کلام قرآن درباره غذاها و نوشیدنی های دوزخیان

معاد جنبه جسمانی و روحانی هر دو دارد، به همین دلیل کیفرها و پاداشها نیز دو گانه است، و در این میان از جمله اموری که می تواند مایه لذت جسم و یا سبب عذاب آن باشد، مسأله غذاها و نوشیدنیها است. یک غذای نامناسب و گلوگیر و ناگوار و بدبو و بدطعم و داغ و سوزان، عذاب دردناکی است. و در مقابل، یک نوشیدنی یا غذای لذیذ و گوارا، مایه لذت جسم و راحت تن است، حتی در روح انسان تأثیر می گذارد، به او نشاط و انبساط می بخشد، به عکس غذاها و نوشیدنیهای ناگوار که هم عذاب جسم است و هم سبب ناراحتی جان. قرآن مجید برای اینکه بار تربیتی دوزخ را مضاعف سازد، به مجرمان و بدکاران شدیدا هشدار دهد و آنها را از اعمال زشتشان برحذر دارد، پرده از روی کیفیت غذاها و نوشیدنیهای دوزخیان برداشته و گوشه ای از آن را به نمایش گذارده است. تعبیراتی که در این زمینه به قدری هولناک و تکان دهنده است که می تواند هر انسانی را تحت تاثیر قرار دهد. با این اشاره به قرآن بازمی گردیم و به آیات زیر گوش دل می سپاریم:

1- «ان شجره الزقوم – طعام الاثیم- کالمهل یغلی فی  البطون- کغلی الحمیم»(دخان/43 تا 46 )

2- «اذلک خیر نزلا ام شجره الزقوم انها شجره تخرج فی  اصل الجحیم – طلعها کانه روس الشیاطین- فانهم لاکلون منها فمالئون منها البطون» (صافات/ 62 تا 66 )

3- «فلیس له الیوم ههنا حمیم- ولا طعام من غسلین- لا یاکله الا الخاطئون» (حاقه/ 35 تا 37)

4- «تصلی نارا حامیه- تسقی من عین آنیه- لیس لهم طعام الا من ضریع -  لا یسمن ولایغنی من جوع» (غاشیه/4 تا 7)

5- «انا اعتدنا للظالمین نارا احاط بهم سرادقها و ان یتغبثوا یغاثوا بماء کالمهل – یشوی الوجوه بئس الشراب وسائت مرتفقا» (کهف/29)

6- «ان جهنم کانت مرصادا- للطاغین مابا- لابثین  فیها احقابا- لایذوقون فیها بردا ولاشرابا- الاحمیما وغساقا» (نبأ/ 21 تا 25)

7- «و خاب کل جبار عنید – من ورائه جهنم ویسقی من ماءصدید- یتجرعه ولا یکاد یسیغه ویاتیه الموت من کل مکان وما هو بمیت ومن ورائه عذاب غلیظ» (ابراهیم/15 تا 17)

ترجمه:
1- درخت زقوم- غذای گنهکاران است همانند فلز گداخته در شکمها می جوشد- جوششی همچون آب سوزان.

2- آیا این (نعمتهای جاویدان بهشت) بهتر است یا درخت (نفرت انگیز ) زقوم- ما آن را مایه درد و رنج ظالمان قرار دادیم- درختی است که از قعر جهنم می روید، شکوفه آن مانند کله های شیاطین است!- آنها (مجرمان ) از آن می خورند و شکم خود را از آن پر می کنند!

3- امروز در اینجا یار مهربانی ندارد- و نه طعامی جز از خونابه! غذائی که جز خطا کاران آن را نمی خورند.

4- و در آتش سوزان وارد می گردند- از چشمه ای فوق العاده داغبه آنها می نوشانند-  طعامی جز از ضریع (خار خشک تلخ و بدبو) ندارند – غذائی که نه آنها را فربه می کند و نه گرسنگی را فرو می نشاند!

5- ما برای ستمگران آتشی آماده کرده ایم که سراپرده اش آنها را از هر سو احاطه کرده است، و اگر تقاضای آب کنند آبی برای آنها می آورند همچون فلز گداخته که صورتها را بریان می کند، چه بد نوشیدنی است، و چه بد محل اجتماعی؟

6- جهنم کمینگاهی است بزرگ! و محل بازگشتی برای طغیانگران! مدتهای طولانی در آن می مانند- در آنجا نه چیز خنکی می چشند نه نوشیدنی گوارائی – جز آبی سوزان و مایعی از خونابه!

7- آنها ( از خدا) تقاضای فتح و پیروزی کردند، و هر گردنکش منحرفی نومید و نابود شد – به دنبال او جهنم خواهد بود و از آب بدبوی متعفنی نوشانده می شود – به زحمت جرعه جرعه آن را سر می کشد و هرگز به میل خود حاضر نیست آن را بیاشامد و مرگ از هر مکانی به سراغ او می آید، ولی با اینهمه نمی میرد! و به دنبال آن عذاب شدیدی است.

تفسیر وجمع بندی:
زقوم- غسلین- ضریع- غساق- صدید

در نخستین آیه با نخستین تعبیر درباره غذای دوزخیان رو به می شویم و آن درخت زقوم  است. می فرماید: مسلما درخت زقوم طعام گنهکار است که همانند فلز گداخته در شکمها می جوشد، جوششی همچون آب سوزان " ان شجره الزقوم – طعام الاثیم- کالمهل یغلی فی  البطون- کغلی الحمیم". مفسران و ارباب لغت درباره واژه «زقوم» و معنی آن که سه بار در قرآن مجید آمده سخنان زیادی دارند، بعضی آن را واژه عربی از ماده «زقم» به معنی بلعیدن  می دانند، و بعضی گفته اند این واژه در عربی وجود نداشته و از نقاط آفریقائی (حبشه) به محیط عرب آمده است. جمعی از مفسران و اهل لغت آن را نام گیاهی تلخ و بدبو می دانند که دارای برگهای کوچکی است، و در سرزمین تهامه از جزیره عرب می روئیده، و مشرکان با آن آشنا بوده اند، گیاهی که شیره اش بسیار تلخ و تند است، به گونه ای وقتی به بدن اصابت کند متورم می شود.

راغب در مفردات معتقد است که «زقوم» به معنی هرگونه غذای تنفرآمیز دوزخیان است. بعضی از مفسران گفته اند: هنگامی که این واژه در قرآن مجید نازل شد، جمعی از کفار قریش گفتند: ما گیاهی به نام «زقوم» در اراضی خود سراغ نداریم! مردی از سرزمین آفریقا بر آنها وارد شد، از او سوال کردند: آیا زقوم را می شناسی؟ او گفت: این لغت نزد ما به معنی کره و خرما است! ( آیا او به عنوان سخریه این سخن را گفت، و یا واقعا این واژه در میان آنها چنین مفهومی داشت، معلوم نیست به هرحال مسلما در قرآن به عنوان یک درخت یا یک گیاه  معرفی شده). هنگامی که این معنی به ابوجهل رسید از روی استهزا  به کنیز خود گفت: "زقمینا!" «زقوم برای ما بیاور»! و منظورش کره و خرما بود، و به یارانش می گفت: شما هم زقوم بخورید! این همان چیزی است که محمد(ص) ما را به آن تهدید می کند، گمان می برد آتش درخت می رویاند درحالی که آتش سوزاننده درخت است! این معنی سبب شده که بعضی از ارباب لغت و مفسران به گمان اینکه تفسیر مزبور یک تفسیر جدی و واقعی است یکی از معانی زقوم را همین معنی بدانند، چنانکه در لسان العرب از جوهری نقل شده: (الزقوم طعام لهم فیه تمر وزید)! «زقوم اسم غذائی است برای عربها که در آن خرما و کره باشد».

دومین آیات توضیح بیشتری  درباره اوصاف «زقوم»، این غذای ناگوار دوزخی بیان می دارد، می فرماید: «آیا آن ( نعمتهای جاویدان بهشت) برای پذیرائی بهتر است یا درخت (نفت انگیز) «زقوم»... آن درختی است که از قعر جهنم می روید! شکوفه هایش همچون سرهای شیاطین  است!- آنها (مجرمان) از آن می خورند و شکم خود را پر می کنند» "اذلک خیر نزلا ام شجره الزقوم انها شجره تخرج فی  اصل الجحیم – طلعها کانه روس الشیاطین- فانهم لاکلون منها فمالئون منها البطون". در اینجا نخست به اشکال «ابوجهل» برخورد می کنیم که او از روی سخریه می گفت مگر درخت در آتش می روید؟ آتش دشمن درخت است، آن را می سوزاند؟ ولی این مغروران ظالم و تبهکار از این نکته غافل بودند که اصول حاکم بر زندگی جهان دیگر با اصول یر این جهان تفاوت بسیار دارد. گیاه یا درختی که از قعر جهنم می روید به رنگ جهنم است و در شرائط دوزخی پرورش می یابد، نه همچون گیاهی که در باغهای ما می روید، حتی در زندگی دنیا نیز عجائبی از این قبیل دیده می شود که موجودات زنده ای در لابلای طبقات یخ و برف پرورش می یابند که نشان می دهد شرائط حیات موجودات زنده لازم نیست همیشه همانند موجودات زنده اطراف ما باشد. اصولا مگر زنده ماندن انسان دوزخی در دوزخ عجیب نیست، چه تفاوتی میان انسان و گیاه است؟!

اما تشبیه شکوفه های این درخت به سرهای «شیاطین» با اینکه هیچکدام از مخاطبین این آیات، نه شیطان را دیده بودند، و نه کله شیاطین را، شاید از این نظر باشد که هر چیز زشت و وحشتناکی را به «شیطان» تشبیه می کنند، همانگونه که هر موجود زیبائی را به «فرشته» تشبیه می نمایند با اینکه  هیچ کس «فرشته» را نیز ندیده است. زنان مصر درباره قیافه یوسف  گفتند: «صورتش درست مانند فرشته است»! (ان هذا الا ملک کریم) (یوسف/31و در استعمالات روزمره می گوئیم فلان شخص قیافه «دیو» دارد، با اینکه کسی دیو را ندیده، بلکه اصولا دیو یک موجود موهوم است. اینها همه تشبیهاتی است که بر اساس ذهنیتی که ما ازمفهوم کلمه «فرشته» و «شیطان» داریم آمده است، و عموما تشبی هاتی است رسا و گویا و زیبا. به این ترتیب «زقوم» نه تنها ناگوار و بدطعم و بدبو است. بلکه از نظر ظاهر نیز بسیار بدمنظر است، به خلاف بسیاری از گیاهان سمی دنیا که ظاهر زیبائی دارند! بعضی از مفسران نیز گفته اند یکی از معانی شیطان نوعی مار بدقیافه است که شکوفه زقوم به آن تشبیه شده است، ولی این تفسیر بعید به نظر می رسد، چرا که استعمال شیطان در چنین مفهومی بسیار نادر است.

در سومین بخش از آیات، از طعام دیگری به نام «غسلین» برای دوزخیان نام می برد، می گوید: (به خاطر اعمالشان) امروز در اینجا یار مهربانی ندارند و نه طعامی جز از غسلین – غذائی که جز خطاکاران آن را نمی خورند "فلیس له الیوم ههنا حمیم- و لا طعام من غسلین- لا یاکله الا الخاطئون". «غسلین» که تنها یک بار در قرآن مجید آمده از ماده «غسل» (بر وزن نسل) به معنی شستشو است. راغب در مفردات می گوید: «غسلین» آبی است که از شسشتوی بدن کفار در دوزخ می ریزد، ولی معروف در میان مفسران و ارباب لغت این است خونابه ای است که از بدن دوزخیان فرو می ریزد، و چون شبیه آبی است که انسان با آن شستشو می کند «غسلین» نامیده شده، و شاید منظور راغب در مفردات نیز همین معنی  باشد، ولی بعضی «زقوم»  و «غسلین» را به یک معنی دانسته اند، و چنانکه گفتیم گیاه بدطعم و بدبوئی است که غذای اهل دوزخ است، اما مشهور همان معنی اول است.

در چهارمین آیه باز به تعبیر دیگری در مورد طعام دوزخیان به نام «ضریع» مواجه می شویم. اشاره به گروهی از مجرمان کرده می فرماید: «آنها وارد آتش داغ و سوزان می شوند- و از چشمه بسیار سوزانی به آنها می نوشانند- طعامی جز از «ضریع» ندارند-  طعامی که نه فربه می کند و نه گرسنگی را فرو می نشاند» "تصلی نارا حامیه- تسقی من عین آنیه- لیس لهم طعام الا من ضریع - لا یسمن ولایغنی من جوع".

درباره «ضریع» تعبیرات گوناگون و تفسیرهای مختلفی ذکر شده است، که قریب المعنی است: بعضی گفته اند گیاه سبز بدبوئی است که از دریا بیرون می افتد. بعضی دیگر می گویند: ضریع نوعی خار است که به زمین می چسبد، هنگامی که تر است قریش آن را «شیرق» می نامیدند، و هنگامی که خشک می شود آن را «ضریع» می گفتند، گیاهی سمی که هیچ حیوان و چهارپائی به آن نزدیک نمی شود. بعضی نیز آن را از ماده «ضرع» که به معنی «ضعف و ذلت» است می دانند و می گویند: طعامی است ذلت بار که دوزخیان برای رهائی از آن به درگاه پروردگار تضرع می کنند.

در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) چنین آمده است: «الضریع شیء یکون منالنار یشبه الشوک، اشد مراره من الصبر، و انتن من الجیفه واحر من النار ، سماء الله ضریعا) «ضریع چیزی است در آتش دوزخ می روید، شبیه خار، تلختر از صبر (صبر گیاهی است که دارای گل زرد رنگ بسیار تلخی است) و بدبو از مردار و سوزانتر از آتش، که خداوند آن را «ضریع» نام نهاده است». از جمله "لا یسمن ولا یعنی من جوع"، به خوبی استفاده می شود که چنین غذائی نه موجب تقویب جسم است و نه آرامبخش در برابر گرسنگی، غذائی  است گلوگیر که خود نوعی عذاب محسوب می شود، چنان که آیه 13 مزمل می خوانیم: (و طعاما ذا غصه و عذابا الیما) «نزد ما غذاهائی است گلوگیر و عذابی دردناک».

البته باید تعجب کرد که چگونه این عذابهای شدید و دردناک در انتظار گروهی از مجرمان است، آنها که در این جهان شکمهای خود را از انواع غذاهای لذیذ و چرب و شیرین که از تجاوز به حقوق دیگران، انواع مظالم و ستمها پر می کردتد، درحالی که در اطراف آنها شکمهای گرسنه ای بود که حتی در عمر یک وعده غذای سیر نخورده بود. هر سال میلیونها انسان از گرسنگی در اطراف آنها یا کشورهای دیگر می مردند ولی آنها غذاهای اضافی خود را به زباله دانها می ریختند، آنها باید درآن جهان چنین غذاهائی داشته باشند که مایه درد و رنج و عذابشان گردد. این تعبیرات همه اشاراتی است به عذابهای دردناک جهان دیگر، و الا نه نعمتهای بهشتی و نه عذابهای دوزخی برای ما محبوسان زندان دنیا به طور دقیق قابل درک نیست، تنها شبحی از دور مشاهده می کنیم!

در اینجا اشکال معروفی است و آن اینکه از آیه 6 سوره غاشیه استفاده می شود که طعام دوخیان فقط «ضریع» است ( لیس  لهم الا من ضریع) در حالی که در آیات بالا دو چیز به عنوان طعام دوزخی معرفی شده «زقوم» و «غسلین»، حتی در مورد غسلین در آیه 36 حاقه نیز به صورت طعام منحصر به فرد ذکر شده است. در پاسخ این سوال جوابهای گوناگونی داده شده، که عمدتا سه جواب زیر است:

1- کلمات «ضریع» و «زقوم» و «غسلین» هرسه به یک معنی است و آن گیاه خشن و ناگوار و بدبو و بد طعمی است که در جهنم می روید ( ولی این تفسیر با آنچه درباره غسلین در بسیاری از کتب تفسیر و لغت آمده سازگار نیست).

2- بعضی «زقوم» و «ضریع» را به یک معنی می دانند که در بالا اشاره شد و آن غذای دوزخیان است، اما «غسلین» نوشیدنی آنها می باشد و تعبیر به طعام در مورد نوشیدنیها بی سابفه نیست.

3- طعامهای سه گانه فوق هرکدام مخصوص گروهی از دوزخیان است که در یک طبقه از جهنم قرار دارند، و این پاسخ از همه مناسبتر است.

در پنجمین آیه باز  سخن از نوشابه ناگوار اهل جهنم است، می فرماید: «ما برای ستمگران آتشی آماده ساخته ایم که سراپرده اش آنها را از هرسو  احاطه کرده است، و اگر تقاضای  آب کنند، آبی برای آنها می آورند همچون فلز گداخته که صورتها را بریان می کند، چه بد نوشیدنی است؟ و چه به محل اجتماعی»؟ "انا اعتدنا للظالمین نارا احاط بهم سرادقها وان یتغبثوا یغاثوا بماء کالمهل – یشوی الوجوه بئس الشراب وسائت مرتفقا".

قابل توجه اینکه این مجازت دردناک برای ظالمین در نظر گرفته شده است، آنجا که در این جهان در سراپرده های پر زرق و برق اشرافی، مشغول به باده گساری و نوشیدنی انواع مشروبات رنگارنگ و مختلف بوده اند، و ساقیان ماه رو بزم آنها را رونق می دادند، اما در دوزخ در سراپرده های آتشین قرار دارند و هنگامی که تقاضای آب می کنند، ساقی دوزخی آبی همچون فلز گداخته، آبی به داغی اشک سوزان یتیمان، آه آتشین مستمندان، برای آنها می آورد، زیرا آنچه در آنجا است تجسمی از آنچه در اینجا است! آبی که حرارتش صورت را بریان میکند آیا قابل نوشیدن است؟ این نشان می دهد که ساختمان وجودی انسان در آنجا با اینجا تفاوت بسیار دارد و چنان است که می تواند این گونه امور را تحمل کند، درد و رنج عذابش را بچشد بی آنکه نابود گردد، یا آنکه اشاره به این است که وقتی چنین آبی را مشاهده می کنند از نوشیدنش چشم می پوشند و همچنان در آتش عطش می سوزند.

«مهل» (بر وزن قفل) به گفته جمعی از مفسران و ارباب لغت به معنی دردی است که در ظرف روغن ته نشین شده، که معمولا کثیف بدطعم است. مرحوم «طبرسی» در «مجمع البیان» آن را به معنی «فلز ذوب شده» تفسیر کرده، در حالی که بعضی آن را به «مس ذوب شده» اختصاص داده اند، و بعضی گفته اند به معنی آب سیاه رنگ  است، چون جهنم خودش سیاه است و حتی آب و درخت و اهلش نیز همه سیاهند. بعضی نیز آن را به نوعی قبر، یا یک ماده سمی تفسیر کرده اند. گرچه این معانی متفاوت است ولی نتیجه آنها که درد و رنج فوق العاده و بی نظیر دوزخیان است یکسان می باشد.

در ششمین بخش از آیات دو تعبیر دیگر درباره نوشابه های آنها دیده می شود «حمیم» و «غساق» که در کنار یکدیگر قرار گرفته اند، می فرماید: «آنها در آنجا نه چیز خنکی می چشند و نوشیدنی گوارائی- جز «حمیم» و «غساق»! (لا یذوقون فیها بردا و لاشرابا- الا حمیما و غساقا). «حمیم» را غالب مفسران و ارباب لغت به معنی آب داغ سوزان تفسیر کرده اند، از ماده «حم» که به معنی حرارت است، و «غساق» از ماده «غسق» که گاه به معنی تاریکی و گاه به معنی سیلان و روانی آمده است گرفته شده، و در اینجا غالبا آن را به خونابه ای که از تن دوزخیان روان است تفسیر کرده اند. ناگفته پیدا است کسی که در کنار آتش یا درون آتش باشد شدیدا تشنه  می شود، حتی در هوای گرم تابستانی چنان عطش غلبه می کند که چیزی جز یک نوشابه بسیار خنک نمی تواند آن را فرو نشاند، اما دوزخیان نوشابه خنک ندارند، بلکه به عکس نوشابه آنان نیز آتشین است، و بر شدت عطش آنها می افزاید. آیا مفهوم این سخن آن است که آنها با مشاهده چنین نوشابه ای به کلی از نوشیدن چشم می پوشند، و در آتش عطش می سوزند؟ یا اینکه به اجبار می نوشند و بیش از پیش گرفتار عطش می شوند؟ تعبیر به «ذوق» (چشیدن) مناسب تفسیر دوم است. گرچه بعضی مایلند تمام این تعبیرها و تهدیدها را در مورد دوزخیان به عذابهای معنوی و روحانی تفسیر کنند که نتیجه دوری از خدا و نزدیکی به افق شیاطین است، ما حق نداریم الفاظ را بدون قرینه روشنی حمل برمعانی خلاف ظاهر کنیم.

در هفتمین و آخرین بخش از آیات بار دیگر به نوشابه دوزخیان با تعبیر دیگری اشاره کرده، می فرماید: «هر گردن کش گمراهی که از حق روی گردان است نومید شد- و به دنبال او دوزخ است و از «صدید» به او نوشانده می شود- آن را به زحمت جرعه جرعه سر می کشد، او حاضر نیست آنرا بنوشد (به اجبار به او  می نوشانند) و مرگ از هرسو به سراغ او می آید و با این همه نمی میرد، و به دنبال او عذاب شدیدی است» " و خاب کل جبار عنید – من ورائه جهنم و یسقی من ماءصدید- یتجرعه و لا یکاد یسیغه و یاتیه الموت من کل مکان و ما هو بمیت و من ورائه عذاب غلیظ».

«صدید» از ماده «صد» در اصل به معنی اعراض و عدول و انصراف از چیزی است، سپس به چرکها و خونابه ای که میان پوست و گوشت بدن به هنگام جراحت جمع می شود اطلاق شده، شاید به این دلیل که نشانه انحراف مزاج و عدول آن از سلامت به بیماری است. راغب در مفردات می گوید: این تعبیر به عنوان مثالی برای نوشابه دوزخیان (که سخت ناگوار و بدطعم و بدبو است) ذکر شده است. گواه این ناگواری آن است که دوزخیان هرگز با میل خود آن را نمی نوشند، بلکه به اجبار و اکراه، جرعه جرعه سرمی کشند. وضع آنها به قدری دردناک است که گوئی مرگ از هر سو به سراغشان می آید اما چنان آفریده شده اند که نمی میرند تا به مجازات خویش برسند! جالب اینکه: این عذابهای دردناک در آیه مورد بحث و آیات متعدد دیگر برای ظالمان و ستمگران و جباران و طاغیان ذکر شده (گاه تعبیر به «طاغین» و گاه «جبار» و گاه «ظالمین») و چنین است عاقبت ظلم و جور و بیدادگری و در واقع تجسمی است از شکنجه هائی که در این دنیا نسبت به بیگناهان داشتند، گاه در زندانهای خود، آنها را با بدترین غذا و ناگوارترین آب، سالیان دراز نگه می داشتد و شکنجه می کردند، به گونه ای که بعد از مدتی قیافه های زندانیان چنان دگرگون می شد که حتی مادر نمی توانست فرزند خود را بشناسد ( همان گونه که در داستانهای وحشتناک زندانیان حجاج آمده است، و در عصر خود نیز نمونه هائی از آن را در مورد زندانیان طاغیان دیده یا شنیده ایم). آیا چنین کسانی مستحق چنان عذابی نیستند؟!

از مجموع آنچه در این آیات آمد به خوبی روشن می شود که یکی از بدترین مجازاتهای دوزخیان غذا و آب نوشیدنی آنها است، یعنی درست همان چیزی که انسان باید از آن لذت ببرد مایه رنج شدید او می شود. در مورد غذاها گاه تعبیر به «زقوم» و گاه «ضریع» و گاه «غسلین» شده، و در مورد نوشابه ها گاه «حمیم» و گاه «مهل» و گاه «صدید» گاه «غساق» که عموما اشاره به غذاها و نوشیدنیهای داغ و سوزان ناگوارا، بدبو، بد طعم و تنفرآمیز است، و هرگاه اعمال این تبه کاران را در دنیا در نظر بگیریم که با مظلومان دنیا چه کردند، از این مجازاتهای شدید تعجب نخواهیم کرد.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن- جلد 6- از صفحه 430 تا 443

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/400515