لزوم گذر از معانی ظاهری معارف الهی برای فهم باطن آنها

در بسیاری از معارف الهی در قرآن و روایات داریم که برای فهم ما به واسطه امور محسوس برای ما بیان شده اند مانند منبر وسیله و پرچم حمد در روز قیامت که از آن پیامبر اکرم و امام علی (ع) است، اما آیا این وسیله‌ و این لواء و این منبر و این پرچم چون سائر پرچم های این جهان است؟ و یا صرف‌ معنی و مجرد تشبیه‌ است، از باب‌ تشبیه‌ معقول به‌ محسوس‌؟
این منبر نه‌ مانند منبرهای مادی و پرچم های جسمی است، همچنانکه‌ میزان و صراط‌ نیز مانند میزان ها و پل های دنیوی نیست؛ و نه‌ آنکه‌ مجرد معنی و از باب‌ تشبیه‌ معقول به‌ محسوس‌ است و صرفا مجرد تشبیه‌ و کنایه‌ است؛ بلکه‌ حقیقت میزان و صراطی است و حقا وسیله‌ و منبری و لواء و پرچمی است، غایة‌ الامر متناسب‌ با آن عالم.
زیرا منبر و لواء در عالم صورت است و از صورت که‌ بگذریم، نه‌ عنوان منبر و نه‌ عنوان لواء، متمایز و متشخص‌ از یکدگر نیستند؛ ولی در عالم صورت حقیقت همین وسیله‌ و حقیقت همین لواء به‌ صورتی متناسب‌ با آن عالم متصور و متشکل خواهد شد، البته‌ باید تناسب‌ تحقق‌ وجودی آنها را با آن عالم از خاطر نبرد وگرنه‌ اشکالات وارده‌ بسیار میباشد. و حاصل مطلب‌ آنکه‌ در روز قیامت جهنم را می آورند؛ کما آنکه‌ در قرآن کریم است:
«وجیء یومئذ بجهنم؛ و جهنم دارای زمام و دهانه‌ و لگامی است.» (فجر/ 23) و علی امیرالمؤمنین (ع) بر پشت جهنم می نشیند و لگام او را در دست می گیرد، در حالی که‌ صدای شراره های آتش‌ آن بلند است؛ و اگر علی بخواهد جهنم را به‌ طرف‌ راست می برد، و اگر بخواهد به‌ طرف‌ چپ‌ می برد؛ و هر کجا دشمنان و معاندان خدا و رسول خدا و مقام ولایت باشند جهنم آنان را در کام خود فرو می برد.
در اینکه‌ جهنم را می آورند و زمامش‌ به‌ دست علی است شکی نیست؛ ولی آیا آن جهنم مانند مرکب های دنیا چون شتر و قاطری است که‌ علی بر آن سوار شود؟ و دهانه‌ و لجامش‌ همانند لجامهای مرکوب های دنیوی است؟ مسلما چنین نیست؛ بلکه‌ آن مرکوب‌ و نشیمنگاهش‌ و لجامش‌ و حرکتش‌ به‌ طرف‌ راست و چپ‌، همه‌ متناسب‌ با آن عالم است. و همان طور که‌ خود آن عالم غیر این جهان است؛ آنجا غیب‌ است و اینجا شهود؛ آنجا باطن است و اینجا ظاهر؛ همین طور تمام موجودات و اشیاء و احکام آنجا متناسب‌ با آن عالم است.
در بحث‌ شفاعت داریم که: «پس‌ از آنکه‌ مردم و جمیع‌ خلائق‌ به‌ پیامبران متوسل شدند و آنها گفتند: کاری از دست ما بر نمی آید؛ خلائق‌ به‌ سوی رسول الله‌ (ص) می آیند، و متوسل می شوند. رسول الله‌ حرکت می کند تا به‌ خانه خداوند رحمن می رسد، و آن خانه عدن است، و آن خانه‌ به‌ قدر وسعت ما بین مشرق‌ و مغرب‌ است.
رسول الله‌ یک‌ حلقه‌ از حلقه های در را تکان می دهد (و درحالی که‌ خدا بهتر می داند که‌ کیست که‌ در را می کوبد) گفته‌ می شود: کیست این حرکت دهنده حلقه در؟
رسول الله‌ می گوید: من محمد هستم پس‌ گفته‌ می شود: باز کنید برای او! فرمود: در را برای من باز می کنند؛ و چون نظر من به‌ خدا می افتد تمجیدی می کنم که‌ هیچ یک‌ از پیشینیان و پسینیان چنین تمجیدی نکرده‌اند. تا آنکه‌ می فرماید: «و سپس‌ ما را می آورند و پروردگار ما بر تخت می نشیند.»
در اینکه‌ در این عبارات یک‌ دنیا حقائقی نهفته‌ است، جای شبهه‌ نیست؛ ولی آیا می توان بر ظاهر این عبارات جمود نمود و گفت خانه خدا هم مانند خانه های این جهان است و بزرگتر؟ و حلقه در آن خانه‌ مانند همین حلقه هاست؟ و خداوند داخل خانه‌ هست؟ و صدا می کند: تو کیستی؟ و نظر رسول الله‌ به‌ خدا می افتد؟ آیا خداوند جسم است؟ و دارای صورت است؟ و آیا این نظر مانند نظرهای معمولی است؟ و آیا خداوند بر تخت سلطنت و حکومت جلوس‌ می کند؟ تخت خدا مانند همین تخت ها، و جلوس‌ او هم مانند همین گونه‌ مجلس هاست؟
البته‌ چنین نیست، و صد البته‌ چنین نیست؛ زیرا این مستلزم محدودیت و تعین و تجسم و تشکل خداست؛ و «تعالی الله عما یقول الظـ'لمون علوا کبیرا.» خدا در خانه‌ نیست، و تخت و عرش‌ خدا مانند کرسی و تخت های این جهان نیست.
عالم مشیت و اراده‌، عرش‌ خداست، و جلوس‌ آن همان استیلا و احاطه اوست. و نظر رسول الله‌، با باطن و ملکوت است، بر حقیقت ذات ما لا اسم له‌ و لا رسم له‌. و حلقه در، کنایه‌ از تمسک‌ آن حضرت به‌ صفت رحیمیت و عطوفت و غفاریت است؛ زیرا خداوند اسمائی دارد، و هر یک‌ از آنها به‌ منزله حلقه ای است، هر کدام را بکوبند از ناحیه همان اسم گشوده‌ می شود.
«قل ادعوا الله أو ادعوا الرحمان أیا ما تدعوا فله الاسمـآء الحسنی؛ بگو (ای پیامبر): بخوانید الله‌ را، و یا بخوانید: رحمان را! هر چه‌ را بخوانید برای خداوند اسماء حسنائی است!» (اسراء/ 110)
و لهذا مرحوم مجلسی با شدت جمود خود در باب‌ معارف‌ الهیه‌، در ذیل این روایت، چاره ای ندیده است از اینکه‌ بگوید: مراد از نظر به‌ سوی پروردگار، نظر به‌ سوی عرش‌ او، یا به‌ سوی کرامت او و یا به‌ سوی نوری از انوار عظمت اوست؛ و جلوس‌ بر عرش‌، کنایه‌ از ظهور حکم و امر از نزد عرش‌ است؛ و تکلم خداوند عبارت از خلق‌ کلامی در آنجا می باشد. (بحارالانوار طبع حروفی ج8 ص47)
باری اینگونه‌ رفع‌ ید از جمود بر معانی ظاهریه‌ را، در تمام ابواب‌ معارف‌ باید نمود، و اختصاص‌ به‌ ذات خداوند و اسماء او ندارد؛ زیرا اولا الفاظ‌ برای معانی کلیه‌ وضع‌ شده‌اند، و ثانیا روایت وارده‌ از رسول الله‌ (ص): «إنا معاشر الانبیآء أمرنا أن نکلم الناس علی قدر عقولهم؛ ما جماعت پیامبران مأموریم که‌ با مردم به‌ قدر عقلهایشان سخن گوئیم.»
ابوابی را از معارف‌ به‌ روی ما می گشاید؛ از طرفی از جمود و حمل الفاظ‌ به‌ معانی مادیه‌ و طبیعیه‌ در معارف‌ الهیه‌ ما را رها می کند، و از طرفی نیز به کلی به‌ ما اجازه‌ نمی دهد که‌ فقط‌ آنها را بر معانی صرفه‌ حمل کنیم؛ بلکه‌ باید به‌ معانی متشکله‌ و متصوره متناسب‌ با آن عالم بدانیم.
حال که‌ این مطالب‌ روشن شد معلوم می شود که: وسیله‌ حقیقت منبری است و حقا هزار پله‌ دارد، ولی منبر و پله هایش‌ متناسب‌ با آن عالم است؛ و لواء نیز حقا پرچمی است و دارای پیکان و زج و چوب‌ و ریشه‌ و حاشیه‌ است، ولی متناسب‌ با آن عالم.
آن لواء را در وهله اول به‌ دست رسول الله‌ می سپارند؛ و آن لواء لواء حمد است، زیرا مقام محمود اختصاص‌ به‌ آن حضرت دارد؛ یعنی مقامی که‌ حمد هر حامدی به‌ هر محمودی با هر گونه‌ حمدی به‌ آنجا برسد.


منابع :

  1. سید محمدحسین حسینی طهرانی- معادشناسی- جلد 9 صفحه 421-416

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/26316