تفسیر آیاتی از قرآن پیرامون مسأله بازگشت انرژی ها، یکی از دلایل امکان معاد

در این جهان پهناور دائما موجوداتی می میرند ولی بقایای آنها باقی می ماند، اما در این میان، مرگ انرژیها از همه عجیبتر است، چرا که در ظاهر و هنگام مرگ، آنها به سوی فنای مطلق می روند، و چیزی از آنها باقی نمی ماند، فی المثال نور خورشید و حرارت آن یک انرژی است که دائما به سوی کره ما و کرات دیگر منظومه شمسی می تابد، و بعد از تابش نابود می شود، و اگر مبدأ تولید کننده آن یعنی خورشید برنامه خود را به طور مستمر ادامه ندهد، هرگونه نور و روشنایی و گرما و حرارت محو می گردد. ولی دانش امروز ثابت کرده که انرژیها نیز به طور کامل نابود نمی شوند، بلکه می میرند و تغییر شکل می دهند، و هرگاه که در شرائط مناسب جدیدی واقع شوند دوباره حیات خود را از سر می گیرند، و رستاخیر عظیمی برپا می کنند! عجب اینکه قرآن مجید برای اثبات مسأله امکان معاد روی این مسأله تکیه کرده، و معاد انرژیهای نوری و حرارتی را در این جهان اشاره ای به رستاخیز عظیم انسانها در جهان دیگر گرفته. با این اشاره فشرده، به سراغ آیات قرآن می رویم و گوش جان به آن می سپاریم تا حقیقت  آن واضح و روشن شود.

1- قل یحییها الذی انشاءها اول مره و هو بکل خلق علیم- الذی  جعل لکم  من الشجر الاخضر نارا فاذا انتم منه توقدون( یس/79 و 80)

2- افرایتم النار التی  تورون- اء نتم انشاتم شجرتها ام نحن  المنشئون – نحن جعلناها تذکره  و متاعا للمقوین (واقعه/71 تا 73)

ترجمه:
1- بگو: همان کسی آن را زنده می کند که نخستین بار آن را آفرید، و او به هر مخلوقی آگاه است!، همان کسی که برای شما از درخت سبز آتش آفریده و شما به وسیله آن آتش می افروزید.

2- آیا درباره  آتشی که می افروزید فکر کرده اید؟! آیا شما درخت آن را آفریده اید؟ یا ما آفریده ایم؟ آن را وسیله یادآوری (برای همگان) و وسیله زندگی برای مسافران قرالر داده ایم.

تفسیر و جمع بندی:
تجدید حیات انرژیها در پیش چشم ما!

در اواخر سوره «یس» بحثهای جامع و متنوع و عمیقی درباره معاد دیده می شود که یکی از آنها همین بحث رستاخیز انرژیها است. در پاسخ کسانی که تعجب می کردند چگونه استخوان پوسیده بار دیگر زنده می شود چندین  چواب می دهد، از جمله این که می فرماید: «بگو کسی که آن را در آغاز آفرید و از هر مخلوقی آگاه است او را زنده می کند» (قل یحییها الذی انشاءها اول مره و هو بکل خلق علیم). این قسمت مربوط به مقایسه معاد با آفرینش نخست است. سپس می افزاید: «همان کسی که برای شما از درخت سبز آتش آفرید و  شما به وسیله آن آتش می افروزید» (الذی  جعل لکم  من الشجر الاخضر نارا فاذا انتم منه توقدون). مسلما این توصیف  اشاره ای به مسأله معاد است و پاسخ دیگری است در برابر منکران: اما چگونه و با چه بیان؟ مفسران در اینجا تفسیرهای گوناگونی دارند:

1- بسیاری از آنها آیه را اشاره به دو درخت مخصوصی دانسته اند که در میان عرب به نام «مرخ» و «عفار» شناخته می شد، و برای آتش افروزی به جای کبریت از آنها استفاده می کردند، یکی را محکم بر دیگری می کوبیدند تا جرقه  آتش از آن ظاهر شود، و در حقیقت به جای سنگ آتش زنه که در قدیم معمول بود از آن استفاده می کردند. قرآن می فرماید آن خدائی که می تواند از این دو چوب سبز آتش بیرون بفرستد قدرت بر احیاء مردگان دارد، کسی که آب و آتش را با هم جمع کرده، چگونه نمی تواند حیات را بعد از مرگ بیافریند؟ آیا تضاد «حیات» و «مرگ» شبیه تضاد آب و آتش نیست؟

2- جمعی قدم را از این فراتر نهاده و گفته اند: خاصیت آتش افروزی به وسیله چوب  درختان منحصر به آن دو چوب مخصوص (مرخ و عفار) نیست، بلکه این خاصیت در تمام درختان وجود دارد، منتها در آن دو چوب مخصوص بهتر و سریعتر ظاهر می شود، و لذا ضرب المثلی است در میان عرب که از قدیم گفته اند ("فی کل شجرنار") «در هر درختی آتش است»! خلاصه این که هنگامی که چوبهای درختان محکم به هم بخورند  جرقه می دهند، حتی چوب درختان سبز! لذا بسیار اتفاق می افتد که در جنگلها آتش سوزی های وسیع و وحشتناکی رخ می دهد، بی آنکه دست هیچ انسان خرابکاری در کار باشد. این به خاطر آن است که بادهای سخت، شاخه ها را محکم به هم می کوبند، و گاهی جرقه حاصل از آن در میان برگهای خشک می افتد، و آن را شعله ور می سازد، سپس وزش بادها به این آتش دامن می زند، ناگهان می بینیم مناطق وسیعی از جنگل و چوبهای خشک آن در آتش می سوزند.

توجیه این مسأله  از نظر علم امروز روشن است، زیرا می دانیم نه فقط درختان بلکه هر دو جسم در اثر اصطکاک شدید، جرقه الکتریسته بیرون می دهند، این همان آتشی است که در دل تمام ذرات جهان ماده حتی در دل درختان سبز نهفته است. راستی عجیب است، این چه قدرتی است که آتش  را در دل آب پنهان ساخته؟ و این دو دشمن معروف که به تعبیر قدما طبع یکی سرد است و تر، و دیگری گرم و خشک است، با هم آشتی داده؟ آیا از چنین قدرتی آشتی دادن مرگ و حیات، یا جانشین ساختن یکی را بعد از دیگری، بعید به نظر می رسد؟! و به تعبیر دیگر: آیا کسی که می تواند آب و آتش را یکجا جمع کند، نه  آب آتش را خاموش کند و نه آتش درخت را بسوزاند، آیا نمی تواند درخت خشکیده ای را بار دیگر حیات بخشید؟!

3- تفسیر دیگری که برای این آیه وجود دارد و در گذشته بر مفسران مخفی مانده بود، ولی بر اثر پیشرفتهای علوم امروز بر ما روشن شده، و شاید از همه تفسیرها  متناسب تر به نظر می رسد، این است که: درختان در طول عمر خود، مرتبا نور و حرارت خورشید را می مکند و در خود ذخیره می کنند، و به هنگامی که چوبهای خشک را می سوزانیم، آن نور و حراتی که سالیان دراز در خود ذخیره کرده اند در مدت کوتاهی بیرون می دهند، و ما از آن بهره می گیریم، یعنی انرژیهای مرده در این رستاخیز  عظیم، جان می گیرند و اظهار وجود می کنند، بنابراین هر زمان آتشی می افروزیم، صحنه معاد را در برابر چشم خود می بینیم!

توضیح اینکه: «سولز» که جرم درختان را تشکیل می دهد ترکیبی است از «کربن» و «اکسیژن» و «نیدروژن». گیاهان اکسیژن و نیدروژن را از آب می گیرند، و کربن را از هوا، یعنی گاز کربن را که ترکیبی است از اکسیژن و کربن گرفته و آن را تجزیه می کنند، اکسیژن حیاتبخش را آزاد ساخته، و کربن را در خود نگه می دارند، سپس  آن را با آب ترکیب کرده و چوب درختان را از آن می سازند. نکته جالب اینجاست که طبق اصول شناخته شده علم شیمی، بسیاری از ترکیبهای شیمیائی بدون جذب انرژی  خاصی، انجام نمی گیرد. طبق این اصل درختان هنگام کربن گیری باید از گرما و نور آفتاب به عنوان یک انرژی فعال استفاده کنند (دقت کنید)، به این ترتیب هنگامی که درختان نمو می کنند و ساقه و شاخه آنها روز به روز قویتر و بزرگتر می شود، مقدار زیادی از انرژی آفتاب را در دل خود ذخیره می نماید و آن نور حرارتی که هنگام سوزاندن چوبها ظاهر می شود، درست همان انرژیهای ذخیره شده و ظاهرا مرده آفتاب است که در یک رستاخیز جالب و حساب شده بار دیگر زنده می شوند.

نکته مهمی که این تفسیر را تأیید می کند تعبیری است که قرآن در اینجا برای بیان مطلب از آن استفاده کرده است، و آن جمله "فاذا انتم منه توقدون" (شما از آن «وقود» فراهم می کنید) است. باید دید «وقود» در لغت چه معنی دارد؟ طبق صریح بسیاری از کتب لغت، «وقود» به معنی هیزم است، یا به تعبیر های دیگر همان جسمی که آتش می گیرد و می سوزد. در حالی که ماده آتش زنه را «زند» یا زناد» می گویند، و به گفته «مقاییس» «زند» در اصل به معنی مچ دست است و اطلاق آن بر آتش زنه به خاطر شباهتی بوده که میان مچ دست و اشیائی که در قدیم آتش را با آن روشن می کردند وجود داشت.

تعبیر به «قدح» در زبان عرب نیز برای بیان همین منظور به کار  می رود. مهم این است که قرآن، روی مسأله «وقود» (آتش گیره) تکیه کرده است نه روی مسأله «زند» یا قدح ( آتش زنه)، در حالی که تفسیرهای گذشته به این نکته توجه نکرده، و آیه را با آتش زنه تفسیر کرده اند، ولی آنچه در تفسیر سوم آوردیم کاملا منطبق با تعبیر «وقود»  یعنی «آتشگیره» است (دقت کنید).

تنها سوالی که در اینجا باقی می ماند این است که معمولا چوب هنگامی که برای  افروختن آتش مورد استفاده قرار می گیرد خشک است، در حالی که قرآن تعبیر به «الشجر الاخضر» (درخت سبز) کرده است. این سوال را می توان از دو راه پاسخ  گفت: نخست اینکه: چوبهای تر نیز قابل اشتعال است هرچند سوزاندن آنها از چوب خشک مشکلتر است، و ضرب المتثل معروف، آتش که گرفت خشک و تر می سوزد ناظر به همین معنی است. از این گذشته، نکته قابل توجه این است که تنها درختان سبز هستند که می توانند نور حرارت خورشید را جذب و در خود ذخیره کنند، و ممکن است قرآن با این تعبیر در صدد بیان این نکته ظریف می باشد، زیرا درخت هنگامی که  خشکید عمل کربن گیری آن به کلی تعطیل می شود، و به هیچوجه انرژی خورشیدی را در خود ذخیره نمی کند. به هرحال آیه فوق که از جالبترین آیات قرآن در زمینه اثبات امکان معاد است، هر یک از این تفسیرهای سه گانه صحنه معاد را در برابر دیدگان مجسم می کند، و هیچ مانعی ندارد که هر سه تفسیر در مفهوم آیه جمع باشد، بعضی برای آن روز، و پاره ای برای مردم امروز، و شاید تفسیرهای عمیقتری برای دانشمندان آینده. 

دومین آیه از آیات سوره واقعه است، بخش مهمی از این سوره را دلائل معاد و قیامت تشکیل می دهد، مخصوصا از آیه 57 به بعد در پاسخ منکران معاد که گفتار آنها در آیه 47 همین سوره آمده «هفت نکته» را متذکر می شود که هر کدام دلیلی است بر مسأله معاد. و آیه مورد بحث در واقع آخرین و هفتمین دلیل است، می فرماید: آیا هیچ  درباره آتشی که می افروزید فکر کرده اید؟! (افرایتم النار التی  تورون).

«تورون» از ماده «ایراء» به معنی آتش افروختن است. راغب در مفردات می گوید: اصل آن به معنی ستر و پوشاندن می باشد، و لذا «وراء» به پشت سر گفته می شود، و از آنجا که آتش در آتش زنه یا در هیزم، پنهان است، بیرون کشدن آن را عرب «وری»  و «ایراء » گفته است. «آیا شما درخت آن را آفریده اید یا ما آفریده ایم»؟! (اء نتم انشاتم شجرتها ام نحن  المنشئون)، «ما این آتشی را که از درختان خارج می شود وسیله یاد آوری همگان، و وسیله زندگی برای مسافران، قرار دادیم» (نحن جعلناها تذکره  و متاعا للمقوین).

در این که منظور از شجره و درخت آتش در این آیه چیست؟ دو تفسیر عمده گفته شده است: نخست این که منظور همان درختان معروف «مرخ» و «عفار» است که عرب از کوبیدن چوبهای آن دو بریکدیگر برای ایجاد جرقه آتش استفاده می کرد، و در واقع حکم «کبریت» را داشت که وسیله آتش افروزی است. دوم این که منظور همه درختان است که قابلیت برای فراهم ساختن هیزم و آتش گیره دارند. در اینکه «تذکره» (یادآوری) در اینجا ناظر به چه امری است؟ باز در میان مفسران گفتگو است. جمعی آن را اشاره به یادآوری آتش دوزخ شمرده اند که از مشاهده آتش دنیا حاصل می شود، در این صورت استدلالی بر مسأله معاد در آیه نهفته نشده است. دیکر اینکه منظور، تذکر و یادآوری در مسأله معاد است، زیرا کسی که قدرت دارد آتش سوزان را در دل درختان سبز، ذخیره کند، از بازگرداندن حرارت غریزی به بدن مردگان عاجز نیست، و آن کس که می تواند دو شیء متضاد همچون آب و آتش را در کنار هم نگهدارد، به طریق اولی می تواند دو امر متضاد همچون مرگ و حیات را به طور متناوب، یکی بعد از دیگری، ایجاد کند.

یا به تعبیر دیگر، کسی که انرژیهای مرده نور و حرارت را با این وضوح، باز می گرداند چگونه نمی تواند به مردگان انسانی حیاتی نوین ببخشد. البته تفسیرهای اخیر با مجموعه آیات این سوره که در صدد پاسخگوئی به شبهات منکران معاد است، سازگار تر می باشد، و جمع میان این تفاسیر نیز ممکن است. تعبیر به "متاعا للمقوین" اشاره سربسته و پرمعنائی به فوائد آتش و آثار آن در زندگی دنیوی انسانها است. زیرا مفسران و ارباب لغت برای «مقوین» چند معنی ذکر کرده اند: نخست، از ماده قواء (بر وزن کتاب) به معنی بیابانهای خشک و خالی است، بنابراین «مقوین» کسانی هستند که از این بیابانها می گذرند و نیاز مبرم آنها، به هیزم و چوبهای خشک برای آتش افروزی و هم چوبهای آتش زنه، بر کسی پوشیده نیست. البته انسان در شهرها نیز چنین نیازی دارد، اما با توجه به اینکه همیشه در شهرها می توان برای افروختن آتش، از آتشهائی که دیگران دارند بهره گرفت، به علاه نبودن آتش  در شهر خطر کلی ندارد، در حالی که آتش برای مسافران بیابان هم از نظر تغذیه و هم از نظر دفع سرما و به دست آوردن روشنائی سرنوشت ساز است.

دیگر اینکه منظور از «مقوین» فقر است که یکی از معانی ان در لغت شمرده شده، شاید به این مناسبت که بیابان نشین ها غالبا فقیرند، و گفتیم معنی اصلی «قواء» بیابانهای  خشک و خالی است، البته همه نیاز به آتش دارند ولی قشر فقیر نیاز بیشتری دارد، چرا که گاهی حتی جانشین کمبود لباسهای او می شود. بعضی نیز گفته اند: «مقوین» اشاره به «اقویا » و نیرومندان است! چون واژه مزبور از لغاتی است که دو معنی متصاد دارد، و می تواند از ماده قوت و قدرت باشد. در این صورت اشاره به بهره گیری وسیع اغنیاء از آتش است، مخصوصا در دنیای امروز که حرارت و آتش گرداننده اصلی چرخهای عظیم موتورها و کارخانجات است و اگر روزی مواد آتش زا و گرمابخش که عموما از درختان و گیاهان به دست می آید (بعضی بلاواسطه مانند چوب و زغال سنگ و بعضی بالواسطه مانند مواد نفتی) تمام شود چرخهای تمدن بشر از کار می ایستد و ثروتها برباد می رود، و نه تنها چراغ تمدن، که چراغ زندگی انسانها  نیز خاموش خواهد شد.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن (معاد در قرآن مجید)- جلد 5- از صفحه 191 تا 199

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/400557