بررسی دلایل مخالفان با لامکان بودن خداوند

تاریخ عقائد در اسلام نشان داده که همیشه منحرفان از اصول شناخته شده اسلامی، برای اثبات مقاصد خود به آیات متشابه، دست می زدند، بی آنکه قانونی را که قرآن در این زمینه پیشنهاد کرده که متشابهات را در پرتو محکمات، روشن سازند در نظر بگیرند. در اینجا نیز کسانی که برای خداوند مکان و حتی جسمیت قائل شده اند، به سراغ  بعضی از آیات متشابه رفته اند، و آنها را جدای از سایر آیات قرآن برای اثبات مقصود خود کافی دانسته اند، که به مهمترین آنها ذیلا اشاره می شود.

1- در آیه 5 سوره طه می خوانیم: "الرحمن علی العرش استوی" «خداوند بر عرش قرار گرفته»، آنها چنین پنداشته اند که «عرش» تختی است بر فراز آسمانها، و خداوند روی آن نشسته، و به ملائکه فرمان می دهد! غافل از اینکه این تعبیر کنائی است که در بسیاری از سخنان روزمره نیز به کار  می رود و کنایه از سلطه و قدرت است. توضیح اینکه پادشاهان در گذشته دارای دو نوع تخت بودند: تخت بلند که عرب آن را «عرش» می نامد، و در روزهای خاصی که جنبه رسمی و عمومی داشت، شاه بر آن تخت می نشست. و تخت کوتاه که در مواقع عادی و همه روز که به محل کار خود می آمد بر آن می نشست و حکمرانی و تدبیر امور مملکت می نمود و عرب به آن «کرسی» می گوید.

کم کم کلمه «عرش» و «کرسی» به عنوان دو سمبل و دو کنایه برای قدرت در آمد، این معنی در تعبیرات زیر به خوبی دیده می شود: فلان شخص را از تخت فرو کشیدند، یعنی او را از قدرت پائین آوردند. "فلان ئل عرشه" «فلان کس تختش فرو ریخت» یعنی حکومتش پایان یافت. فلان حادثه پایه های تخت فلان حکمران را به لرزه درآورد،  یعنی قدرتش را متزلزل ساخت..... وامثال این تعبیرات. بنابراین، عرش خداوند، به معنی عالم بالا، و کرسی به معنی عالم پائین است یا اینکه عرش، اشاره به جهان ماوراء طبیعت و مجردات، و کرسی اشاره به عالم ماده است، شاهد این سخن آیه "وسع کرسیه السماوات والارض" است (بقره/ 255).

وقتی کرسی خداوند تمام آسمان و زمین را فرا گرفته، مفهومش آن است که عرش او ماوراء آسمان و زمین، یعنی ماورای جهان طبیعت است. بنابراین وقتی گفته شود خداوند بر عرش  قرار گرفت، منظور حاکمیت و مالکیت و سلطه او بر پهنه عالم بالا، و به طریق اولی بر سراسر عالم پائین است. این مطلبی  است بسیار روشن، و آیات فراوانی که نفی مکان از خداوند می کند همگی می تواند شاهد خوبی برای این تفسیرباشد.

در تفسیر المیزان آمده است که  آیه بعد از این آیه ( آیه 6 /طه) که می گوید: "له ما السماوات  وما فی الارض  وما بینهما و ما تحت الثری" «آنچه در آسمانها و در زمین و در میان این دو و در زیر خاکها و اعماق زمین وجود دارد همه از آن او است» و قرینه روشنی است برای تفسیر آن.

«فخر رازی» در تفسیرش، استدلال گروه مشبهه را به این آیه بر اینکه خداوند بر عرش نشسته، به ده دلیل عقلی و نقلی پاسخ می گوید: از جمله اینکه: پیش از آنکه عرش یا هر مکان دیگری آفریده شود، خداوند وجود داشت، بنابراین در ازل نیاز به مکانی نداشت، چگونه ممکن است بعد از آفرینش عرش نیاز به مکان پیدا کند؟! و دیگر اینکه اگر به پندار این گروه خدا بر عرش نشسته باشد، باید قسمتی از وجود او که در طرف  راست عرش  است غیر از قسمتی باشد که در طرف چپ عرش قرار گرفته! و لازمه ترکیب نیاز به اجزاء است. دیگر اینکه قرآن از قول ابراهیم می گوید: "لا احب الافلین" «من غروب کنندگان را دوست ندارم» (انعام/ 76) اشاره به اینکه او همه جا حاضر است.

اگر خداوند بر عرش نشسته باشد باید همواره غائب و پنهان باشد و این عین افول است! از سوی دیگر قرآن در آیه 17 سوره حاقه اشاره به ملائکه حاملان عرش می کند، بنابر پندار گروه «مشبهه» باید خداوند نیاز به آن فرشتگان داشته باشد، تا حافظ  او گردند! در حالی که خداوند حافظ همه چیز است. به علاوه آیات توحید و نفی شبیه  از خداوند همه از محکمات است، و می دانیم لازمه توحید و نفی شبیه این است که هیچگونه جزئی برای او نباشد، و این با استقرارش در مکان سازگارنیست...... و دلائل دیگر.

از جمله آیاتی که دستاویز این گروه است آیه 22 سوره فجر است. در این آیه که حوادث پایان دنیا و قیام قیامت را شرح می دهد می فرماید: «وپروردگار تو و فرشتگان صف در صف فرا می رسند» (و جاء ربک و الملک صفا صفا). مسلما همانگونه که غالب مفسران اشاره کرده اند، منظور فرا رسیدن فرمان خدا برای رسیدگی به حساب مردم است، یا فرا رسیدن آیات عظمت و نشانه او است، چرا که  این آیات و نشانه ها به قدری عظمت دارد که فرا رسیدن آنها گوئی فرا رسیدن ذات پاک پروردگار است  و هرگونه شک و تردید را از دلها می زداید. زیرا در آیات متعددی که قبلا خواندیم  با صراحت آمده است که خداوند در همه جا است و جائی از ذات پاکش خالی نیست و در عین حال محلی ندارد (و هو معکم اینما کنتم). با این حال چگونه ممکن است او از محلی به محل دیگر آید، آنچنان که «گروه مشبهه» از ظاهر کلمه «جاء» استفاده کرده اند،

«کسی که همه جا با ما است» و «حتی از ما به ما نزدیکتر است»، و «به هر سو نگاه کنیم او در آنجا است»، و «در آسمان و زمین حضور دارد» چگونه تصور می شود نقل مکان کند. علاوه بر این لازمه انتقال، تغییر و زوال و غروب و افوال، و نیاز به مکان  است. شاهد این تفسیر آیه 33 سوره نحل است که می گوید: "هل ینظرون الا ان تائیهم الملائکه اویاتی امرربک" «آیا آنها جز این انتظاری دارند که فرشتگان (مرگ یا عذاب) به سراغشان بیاید یا فرمان پروردگارت فرا رسد».

در بعضی از آیات قرآن نیز تعبیراتی از این قبیل دیده می شود "الیه یصعد الکلم الطیب" «سخنان پاک به سوی او بالا می رود» (فاطر/10)، و "تعرج الملائکه والروح الیه" «فرشتگان و روح به سوی او بالا می روند» (معارج/4"لن ینال الله لحومها ولا دمائها ولکن یناله التقوی منکم" «گوشت و خون آن (قربانی ها) هرگز به خدا نمی رسد ولی تقوی و پرهیزگاری شما به او می رسد» (حج/ 37).

مسلما همه این تعبیرات اشاره به صعود معنوی و عروج روحانی و قرب باطنی است، و قرینه های آن در خود آیات منعکس است، زیرا عمل چیزی نیست که به آسمانهای ظاهری بالا رود، و همچنین تقوی عروج جسمانی ندارد(دقت کنید).

ولی آنها که توجه به این حقائق ندارند و تنها جمود بر الفاظ می کنند چون حقیقت را نمی بینند ره افسانه می زنند. در بعضی از آیات نیزت عبیراتی آمده است که در واقع بیان پندار کافران است، ولی افراد ناآگاه بدون توجه، آن را دستاویزی برای جسمانیت خداوند و یا داشتن مکان دانسته اند، مثلا در سوره بقره آیه 210 می خوانیم: "هل ینظرون الا ان یائیهم الله فی ظلل من الغمام  و الملائکه" «آیا آنها انتظار دارند که خداوند و فرشتگان در سایه های ابر به سوی  آنها بیایند تا ایمان بیاورند»! (چه پندار باطل و خیال خامی). بنابراین استفهام موجود در آیه در حقیقت استفهام انکاری است یعنی چنین چیزی غیر ممکن است. کوتاه سخن اینکه تفسیر اینگونه آیات با کمی دقت و مراجعه به آیات محکمات گذشته در مورد نفی جسم و مکان و زمان برای خدا،  روشن است و جائی برای اشتباه و شک و تردید باقی نیست.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن - جلد 4- از صفحه 276 تا 281

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/400638