفته اید، و سه بار، تمام مال خود را با فقرا بالمُناصفه تقسیم نمودید حتی از تقسیم نعلهای خود دریغ ننمودید؟ حضرت فرمود: گریه من برای دو چیز است: یکی برای هَولِ مُطلَع، دهشت و اضطرابی که در حال تجلی مقام حضرت احدیت دست میدهد. دوم برای فراق أحِبه و دوری محبان و محبوبان من.