نقش قوانین دینی در تنظیم روابط سه گانه انسان

برخی قوانین اسلام، مداری است نه مرحله ای
اگر این اصل کلی ثابت شد که‏ واقعا زندگی بشر این جور است: یک جنبه های ثابت کلی دارد که حکم مدار حرکت را دارد و یک جنبه های متغیر که حکم مراحل حرکت را دارد همان طور که هر ستاره ‏ای هم متحرک است هم ثابت، "متحرک است" یعنی در دو لحظه در یک نقطه نیست و "ثابت است" یعنی مدارش (مسیرش) ثابت است، از مدار خودش یک میلیمتر هم تخلف نمی‏ کند و در مدار خودش‏ حرکت می‏ کند، آن شرایطی که مدار را در زندگی بشر تعیین می‏ کند یعنی مسیر حرکت را تعیین می ‏کند باید ثابت بماند، اما اگر شرایطی است مربوط به‏ مرحله زندگی، باید تغییر کند ما راجع به اسلام باید ببینیم که آیا توجه‏ اسلام به مسیر و مدار زندگی بشر و به کادر زندگی و کادر حرکت است یا به‏ مرحله ها؟
می ‏بینیم یک سلسله از قوانین معمولی ما قوانین مداری است نه قوانین‏ مرحله ای گفتیم که مقررات اسلام یا به روابط انسان با خدا مربوط است، یا به روابط انسان با خودش، یا به روابط انسان با طبیعت‏ و یا به روابط انسان با افراد اجتماع.

روابط انسان با خدا
در روابط انسان با خدا از آن جهت که مربوط به خدا می ‏شود هیچ گونه‏ تغییری پیدا نمی ‏شود، و در آنچه هم که مربوط به انسان است آنچه که روح‏ این مطلب را تشکیل می ‏دهد باز تغییر نمی‏ کند، بله در شکلش تغییراتی پیدا می ‏شود که تابع شرایط است و ما می‏ بینیم خود اسلام هم این تغییرات را قائل‏ شده است، مثل نماز، می‏ گوید نماز بخوانید، ولی بعد می‏ گوید نماز ایستاده بخوانید، اگر نمی ‏توانید، نشسته بخوانید، نمی ‏توانید، به پهلوی‏ راست بخوانید، نمی‏ توانید، به پهلوی چپ بخوانید، نمی ‏توانید، مستلقیا بخوانید، (آن را هم نتوانستید) با اشاره بخوانید هر چه که شرایط تغییر می‏ کند، هیکل نماز هم تغییر می‏کند.
فقها معتقدند نماز "غرقا" واقعا نماز است نه چیزی به جای نماز، یعنی آدمی که در حال غرق شدن است و تلاش می ‏کند خودش را نجات بدهد و نمازش فقط صورت اشاره دارد نه رکوع دارد، نه سجود، نه قرائت و نه‏ چیز دیگر نمازش واقعا نماز است اصلا نماز یک ماهیتی است که افرادش‏ اینقدر تغییر پیدا می‏ کند، شکل فردش اینقدر عوض می ‏شود، یعنی رکوع و سجود و غیره شکل نماز است نه روح نماز، نماز دو رکعتی واقعا نماز است‏ نه جانشین نماز چهار رکعتی، چنان که نماز چهار رکعتی واقعا نماز است، یعنی برای یک کسی نماز چهار رکعت است، برای یک کسی دو رکعت، برای‏ یک کسی نماز، ایستاده است، برای یک کسی نشسته، برای یک کسی نماز، وضوست، برای یک کسی نماز، تیمم است.
فقها مسئله ‏ای دارند به نام "اجزاء" و آن این است که آیا نمازی که ما به صورت اضطرار می‏ خوانیم، جانشین نمازی که به صورت اختیار باید بخوانیم، هست یا نه؟ اگر خواندیم، بار دیگر باید اعاده کنیم یا نه؟ می‏ گویند نه، چرا اعاده کنیم؟ این نمازی که تو با تیمم به جای آن‏ نماز می‏خوانی، این جور نیست که نماز نباشد و عجالتا چیز دیگری است بدل‏ آن و خود نماز به گردنت مانده اصلا نماز آن آدم نماز با وضوست، نماز این آدم نماز با تیمم، این اگر با وضو باشد، برایش نماز نیست. در روابط انسان با خدا  هر چه شرایط تغییر کند بعضی قسمت ها که مربوط به بشر است، تغییر می ‏کند که یک مثال عرض کردیم.
مثال دیگر سفر است در قدیم می ‏گفتند: "سفر چهار فرسخی سفر است" ولی امروز که شرایط تغییر کرده، این شبهه پیش می ‏آید که چرا سفر چهار فرسخ باشد؟ البته این یک مسئله صد در صد قطعی نیست که مسافتی که سفر انسان را به حدی می رساند که روزه را باید افطار کرد و نماز را باید (شکسته خواند) حتما چهار فرسخ است، این یک مسئله اجتهادی است و در فقه شیعه (احادیث شیعه) به سه عنوان بیان شده است: پرسیده ‏اند: انسان چه مقدار مسافرت کند نمازش شکسته می‏شود؟ گاهی جواب داده ‏اند: "مسیر یک برید" مسافتی که یک برید در یک روز می ‏رود، که‏ همین قدر بوده است، در بعضی روایات دیگر گفته ‏اند: " مسیرش یوم" مسافرتی که یک روز وقت را اشغال می‏کند.
(فقها) گفته ‏اند یکی از این سه تا ملاک است: یا چهار فرسخ ملاک است، یا مسیر یک برید و یا مسیرش یوم احتمال برید خیلی‏ ضعیف است، یا یک روز مسافرت ملاک است یا هشت فرسخ رفت و آمد و هشت فرسخ مساوی بوده با مسیر یک روز.
حال اگر تغییر رخ داد، یعنی مسیر یک روز، دیگر هشت فرسخ نیست، صد فرسخ است، دویست فرسخ است، این احتمال هست که آنچه که در سفر ملاک‏ اصلی است، "مسیرش یوم" باشد، در آن روز که گفته اند "هشت فرسخ" به این جهت بوده که هشت فرسخ مصداق "مسیرش یوم" بوده است، پس‏ اگر وسائل مسافرت تغییر کرد و "مسیرش یوم" از هشت فرسخ به هشتاد فرسخ و هشتصد فرسخ و هشت هزار فرسخ رسید، ما باید تابع مسیرش یوم باشیم‏ اگر کسی چنین حرفی بزند، این حرف ضد اسلام نیست، یک حرف اجتهادی‏ است.
بله، یک مطلب اینجا هست که فقها رویش اصرار زیادی نمی‏ کنند و آن‏ این است که در مسائلی که اسلام بنایش بر تسهیل و سهولت و گذشت است، این احتمال در کار می ‏آید که چیزی که ولو برای عده ای از مردم در یک‏ زمانی ملاک بوده، این تسهیل را برای همه مردم در همه زمان ها تعمیم بدهند، چون بنا بر سختگیری نیست، اگر بنا بر سختگیری می ‏بود، می‏ گفتیم برویم‏ دنبالش، ولی وقتی که بنا بر تسهیل است، این احتمال هست که نظر اسلام‏ به این باشد که همان (مسافتی) که برای مردمی که با پای پیاده مسافرت‏ می‏ کنند مسیرش یوم است، ملاک قرار بگیرد برای مردمی که با جمازه حرکت‏ می‏ کردند و روزی پنجاه فرسخ طی می‏ کردند، یا با کشتی حرکت می ‏کردند و مسلم‏ بیش از پیاده ‏روی طی می‏ کردند، یا گاهی با اسب های تندرو که مبادله می‏ کردند (راه می‏ پیمودند) و باز مسافت طی‏ شده بیش از این حرف ها بوده است، یا مردمی که امروز با هواپیما و اتومبیل مسافرت می‏ کنند.

روابط انسان با طبیعت
قسمت دیگر مربوط می ‏شود به روابط انسان با طبیعت که آن هم چندان تغییر نمی ‏کند، گاهی تغییر می‏ کند، گاهی نمی ‏کند.

روابط انسان با انسان
بخش دیگر (قوانین اسلام) مربوط است به روابط انسان با انسان که این‏ از همه مهم تر است مسائلی که اسلام در روابط انسان با انسان در نظر گرفته‏ است، مسائل "مسیری" است نه "مرحله ‏ای" فرض کنید شرایطی در باب بیع ذکر کرده است، مثلا گفته: «لا یحل مال امرء الا عن طیب‏ نفسه؛ معامله باید با رضایت انجام بگیرد» این دیگر فرق نمید‏کند که‏ مرحله زندگی بشر چه باشد.
گفته: نباید در بیع "غرر" باشد، یعنی به اصطلاح امروز نباید معامله‏ ای چکی صورت بگیرد، یعنی مقدار، وزن و دیگر مشخصات مبیع که در قیمت اثر می ‏گذارد، باید مشخص باشد این هم باز شرایط مرحله‏ ای نیست، شرایط کلی است.
یا گفته است که در معامله نباید "ربا" باشد ربا چیزی است که اگر درست نیست، در هیچ زمان درست نیست و اگر درست است، در همه زمان ها درست است شرایط مرحله ‏ای در سرنوشت ربا تأثیر نمی ‏گذارد و آن را تغییر نمی‏ دهد.
یا در باب "ضمان" اگر گفته «من اتلف مال الغیر فهو له ضامن؛ هر که مال دیگری را تلف کند ضامن است» این با تغییر مراحل فرق نمی‏  کند، باز مربوط به مسیر است.
یا گفته: "ید امین ید مستامنه است" یعنی اگر کسی امین مال کسی شد -مثل این که مالی را به ودیعه نزد کسی گذاشتند، یا یک کسی مستأجر کسی‏ شد، چون ید مستأجر هم ید استیمانی است- آدم امین اگر مال در دستش‏ تلف شد، دو جور است: یا مقصر است یا مقصر نیست، اگر مقصر است‏ ضامن است، اگر مقصر نیست ضامن نیست.
اگر شما مستأجر خانه ای هستند و خسارتی به آن وارد می‏ شود، یک وقت‏ هست که شما در آنچه که وظیفه یک مستأجر است تقصیر کرده اید، مثلا شیر آب را باید ببندید، نبستید و آنقدر آب آمد که زیر زمین را گرفت و خانه را خراب کرد، اینجا ضامنید، یک وقت سیلی می ‏آید که از اختیار شما بیرون است، در اینجا ضامن نیستید این مربوط به عصر الاغ و این حرف ها نیست، در همه زمان ها همین جور است حتی مسئله ارث هم همین طور است.
قدر مسلم این است که بیشترین مسائل اسلام -چه فقهی، چه اخلاقی، چه‏ اعتقادی، چه اجتماعی- مسائل مسیری است، یعنی مثل علامت هایی است که‏ جاده را مشخص می کند، می‏ گوید تو که حرکتی می‏کنی، در این جاده حرکت کن‏ این با تغییر زندگی، (متغیر) نیست.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- اسلام و نیازهای زمان جلد 2- صفحه 77-81

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/27690