شخصیت و اعتقادات فرعون زمان موسی علیه السلام (جهل)

جهل و نادانی فرعون

خداوند در سوره قصص می فرماید: «و قال فرعون یا أیها الملأ ما علمت لکم من إله غیری فأوقد لی یا هامان على الطین فاجعل لی صرحا لعلی أطلع إلى إله موسى و إنی لأظنه من الکاذبین؛ و فرعون گفت: اى بزرگان قوم! من براى شما معبودى جز خویشتن نمى شناسم پس اى هامان! برایم بر گل آتش بیفروز [و آجر بپز] و برجى [بلند] براى من بساز تا شاید به سوى خداى موسى سرکشم، و من جدا او را از دروغگویان مى انگارم.» (قصص/ 38)
در این جمله فرعون به موسى کنایه مى زند، که براى مردم دعوت به حق آورده، و آن دعوت را با معجزاتى تایید کرده، مى خواهد بگوید: حقیقت و صحت آنچه تو به سوى آن دعوت مى کنى براى ما ثابت نشده، و همچنین خوارق عاداتى که آوردى براى ما ثابت نشده که از طرف خداى تعالى باشد، و اصلا من معبودى غیر از خودم براى مردم سراغ ندارم. پس اینکه گفت: "من معبودى غیر از خودم براى شما سراغ ندارم"، مطلب را در سیاق و عبارتى حق به جانب آورده، تا در دل مردم جا باز کند، و مورد قبول قرار گیرد، هم چنان که ظاهر قول دیگرى از وى که در جاى دیگر حکایت شده همین است، مى گوید: «ما أریکم إلا ما أرى و ما أهدیکم إلا سبیل الرشاد؛ من به شما نشان نمى دهم مگر آنچه را که خودم مى بینم، و شما را جز به راه رشاد راهنمایى نمى کنم.» (مؤمن/ 29)
پس حاصل معنا این است که فرعون براى بزرگان قوم خود چنین اظهار کرد که از آیات و معجزات موسى و دعوت او برایش روشن نشده که معبودى در عالم هست، که رب همه عالمیان باشد، و اصلا اطلاع از معبودى غیر از خودش در عالم ندارد، آن گاه به هامان دستور مى دهد که برجى بسازد، بلکه از بالاى آن از "اله و معبود موسى" اطلاعى پیدا کند. با این بیان روشن مى شود که جمله "ما علمت لکم من إله غیری" از قبیل قصر قلب است (یعنى آنچه را که موسى منحصر در خدا مى کرد او منحصر در خود کرد)، موسى الوهیت را تنها براى خدا اثبات مى کرد، و از غیر خدا نفى مى نمود، فرعون درست به عکس، الوهیت را براى خود اثبات، و از خداى تعالى نفى مى کرد، و اما سایر الهه که او و قومش آنها را مى پرستیدند، آیه متعرض آنها نیست.
"فأوقد لی یا هامان على الطین فاجعل لی صرحا" یعنى اى هامان آتش بیفروز بر گل، و مراد از این عبارت این است که خشت خام را در آتش بپز و آجر بساز. کلمه "صرح" به معناى برجى بلند است، که از همه جا پیدا باشد، و این نام از فعل "صرح الشی ء" گرفته شده، که به معناى این است که چیزى ظاهر شد، بنابراین، در جمله مورد بحث دستور داده آجر بسازد و قصرى بلند برایش بسازد.
در این آیه شمه ای از تفکرات پست و کوته فکری های فرعون را به نمایش می گذارد که با نادانی خود باعث از بین رفتن خودش شد. "لعلی أطلع إلى إله موسى" در این جمله "اله" را نسبت به موسى داده، و گفته اله موسى، به این عنایت که خود او آن را نمى شناسد، و این موسى است که مردم را به سوى او مى خواند، و این کلام از باب قرار دادن نتیجه در جاى مقدمه است، و تقدیر کلام چنین است: «اجعل لى صرحا اصعد الى اعلى درجاته، فانظر الى السماء لعلى اطلع الى اله موسى؛ برایم برجى بساز، تا بر آخرین پله آن بالا روم، و به آسمانها نظر کنم، شاید از اله موسى اطلاعى یابم.» و گویا او خیال مى کرده که خداى تعالى جسمى است که در بعضى از طبقات جو یا افلاک منزل دارد، لذا اظهار امید مى کند که اگر چنین برجى برایش درست کنند از بالاى آن به خداى تعالى اشراف و اطلاع پیدا کند.
ممکن هم هست که او چنین خیالى نمى کرده بلکه مى خواسته مطلب را بر مردم مشتبه نموده و گمراهشان سازد. و نیز ممکن است مرادش این بوده باشد که برایش رصد خانه اى بسازند، تا ستارگان را رصدبندى نموده، از اوضاع کواکب استنباط کند، آیا رسولى مبعوث شده تا با رسالت موسى تطبیق کند یا نه، و یا آنچه موسى ادعا مى کند حق است یا نه؟
مؤید این احتمال گفتار دیگر اوست که قرآن کریم در جاى دیگر آن را چنین حکایت فرموده: «یا هامان ابن لی صرحا لعلی أبلغ الأسباب* أسباب السماوات فأطلع إلى إله موسى، و إنی لأظنه کاذبا؛ اى هامان برایم برجى بساز باشد که من به آنچه از عوامل آسمانى سبب حوادثى در زمین است اطلاع پیدا کنم، در نتیجه از اله موسى اطلاع یابم، چون من خیال مى کنم او دروغگو است.» (مؤمن/ 36- 37)
«و إنی لأظنه من الکاذبین» در این جا از مطلبى که قبلا گفته بود که من معبودى غیر از خودم سراغ ندارم، ترقى نموده، مى گوید: نه تنها نسبت به اله دیگر غیر از خودم جهل دارم، بلکه از این طرف گمان به عدم چنین معبودى دارم، و گمان دارم که موسى دروغ مى گوید، و این مدعا را براى تلبیس و گمراه کردن مردم کرده. و اگر گفته شود در آیه مورد بحث فرعون، موسى (ع) را دروغگو خوانده، با اینکه در این آیه سخنى از موسى حکایت نشده، پس چرا فرعون گفته: او دروغگو است، پاسخ این آن است که موسى این را گفته بود، لیکن قرآن کریم سخن او را در سوره اسرى آیه 102 حکایت فرموده، که گفته بود: «لقد علمت ما أنزل هؤلاء إلا رب السماوات و الأرض؛ تو خودت یقین دارى که این آیات را جز رب آسمانها و زمین کسى نازل نکرده است.»
بعضى از مفسرین در توجیه جمله «ما علمت لکم من إله غیری» گفته اند: "از قبیل نفى معلوم به نفى علم است" و این گونه تعبیر در جایى مى آید که اگر حقیقتى وجود مى داشت حتما همه مى فهمیدند، در چنین مواردى گفته مى شود که من چنین چیزى نمى دانم، یعنى چنین چیزى نیست، و نظیر این تعبیر در آیه «قل أ تنبئون الله بما لا یعلم فی السماوات و لا فی الأرض؛ بگو آیا به خدا خبر از چیزى مى دهند که خود او از وجود آن در آسمانها و زمین اطلاعى ندارد.» (یونس/ 18) است ولیکن این توجیه با ذیل آیه سازگار نیست، چون فرعون دنبال این جمله مى گوید: «برایم برجى بساز، تا بلکه از اله موسى اطلاعى پیدا کنم.»
«و استکبر هو و جنوده فی الأرض بغیر الحق و ظنوا أنهم إلینا لا یرجعون» یعنى حالشان حال کسى است که برنگشتن به سوى ما در نظرش رجحان دارد، چون در سویداى دل یقین به رجوع داشتند، هم چنان که خداى تعالى درباره شان فرموده: «و جحدوا بها و استیقنتها أنفسهم ظلما و علوا؛ معاد را انکار کردند در حالى که دلهایشان به آن یقین داشت، و این انکارشان از ظلم و گردنکشى بود.» (نمل/ 14)
«فأخذناه و جنوده» کلمه "نبذ" به معناى طرح و دور انداختن است، و کلمه "یم" به معناى دریا است، و بقیه الفاظ آیه روشن است، چیزى که هست باید نکته اى که در آن است از نظر دور نداشت، و آن لحن توهین آمیز به فرعون و لشکریان او، و هول انگیزى عذابى است که بر سر آنان آورد. «و جعلناهم أئمة یدعون إلى النار و یوم القیامة لا ینصرون» معناى دعوت به آتش، دعوت به کارهایى است که مستوجب آتش است، و آن کارها عبارت است از: کفر و گناهان گوناگون، چون اینها است که قیامتشان را به صورت آتشى تصویر مى کند، که در آن معذب خواهند شد، ممکن هم هست مراد از کلمه "نار" همان کارهاى مستوجب آتش باشد، که به طور مجاز و از باب اطلاق مسبب و اراده سبب، آتش نامیده شده. مراد از اینکه فرمود: فرعونیان را پیشوایانى که به سوى آتش مى خوانند قرار دادیم و معناى پیشوا کردن آنان براى دعوت به آتش این است که: ایشان را پیشقدم در کفر و گناه کرد، در نتیجه دیگران به ایشان اقتداء کرده، و به آنان پیوستند، و اگر بپرسى که چرا خداوند ایشان را پیشواى کفر کرد؟ و آیا این کار به عدالت خدا برخوردى ندارد؟ در پاسخ باید گفت: «وقتى برخورد دارد که این اضلال خدا ابتدایى باشد، یعنى خود آنان قبلا کارى نکرده باشند که مستوجب این اضلال باشند، و اما اگر این اضلال، به عنوان مجازات کفر و جحودى باشد که آنان قبل از دیگران مرتکب شدند، به عدالت خدا برخورد ندارد.»
بعضى از مفسرین گفته اند مراد از پیشوا کردن آنان براى دعوت به آتش صرف نامگذارى است، مانند نامگذارى در آیه «و جعلوا الملائکة الذین هم عباد الرحمن إناثا؛ ملائکه را که بندگان رحمانند اناث خواندند.» (زخرف/ 19) و این تفسیر صحیح نیست، براى اینکه با معناى آیه بعد نمى سازد، چون مى فرماید: در آخرت لعنت دیگران نیز به ایشان مى رسد.
پس معلوم مى شود که صرف نامگذارى نیست، بلکه آنان واقعا پیشواى ضلالت بوده اند، علاوه بر این در آن آیه دیگر هم که مفسر نامبرده بدان استشهاد کرد، مسلم نیست که کلمه "جعل" به معناى نامگذارى باشد. و اینکه فرمود: "و یوم القیامة لا ینصرون"، معنایش این است که شفاعت هیچ ناصرى به ایشان نخواهد رسید.
«و أتبعناهم فی هذه الدنیا لعنة و یوم القیامة هم من المقبوحین» این آیه شریفه بیان مى کند لازمه آن وصفى را که در آیه قبلى براى فرعونیان ذکر کرده بود، مى فرماید: چون پیشوایان بودند، و دیگران در کفر و گناهان پیرو ایشان بودند لذا همواره در ضلالت و کفر و گناه از ایشان الهام مى گرفتند، و پیروى آنان مى کردند، و به همین جهت همانند وزر و گناه پیروان نیز به گردن ایشان است، پس مادام که کفر و گناه بعد از آنان ادامه یابد، لعن خدا به ایشان نیز ادامه مى یابد.
پس در حقیقت آیه شریفه در معناى آیه «و لیحملن أثقالهم و أثقالا مع أثقالهم؛ هر آینه به دوش خواهند کشید وزر و بار گناه خود و گناه دیگران را.» (عنکبوت/ 13) و آیه «و نکتب ما قدموا و آثارهم؛ مى نویسیم آنچه از پیش فرستاده اند و آنچه از دنبال آنان مى رسد.» (یس/ 12) است، و اگر در آیه مورد بحث کلمه "لعن" را نکره آورده براى این است که دلالت کند بر اهمیت و استمرار آن. و همچنین از آنجا که در روز قیامت به نصرت هیچ ناصرى نمى رسند، ناگزیر حالتى خواهند داشت که دلهاى اهل محشر از آنها متنفر و منزجر خواهد بود، و مردم از ایشان خواهند گریخت، و احدى نزدیک ایشان نمى شود، و این همان معناى قبح و زشت رویى است، که خداى تعالى در کلام مجیدش درباره اشخاصى که منظر آنان قبیح است در مواردى بسیار اشاره فرموده است.

شیطان و فرعون

فرعون، که ادعای خدایی می کرد و مردم را بنده خویش می دانست، روزی به استراحت مشغول بود. برای او، ظرفی از انگور آورده بودند. فرعون، خوشه ای از انگور برداشته و حبه های سبز و شفاف آن را به دهان می گذاشت. در آن هنگام مردی در مقابل او ظاهر شد، کسی که فرعون او را ندیده بود و نمی دانست چگونه توانسته است به خلوت کاخ راه یابد. پس، از خوردن انگور دست کشید و پرسید:
ـ «تو کیستی و چطور به اینجا آمده ای؟!»
مرد ناشناس، با صدایی غریب و وهم آلود، پاسخ داد:
ـ «شیطان هستم؛ شیطان!»
فرعون بر خویشتن لرزید، ظرف انگور را که در کنارش بود، عقب برد و دست ها را روی زمین ستون کرد. این گونه، می توانست لرزش اندام های خود را مخفی بدارد. لبهایش که لرزش داشت و رنگ پریده می نمایاند، تکان می خورد و کلماتی نامفهوم، از بین آنها خارج می شد.
شیطان، خنده ای بلند سر داد و گفت: «تو ترسیده ای!»
فرعون به زحمت پاسخ داد: «آری، چون منتظر تو نبودم.»
بعد، بدون آنکه بتواند به چهره شیطان نگاه کند، پرسید: «برای چه پیش من آمده ای؟!»
شیطان دست به ظرف انگور دراز کرد، خوشه ای را برداشت و مقابل نگاه فرعون نگه داشت و پرسید: «آیا کسی می تواند این خوشه انگور را به خوشه ای از مروارید گرانبها تبدیل کند؟»
فرعون بدون درنگ پاسخ داد: «نه کسی نمی تواند.»
شیطان، با سحر و جادوی خویش، کاری کرد که خوشه انگور به چشم فرعون به مروارید تبدیل شود! خوشه ای از مروارید. فرعون در حالی که بسیار حیرت زده شده بود، گفت: «آفرین بر استادی و مهارت تو باد!»
شیطان خوشه انگور را به درون ظرف پرتاب کرد و با همان دست، در حال حرکت، یک پس گردنی محکم به فرعون زد. شدت ضربه به حدی بود که سر فرعون پایین کشیده شد و نوک دماغش با زمین برخورد کرد. شیطان بار دیگر، خنده بلند خود را سر داد و گفت: «ای بیچاره! من با این استادی و توانی که می بینی، از پیشگاه خدا رانده شدم و به بندگی قبولم نکردند. تو چگونه با این حماقت خودت، ادعای خدایی می کنی؟!»

نابودی فرعون

خداوند در پایان می فرماید: «فأتبعهم فرعون بجنوده فغشیهم من الیم ما غشیهم؛ فرعون و سپاه او موقعی رسیدند که تمام بنی اسرائیل وارد دریا شده بودند.» (طه/ 78)
راهی هموار در دریا دید، به پیروی بنی اسرائیل وارد دریا شد. تمام سپاه فرعون هم به متابعت او وارد دریا شدند. پس از گذشتن موسی و بنی اسرائیل آب دریا به هم پیوست و در میانه ی راه کار فرعونیان تمام شد. همگی در دریا غرق شدند و به کام امواج سهمگین دریا درافتادند. خداوند متعال سپس به وضع انحراف فرعون اشاره می کند: «و أضل فرعون قومه و ما هدی؛ فرعون باعث گمراهی قومش شد و آن ها را از راه سعادت منحرف کرد و هدایت ننمود.» (طه/ 79)
این جمله برهان محکمی است بر ضد بیانی که فرعون داشت و می گفت: «ما أهدیکم إلا سبیل الرشاد؛ فرعون می گفت: من، فقط شما را به راه رستگاری دعوت می کنم.» (مؤمن/ 29)
آیه ی یاد شده این گفتار او را تخطئه می فرماید.

تفاوت قرآن با تورات و انجیل در سرنوشت فرعون

در هیچ کدام از آیات قرآن به اسم فرعونی که در زمان حضرت موسی بر مصر فرمانروایی می کرده اشاره نشده است. هویت این فرعون که از مظاهر مهم ظلم، ستم و طغیان در برابر خداوند است در هاله ای از ابهام فرو رفته است. در واقع نه تنها قرآن، بلکه تورات و انجیل هم او را به سادگی فرعون خطاب کرده اند. این ابهام خود انگیزه ای بوده که سالیان سال مسلمانان به همراه مسیحیان و یهودیان در پی یافتن هویت این فرعون باشند.
داستان زندگی موسی، از بزرگ شدنش در خانواده سلطنتی مصر تا برگزیده شدنش به نبوت در سرزمین مقدس طوی و تا آشکار کردن معجزات خداوند در برابر فرعون کمابیش با جزییات یکسان در قرآن و تورات و انجیل آمده است. شاید مهمترین تفاوتی که روایت موسی در قرآن با دو کتاب آسمانی دیگر دارد، در سرنوشت فرعون پس از تعقیب موسی و بنی اسرائیل است.
در دو کتاب آسمانی دیگر، سرنوشت فرعون به روشنی بیان نشده است در حالی که خداوند در قرآن می فرماید: «و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم پس فرعون و سپاهیانش از روى ستم و تجاوز آنان را دنبال کردند تا وقتى که در شرف غرق شدن قرار گرفت گفت ایمان آوردم که هیچ معبودى جز آنکه فرزندان اسرائیل به او گرویده اند نیست و من از تسلیم شدگانم اکنون در حالى که پیش از این نافرمانى مى کردى و از تباهکاران بودى پس امروز تو را با زره [زرین] خودت به بلندى [ساحل] مى افکنیم تا براى کسانى که از پى تو مى آیند عبرتى باشد و بى گمان بسیارى از مردم از نشانه هاى ما غافلند. پس [فرعون] تصمیم گرفت که آنان را از سرزمین [مصر] برکند پس او و هر که را با وى بود همه را غرق کردیم بنا بر آیات بالا نه تنها فرعون غرق شد، بلکه بدنش هم برای عبرت بقیه بر ساحل افکنده شد.» (یونس/ 90- 92)
این خود محرکی بوده است که مسلمانان در پی یافتن مومیایی فرعونی باشند که عامل مرگش غرق شدن باشد. متاسفانه هیچ کدام از این تلاشها به نتیجه قابل قبولی نرسیده است. هر از گاهی عده ای به خیال خوش خدمتی به اسلام و قرآن دم از یافتن چنین مومیایی بر اساس مدارک سست علمی می زنند. مشخصا همه این ادعاها با شکست مواجه شده اند. از طرفی چون دانشمندان مسیحی و یهودی به دنبال فرعونی نیستند که غرق شده باشد، تلاشهایشان بی نتیجه بوده است.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 8 ص 285- 287، جلد 16 ص 53- 55، جلد 14 ص 231

  2. سید جعفر موسوی- مقاله شیطان و فرعون- مجله بشارت- مرداد و شهریور 1386- شماره 60

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/401041