عناد و جحود، حقیقت کفر

حقیقت اسلام تسلیم است و حقیقت کفر، عناد و جحود. ای بسا مسلمانانی که به حسب ظاهر مسلمانند یعنی ادعای اسلام می کنند، شهادتین را به زبان می آورند ولی باطن قلب و روحشان مسلم نیست چون باطن روحشان عنود و معاند است، وقتی حقیقت را بر او عرضه بدارند حاضر نیست تسلیم حقیقت بشود. هر مقدار از حقیقت را هم اگر قبول دارد به اعتبار این است که تقلید پدر و مادر است و الا این جور نیست که خودش را در مقابل حق و حقیقت تسلیم کرده باشد که آنچه حقیقت است من تسلیم باشم. متقابلا ممکن است افرادی باشند که به ظاهر مسلمان نیستند ولی در باطن هم کفر و عنادی ندارند یعنی اگر مسلمان نیستند به دلیل این است که اسلام تبلیغ نشده و به آنها ابلاغ نشده است و الا آمادگی برای قبول یک حقیقت در آنها هست و آنچه که به آنها مربوط است آمادگی برای حقیقت است. اینها به حسب فطرت مسلمانند گو اینکه به حسب ظاهر مسلمان نباشند.

این است که قرآن همیشه روی مسئله عناد و جحود تکیه می کند «و جحدوا بها واستیقنتها انفسهم؛ و با آن که باطنشان بدان یقین داشت و می گوید اینها جاحد و منکرند در حالی که نفس ها و روح هایشان یقین دارد.» (نمل/14) در جای دیگر، قرآن نقل می کند که یکی از این ها گفت: «ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء؛ اگر این (کتاب) حق و از سوی توست، بر ما از آسمان سنگی ببار.» (انفال/32)

ناراحتی خودش را به این شکل بیان می کند، می گوید: خدایا اگر این حق و حقیقت است سنگی از آسمان بفرست، مرا از بین ببر. خیلی عجیب است! نمی گوید: خدایا اگر حق و حقیقت است قلب من را رام کن برای اینکه حقیقت را بپذیرد، می گوید اگر آن حقیقت است من تاب این حقیقت را ندارم مرا از بین ببر که چشمم به این حقیقت نیفتد. این دیگر نهایت درجه کفر و عناد است و فرق نمی کند، می خواهد در لباس ظاهر اسلام باشد یا لباس دیگر، در هر لباسی که باشد حقیقتش این است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 10- صفحه 134-135

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/27150