گرایش های فطری انسان از دیدگاه برخی اندیشمندان غربی

اندیشمندان غربی را می توان از جهت معرفت به دو گروه تقسیم کرد؛ گروه نخست عقل گرایان که به اصالت عقل معتقدند و گروه دوم حس گرایان که به اصالت حس اعتقاد دارند. برحسب نظر عقل گرایان ادراکات ذهنی دو گونه اند؛ گونه نخست آنها که مستقیماً از طریق حس به ذهن راه می یابند و گونه دوم آنهایی که عقل پیشاپیش و بدون وساطت حس، آنها را ابداع می کند و پدید می آورد و اینها ادراکات فطری است و به اعتقاد عقل گرایان، این گونه از تصورات و ادراکات هیچ منشأ و خاستگاهی جز عقل ندارند و پیش از هرگونه احساسی برای عقل حاصل می شوند.

فطرت گرایی دکارت
دکارت- که در رأس فهرست عقل گرایان جای دارد- معتقد است که پاره ای از مفاهیم و تصورات همچون وجود و وحدت، مفاهیمی فطری و ذاتی عقلند و می گوید: « ....باید بدون دشواری همه پیشداوری های حواس را به یک سو نهیم و از این جهت بر فاهمه خویش اعتماد کنیم و به دقت تصوراتی را که بالطبع در آن مفطور است مورد تأمل قرار دهیم».

فردریک کاپلستون در کتاب معروف خود «تاریخ فلسفه»، این سخن دکارت را به مفهوم گرایش دکارت به درستی دیدگاه فطرت در همه موارد می داند و می گوید: «عباراتی از این قبیل مسلماً حاکی از این است که بنا به عقیده دکارت می توان با استنتاج منطقی صِرف و از تعدادی تصورات فطری-که به وسیله طبیعت یا چنان که بعداً می گوید، به وسیله خداوند در نفس ما به ودیعت نهاده شده- علم ما بعد الطبیعه و علم طبیعت را بنا کرد. همه تصورات واضح و متمایز فطری است و همه معرفت علمی شناختِ تصورات فطری یا شناختی به واسطه آنهاست».

بنابراین برحسب نظر دکارت، پایه و اساس فهم انسان و شناختی که از خود و خدا و پیرامون خود دارد، فطری است و فطرت پدیده ای مشترک میان همگان و معیاری برای سنجش افکار و نظرات است و هر آنچه فطرت انسان آن را بپسندد و نیکو شمارد، بیانگر عین حقیقت است و آنچه فطرت آدمی نپسندد و هر چه بر فطرت تحمیل گردد، غیر حقیقی است. به اعتقاد دکارت هر آنچه فطرت بدان حکم کند، همان است که تفکر و اندیشه صائب بر آن تأکید می نهد و به سخن دیگر انسان می تواند از دیدگاه فطرت به حقایق عالم بنگرد و این نگرش در فلسفه دکارت، نگرشی درست و بینشی حقیقی است.

نقد فطرت گرایی دکارتی
حکیمان و فیلسوفان مسلمان با تفسیری که دکارت از علوم فطری ارئه می دهد، موافقت ندارند. به اعتقاد اینان ذهن انسان در آغاز از هرگونه تصور و مفهومی تهی بوده و همه دانسته های او به تدریج و با بهره گیری از نیروهای حس و عقل حاصل می گردد. این نظریه یکی از پیچیده ترین نظراتی است که در زمینه معرفت ابراز ارائه شده و تبیین آن در چند سطر ممکن نیست. آنچه حکما و فلاسفه مسلمان بدان معتقدند خداباوری و خداجویی فطری است که از گرایش های فطری است، نه از نوع علم و دانسته های فطری؛ و انسان به اقتضای فطرتی که از آغاز وجود و آفرینش همراه و همزاد او بوده، به مبدأ خلقت گرایش دارد و در سایه ایمان به این مبدأ به آرامش روح و روان دست می یابد و چنین نیست که خداوند شناخت خود را از آغاز خلقت انسان در ذهن او نهاده باشد.

فطرت گرایی اسپینوزا
باروخ اسپینوزا، فیلسوف معروف قرن هفدهم می گوید: معرفت فطری و شناخت درونی خداوند تنها راه برای دستیابی به سعادت برتر و شناخت شهودی خدا تنها راه برای رسیدن به آرامش و استواری روحی است. وی در این باره می گوید: «بنابراین آنچه در زندگی برای ما فایده زیادی دارد این است که حتی الامکان فاهمه یا عقل را تکمیل کنیم؛ خوشبختی یا سعادت عالیه انسان عبارت از همین است؛ زیرا سعادت چیزی نیست مگر همان آرامش خاطر که  از شناخت شهودی خدا نشئت می گیرد و تکمیل فاهمه چیزی نیست مگر فهم خدا و صفات و افعال او که از ضرورت طبیعی ناشی می شود».

شگفت آور آن که این بیان اسپینوزا یادآور مفهوم آیه شریفه قرآن است که می فرماید: "ألابِذِکرِ اللهِ تَطمَئنُّ القُلُوبُ" (سوره رعد/ آیه28) ؛ یاد خداوند است که آرامش و استواری در دل ها می دمد؛ زیرا با فطرت آدمی دمساز و سازگار و با سرشت او همنوار و همخوان است. اسپینوزا معتقد است که خدا جویی و خداگرایی هدف نهایی آدمی است و از این طریق است که بر همه گرایش ها و خواسته های دیگر فائق می آید؛ «بنابراین هدف نهایی انسانی که تحت هدایت عقل است؛ یعنی عالی ترین خواسته او که به وسیله آن می کوشد تا برخواسته های دیگر  غالب آید، آن است که او را هدایت می کند تا خود را و تمام اشیایی را که ممکن است در قلمرو فهمش قرار گیرند، به طور تام تصور کند». زیرا که «عالی ترین چیزی که نَفس می تواند بفهمد و سودمندترین و عالی ترین خیر نفس، شناخت خدا ست».

گرایش های فطری
فطرت نیرویی حق طلب و خواستار کمال و سعادت است و این نیرو با وجود انسان در آمیخته، ریشه در طبیعت و ضمیر او دارد. آدمی ویژگی ای دارد که از فطرت و طبیعت او نشئت می گیرد و این ویژگی حاصل عوامل و شرایط خارجی نیست؛ بلکه در نهاد انسان نهاده است و از این جهت است که فطرت نوعی گرایش و کشش و انگیزه و محرک است و از گونه مفاهیم و تصورات ذهنی نیست و از آغاز وجود هر انسان همراه و همزاد اوست. اعتراف به وجود یک فطرت مشترک در همه انسان ها-فطرتی که خواستار و جویای حق و کمال است- قاعده ای اساسی را به ثبوت می رساند که در پرتو آن می توان بسیاری از نظریات و اصول علمی و عقیدتی را تفسیر و تبیین کرد و از این جمله است ایمان به خداوند متعال و فرمانبرداری او و نیز اعتقاد به وجود انسان کامل و صاحب ولایت، به عنوان مظهر حق و ظهور حقیقت اعتقادی برخاسته از گرایش و عشق انسان به انسانیت حقیقی که از درون انسان بانگی بلند برمی آید؛ بانگی که مفهوم یا تصوری ذهنی نیست، بلکه گرایشی ذاتی و نهادین است که آدمی را به سوی مبدأ آفرینش و عدل و داد جهانی می خواند و می کشاند.


منابع :

  1. خط امان- پژوهشی در موعود ادیان- از صفحه 58 تا 62

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/401064