بررسی نظر فروید پیرامون شخصیت انسان

فروید درباره مراحل زندگی انسان زیر عنوان مجموع  شخصیت آدمی سخن گفته و برای هر مرحله ای نامی برگزیده و پیرامون هریک از آنها مبسوطا بحث کرده است. در اینجا به خلاصه ای از آن اشاره می شود. برحسب عقیده ( فروید) کل شخصیت، متشکل از سه سیستم اصلی است که او، من و من برتر نام دارند. عمل انحصاری (او) کوشش برای رفع سریع هیجاناتی است که بر اثر تحریک درونی یا خارجی در ارگانیسم پدید می آید. (او) نقش ارضاء اصل ابتدائی یا اساسی زندگی را که فروید، اصل لذت نامیده است به عهده دارد. (او) جایگاه اولیه انرژی روانی و پایگاه غرائز است و یا بدن و جریان های آن تماس بیشتری دارد تا با دنیای خارج. (او) در مقایسه با ( من) و (من برتر) فاقد سازمان بندی است. با گذشت زمان تحول نیافته و با تجربه و آزمون نیز تغییر نمی یابد ولی (او) به وسیله ( من) قابل تنظیم و کنترل است. (او) تحت فرمان قواعد استدلال و منطق نبوده، فاقد دکترین اخلاق و معنوی است. ( او) فقط به یک چیز توجه دارد و آن حصول ترضیه هرچه بیشتر مطابق با اصل لذت برای رفع احتیاجات غریزی. (او) زیر بنای شخصیت فرد بشمار می رود و خصویت کودکانه اش را در تمام دوره زندگی حفظ می کند. یعنی قادر به تحمل نیست و ترضیه  آنی را می طلبد. ( او) خودخواه و جوینده لذت است، خواستار  عمل ناگهانی و طلب کننده غیر عقلی و غیر اجتماعی است. (او) فرزند ناخلف شخصیت است و قادری مطلق بشمار می آید زیرا برای ارضاء آرزوهایش از قدرتی جادوئی برخوردار است. (او) قسمت تاریک شخصیت آدمی و دور از دسترس است با این حال می توان (او) را در مواقع مختلف مشاهده کرد. فردی که دیگری را فریب می دهد یا مرتکب زنای به عنف می شود تحت تسلط (او) قرار دارد. همچنین شخصی که مقدار زیادی از وقتش را صرف خیالات خام و افکار واهی می کند تحت کنترل (او)ی خویشتن است. (او) نمی اندیشد فقط می طلبد و عمل می کند. فروید مرحله اول زندگی بشر را که حکومت آزاد غرائز و فعالیت های خودکار بدن است با کلمه (او) تعبیر نموده است. (او) فرمانروای ناشناخته و مجهولی است که در اعماق وجود ما جای دارد. خودسرانه و بی حساب فرمان می دهد، به رغم تمایلاتمان بر ما حکومت می کند، و در کمال قدرت و نیرومندی به خواسته های خود جامه عمل می پوشاند. فعالیت حرکتی غیرارادی (او) برای حصول مقاصد بزرگ تکاملی کافی نیست. اجراء موفقیت آمیز این کار ایجاب می کند که آدمی بسیاری از واقعیت های خارجی ( شرائط محیط) را در نظر گرفته و با تطابق یا تسلط بر محیط، احتیاجات خود را از دنیائی که در آن زیست می کند تأمین نماید.

این گونه تبادلات متقابل بین شخص و محیط اطراف وی مستلزم تشکیل یک سیستم جدید روانی یعنی (من) می باشد. در شخص متعادل و سازگار، (من) عامل اجرائی شخصیت بوده، کنترل و نظارت بر (او) و ( من برتر) را بر عهده دارد و ارتباطی شبیه بازرگانی با دنیای خارج به سودکل شخصیت و احتیاجات آن برقرار می سازد. وقتی (من) اعمال اجرائی خود را عاقلانه انجام دهد هماهنگی و تعادل و سازگاری حکمفرما خواهد شد. (من)  تحت فرمان اصل  لذت نبوده، از اصل واقعیت تبعیت می کند. غرض از واقعیت آن چیزی است که به طور عینی وجود دارد. هدف اصل واقعیت این است که تخلیه و دفع انرژی تا زمان تهیه موضوع حقیقی، به تعویق افتد. مثلا کودک باید بیاموزد که در هنگام گرسنگی هر چیزی را در دهان نگذارد. او باید مواد غذائی را بشناسد و تا زمانی که چیز قابل خوردن نیافته است. گرسنگی را  تحمل نماید، چه در غیر این صورت با تجربه های رنج باری روبرو خواهد شد. به این ترتیب. (من) را می توان به مثابه سازمان  پیچیده ای از جریان های روانی پنداشت که نقش واسطه بین  (او) و دنیای خارج را به عهده دارد.

سخنان فروید درباره مرحله اول و دوم زندگی بشر (او) و (من) با مطالب اکثر فلاسفه و دانشمندان همانند است و بین آنها اختلاف اساسی وجود ندارد. ولی در مورد مرحله سوم (من برتر) راه فروید از مسیر اغلب روانشناسان جدا می شود، چه آنان درباره وجدان اخلاقی که منشأ تمایلات عالی انسانی است و قسمت مهمی از مرحله سوم زندگی  وابسته به آن است با فروید اختلاف نظر دارند. بیشتر دانشمندان روانشناس معتقدند وجدان اخلاقی فطری هستند و آن را غیر از وجدان تربیتی می دانند. اینان عقیده دارند که وجدان اخلاق فطری در نهاد بشر ریشه طبیعی دارد و به طور یکسان با سرشت همه انسانها آمیخته است. تمام مردم از هر ملت و نژاد با هدایت تکوینی، اصول فضائل و رذائل را تشخیص می دهند، خوبی انصاف، وفا به عهد، و اداء امانت را درک می کنند و قبح بی انصافی، عهد شکنی و خیانت را می فهمند و منشأ این درک همگانی وجدان اخلاقی فطری است.

در کنار وجدان اخلاقی فطری، وجدان اخلاقی  تربیتی قرار دارد و هر قوم و ملت بر معیار عقائد و آراء اجتماعی و براساس عادات و روش های عمومی دارای وجدانی مخصوص به خود هستند، چه بسا وجدان تربیتی یک قوم، چیزی را قبیح و بد می داند و همان چیز در وجدان قوم دیگر پسندیده و ممدوح است. به نظر این گروه از روانشناسان برای نیل به مرحله سوم زندگی ( من برتر) باید وجدان اخلاقی فطری در نهاد مردم بیدار شود و تمایلات عالی انسانی در ضمیرشان شکوفان گردد تا به مکارم اخلاق نائل آیند و مدارج تعالی و تکامل معنوی را بپیمایند. فروید براساس افکار مادی خود، نافی وجدان اخلاقی فطری است و عقیده دارد تمام قضاوت های وجدانی، منهیات دوران کودکی و تربیت های اجتماعی است. او بین وجدان یکنواخت همه انسانها با وجدان های اختصاصی ملتها  تفاوتی قائل نیست و تمام آنها را اکتسابی می داند. به نظر فروید وجدان اخلاقی جز (دهنة اجتماعی) چیز دیگری نیست. وجدان اخلاقی نماینده یک عمل ذاتی عمیق روح بشری نمی باشد بلکه درون بینی ساده منهیات اجتماعی است. به نظر فروید نه در تاریخ بشریت و نه در تاریخ فرد، تصورات ابتدائی (خوب) و ( بد) وجود ندارد. این تصورات منحصرا از خارج یعنی محیط اجتماعی منشعب می شوند. فروید به اتکاء همین نظریه مادی، مرحله سوم زندگی را توجیه و تبیین نموده، و اخلاق ( من برتر) را ناشی از ممانعت های پدر و مادر و دیگر افرادی که فوق کودک قرار دارند دانسته و در توضیح مطلب چنین می گوید:

(من برتر) سومین بخش اصلی شخصیت فرد و قسمت اخلاقی و قضائی آن بشمار می آید. (من برتر) ناموس اخلاقی شخص محسوب می شود. کودک معیارهای اخلاقی پدر و مادر را که عبارت از اعتقاد به خوبی و بدی یا پرهیزکاری و گناه آلودگی است جذب و اخذ می کند. ( من برتر) نتیجه این جذب و اخذ است. (من برتر) در شخصیت فرد، نماینده ارزش ها و معتقدات قومی و ایده الهای اجتماعی است که از پدر و مادر به کودک رسیده است. علاوه بر پدر و مادر، عوامل دیگر اجتناع نیز در تشکل (من برتر) کودک دست اندر کار می باشند. معلمین، روحانیون، پلیس و هرکسی که در مقامی فوق کودک باشد ممکن است در نقش خانواده عمل کند. ولی تأثیر این عوامل نسبت به آنچه کودک قبلا از پدر و مادر اخذ کرده است بسیار محدود می باشد.

اخلاق در بسیاری از اشخاص ممکن است با یک خصلت خیلی شدید و به شکل (من برتر) تظاهر کند. بدین معنی که فرد را در همه اعمال تحت تسلط و سیطره خود قرار دهد. به عقیده فروید این وجدان اخلاقی، انعکاسی از ممانعت های نیکان است و تحت تأثیر یک عامل نیرومند که عبارت از احتیاج کودک به عشق و محبت والدین است قرار دارد. کودک فکر می کند که هرگاه تسلیم تقاضا و اوامر و نواهی پدر و مادر خود نگردد، از محبتی که سخت به آن نیازمند است محروم خواهد شد. بشر در دوران طفولیت که در مرحله اول زندگی است فاقد شرائط تکلیف است، به همین جهت مانند حیوانات، تحت تاثیر قدرت و حکومت ( او) قرار دارد. بی قید و شرط از پی ارضاء غرائز خود می رود و در کارهای خویش مسئولیت قانونی و شرعی ندارد. با سپری شدن ایام کودکی و پایان یافتن دوران حیوانی، حیات اجتماعی و عقلانی (من) که مرحله دوم زندگی بشر است آغاز می گردد. در این موقع  افراد به اداء تکالیف قانونی و رعایت مقررات اخلاقی مکلف و مسئول می شوند. از این پس باید (من) قانونی و اخلاقی بر ( او)ی طبیعی نظارت کند، غرائز و شهوات محدود شوند، خواهش های نفسانی تعدیل گردند و آدمی تمایلات خود را با توجه به مصالح اجتماعی و احترام به حقوق دگران برآورده سازد. سپس از مرحله دوم نیز قدمی فراتر بگذارد و رهسپار مرحله سوم زندگی ( من برتر) گردد. وجدان فطری و تمایلات عالی اخلاقی را در نهاد خویش بیدار کند. خود را به کرائم اخلاق و سجایای انسانی متخلق سازد، انسان واقعی شود، و به تعالی معنوی و کمال روحانی دست یابد. خوشبختی و سعادت نصیب کسانی است که این سه مرحله را با حفظ موازنه و تعادل طی می کنند و سرانجام به کمال لایق انسان نائل می گردند.


منابع :

  1. محمدتقی فلسفی- اخلاق از نظر همزیستی و ارزشهای انسانی- از صفحه 45 تا 52

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/401160