صدرالمتألهین فرموده است: هر صورت ناقصی ممکن نیست در عالم وجود پیدا کند مگر به صورت دیگری که آن را تجدید کند و تتمیم نماید و بر آن محیط باشد و آن را از قوه و استعداد به فعلیت درآورد، و اگر آن نباشد این صورت ناقص وجود پیدا نمی کند؛ زیرا که ناقص به ذات خود نمی تواند قائم باشد مگر بواسطه وجود کامل، و قوه و امکان نمی توانند بوده باشند مگر به فعلیت و وجوب. پس کمال، پیوسته قبل از نقص میباشد، و وجوب دائما قبل از امکان است، و ما بالفعل همیشه قبل از ما بالقوه است.
و آنچه مردم را در غلط و اشتباه می اندازد اینست که پیوسته می بینند که در این عالم، قوه و نقص بر فعلیت و کمال، تقدم زمانی دارند، مانند تخم گیاه که بر میوه و مانند نطفه که بر حیوان تقدم زمانی دارند؛ و نمیدانند که این متقدم زمانی از اسباب ذاتیة معلول نیست، بلکه موجب آمادگی ماده و مهیا کردن آن برای قبول صورت از مبدأ ذاتی آن میگردد.
پس بنابراین، ثابت و محقق شد که برای هر یک از صورتهای عنصری و صورتهای جمادی، صورت دیگر کاملی است که در ذات صورتها بوده و نهان از چشم ماست و به آن صورتها نزدیک است، و البته آن صورت پنهان کامل نمی تواند بدون واسطه خود عقل فعال بوده باشد، چون ما اشاره کرده ایم که چیز أدنی از چیز اعلی نمی تواند صادر شود مگر بواسطه شی ء متوسطی که متناسب با هر دو جانب بوده باشد.
بنابراین با هر یک از این صورتهای خارجی یک صورت غیبی هست که صورت خارجی، شهادت و حضور اوست، و آخرتی هست که این صورت خارجی، دنیای اوست؛ مگر آنکه منزل های آخرت، مانند منزل های دنیا از نقطه نظر لطافت و کثافت متفاوت است و از نقطه نظر قرب بسوی خدا و بعد از خدا نیز دارای رتبه های مختلفی است، و میعاد خلائق در آخرت برحسب مراتب مختلف آنها در دنیاست؛ پس موجوداتی که اشرف هستند به اشرف و موجودات أخس به اخس بازگشت می نمایند. و هرگاه که صورتی در این عالم از رتبه پستی به مرتبه شرف انتقال یابد و از رتبه نقص به مرتبه کمال ارتقاء یابد، مثل آنکه مثلا صورت جماد مبدل به صورت نبات گردد و یا صورت نبات مبدل به صورت حیوان شود، معاد آن صورت، معاد آن صورتی خواهد بود که فعلا به آن مبدل شده است. و این بعینه مثل آن است که مرد کافری مسلمان شود و یا مرد فاجر و فاسقی از فسق و فجور خود توبه کند و مرد فاضل و صالحی شود، معاد او که سابقا به بعضی از طبقات جحیم و درهای جهنم بوده است فعلا به بعضی از طبقات بهشت و درهای آن بر حسب مقام و حال او در دنیا می باشد.
بنابراین هیچ موجودی از موجودات طبیعیه مادیه نیست مگر اینکه برای آن موجود یک صورت مثالی در آخرت هست، و از برای آن صورت مثالی یک صورت عقلی در عالمی بالاتر از آن هست که آن دارالمقربین و مقعد العلیین است. و دلیل بر اینکه در باطن هر صورت حسی یک صورت مثالی هست که آن صورت حسی به آن قائم است و معاد و بازگشتش بسوی آنست، و در باطن هر صورت مثالی یک صورت عقلی هست که آن صورت مثالی به آن قائم و به حیات او زنده است و معاد و بازگشتش بسوی اوست، اینستکه ما هر وقت چیزی را احساس کنیم و صورت آن چیز در یکی از قوای حسی ما واقع گردد و آن قوه بواسطه آن صورت استکمال یابد، در این حال قوه خیال ما نیز -که ما در کتابهای خود اقامه برهان بر تجرد آن و تجرد آنچه در آن بطور صورت و مثال وارد می شود نموده ایم - صورت آن را به خود میگیرد و همچنین در عقل ما صورت عقلیه آن منتقل می شود، و اگر بین این صورت محسوس و بین صورت خیالیه و عقلیه علاقه ذاتیه نبود، اینچنین صورت بندی در عالم خیال و عقل صورت نمی گرفت.
و همچنین در عکس این قضیه، ما می بینیم که هر وقت یک صورت عقلی برای ما پدید آید، در خیال ما یک صورتی که حکایت آن صورت عقلیه را بکند موجود می شود، و زمانی که وجود آن صورت در عالم خیال شدت بگیرد، در برابر احساس ما، در خارج آن صورت خیالی ممثل می شود؛ همچنانکه خدای تعالی میفرماید: «فتمثل لها بشرا سویا؛ جبرائیل برای حضرت مریم به صورت یک بشر مستوی ممثل شد» (مریم/ 17).
و از همین قبیل است دیدن رسول خدا صورت جبرائیل را که گویا او مشرق و مغرب عالم را پر کرده بود؛ و نیز آنچه را که انسان در عالم بهشت از أشجار و أنهار و غرفات و چهره های نیکو و حور و غلامان مشاهده میکند، و نیز آنچه را که اصحاب جهنم از سلاسل و أغلال و حمیم و زقوم و عقربها و مارها و غیرها می بینند، اینها چیزهائیست که از باطن به ظاهر بروز نموده است. و هر صورت حسیه ای ماده و هیولی است برای صورت نفسانیه، و هر صورت نفسانیه ای ماده و هیولی است برای صورت عقلانیه و دانستی که: صورت، مقام تمامیت ماده و هیولاست که هیولا بدان موجود بالفعل می شود، و بقاء و کمال ماده به صورت است؛ پس بقاء حس به نفس است و بقاء نفس به عقل است و بقاء عقل به حضرت باری تعالی است که حق است و فاعل هر چیز و غایت همه چیز است و متمم صورت تمام چیزهاست.
و همچنین میگوئیم: صورتهای حسیه قالبهای صورتهای خیالیه است، و آن صورتهای خیالیه ارواح این صورتهای حسیه است، و صورتهای خیالیه قالب های صورتهای عقلیه است، و آن صورتهای عقلیه حقائق این صورتهای خیالیه است؛ بنابراین حشر بدنهای طبیعی به بدنهای اخروی، و حشر بدنهای اخروی به صورتهای عقلیه، و حشر صورتهای عقلیه بسوی خداوند تعالی میباشد.
فیلسوف درمیمر هشتم گفته است: هیولای عقل جدا شریف است، چون بساطت عقلیه دارد، با این تفاوت که عقل انبساطش از آن بیشتر است و بدان محیط است؛ و هیولای نفس (که همان بدن مثالی برزخی است) جدا شریف است چون بساطت نفسانیه دارد، با این تفاوت که نفس انبساطش از آن بیشتر است و بدان محیط است و با کمک عقل در آن آثار عجیبی میگذارد، و از همین جهت اشرف و اکرم از هیولا شده است، چون بدان محیط است و صورتهای عجیبه ای در آن تصویر میکند و دلیل بر این، همین عالم حسی است، چون کسی که این عالم را ببیند تعجبش زیاد میگردد، در وقتی که بزرگی و زیبائی و شرف و حرکت متصل و دائم و ساری و جاری آن را ببیند چه حرکت های ظاهر و چه پنهان، و ارواحی را که در این عالم سکونت دارند از حیوان و هوا و نبات و سائر چیزها، مشاهده کند.
و هنگامیکه این اشیاء حسی را در این عالم سفلی حسی دید، باید با بصیرت عقلش به عالم اعلائی که این عالم، مثال آنست بالا برود و چشمش را بر آن عالم حق افکند، در آن وقت تمام اشیائی را که در این عالم دیده است در آنجا خواهد یافت، با این تفاوت که در آنجا تمام اشیاء، عقلی و دائم و متصل، و دارای فضائل و حیات پاک و خالص می باشند بدون آنکه مختصری از چرکیها و کثافات در آن باشد، و در آنجا خواهد دید که تمام اشیاء از جهت نوری که بر آنها می تابد مملو و سرشار از عقل و حکمت هستند. و هر یک از آن چیزها میکوشد تا به درجه صاحبش ترقی کند و به نوری که از نور اول بر آن عالم می تابد نزدیک شود و آن عالم به تمام اشیائی که دائمند و نمی میرند محیط است و به تمام عقول و نفوس محیط است.