شرایط فعل حکیمانه

حکیمانه بودن فعل انسان، بستگی دارد به غایت داشتن و غرض داشتن آن، آن هم غایت و غرض عقل پسند که با تشخیص اصلح و ارجح توأم باشد. علیهذا انسان حکیم انسانی است که اولا در کار خود، غایت و غرضی دارد، ثانیا در میان هدفها و غرضها اصلح و ارجح را انتخاب می کنند، ثالثا برای وصول به غرض اصلح و ارجح بهترین وسیله و نزدیک ترین راه را انتخاب می کند. به عبارت دیگر: حکمت یا حکیم بودن انسان عبارت است از اینکه انسان از روی کمال دانائی، برای بهترین هدفها، بهترین شرائط ممکن را انتخاب کند، و به تعبیر دیگر: حکمت یا حکیم بودن مستلزم این است که انسان در برابر همه چرا ها یک برای داشته باشد، خواه آن چراها به انتخاب هدف مربوط باشد یا به انتخاب وسیله.
- چرا چنین کردی؟
- برای فلان هدف.
- چرا آن هدف را ترجیح دادی؟
- به دلیل فلان مزیت.
- چرا از فلان وسیله استفاده کردی؟
- برای فلان رجحان.
در زندگی انسان هر کاری که نتواند به چراها پاسخ معقول دهد، به هر اندازه که از این جهت ناقص باشد، نقص در حکمت و خردمندی انسان تلقی می شود.

غایت افعال انسان از نظر حکماء
حکماء اثبات کرده اند عبث واقعی -که کار انسان، عاری از هر گونه غرض و غایتی باشد- هیچگاه از انسان صادر نمی شود و محال است که صادر بشود. همه عبثها نسبی است. مثلا فعلی که از یک شوق خیالی و یک ادراک خیالی منبعث می شود و دارای غایتی متناسب با همان شوق و همان ادراک است، نظر به اینکه فاقد غایت عقلانی است آن را عبث می خوانیم، یعنی نسبت به مبدأی که از آن مبدأ پدید آمده عبث نیست، نسبت به مبدأی که از آن پدید نیامده و شایسته بود از آن پدید آید عبث است. نقطه مقابل عبث، حکمت است. فعل حکیمانه فعلی است که حتی به طور نسبی نیز فاقد غایت و غرض نباشد و به عبارت دیگر، غرض معقول داشته باشد و علاوه بر غرض معقول داشتن، توأم با انتخاب اصلح و ارجح بوده باشد.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- عدل الهی- صفحه 26 و 21-20

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/2729