بدهی، یکی از موارد حبس حقوق مردم

بدهی دین مال کلی است که بر ذمه شخص برای دیگری، به سببی از اسباب ثابت شده، مانند قرض گرفتن که قرض گیرنده مبلغی را که گرفته بر ذمه اش ثابت است که در وجه طلبکار بپردازد، و مانند جنسی را که به معامله سلف ( پیش فروش) فروخته که ذمه فروشنده به آن جنس مشغول است که سرموعد به مشتری بپردازد. و مانند ثمن ( پول) در معامله نسیه ای که جنس را گرفته باید پولش را به فروشنده بپردازد، یا مانند مال الاجاره که مستأجر به صاحب ملک مدیون است. و مهر زن که بر عهده شوهر می باشد، و مانند نفقه زوجه دائمه، و انواع ضمانها که در کتب ذکر شده است. و فروعاتش بسیار است که به مناسبت بحث به بعضی از مسائل مهم آن اشاره می شود: 

بدهی با مدت و بی مدت: دو قسم است: حالی یعنی دینی که مدت ندارد یا اگر داشته باشد تمام شده است، و موجل یعنی بدهی مدت دار - در دین مدت دار، بستانکار حق مطالبه بدهی خود را پیش از تمام  شدن مدت ندارد. بلی هرگاه شخص بمیرد، دین موجلش، معجل و حالی می شود. مثلا اگر شخصی به دیگری بدهی داشت که در رأس  یک سال باید بپردازد و پیش از رسیدن موعد بمیرد، باید بدهیش را از مالش پیش از تقسیم ارث اداء کنند و ورثه نمی توانند بگویند مدت دین هنوز تمام نشده است. ولی اگر طلبکار بمیرد و طلبش مدت داشته باشد، ورثه اش نمی توانند از مدیون، پیش از رسیدن  مدت، مطالبه بدهی کنند.

بدهی را باید پرداخت: در صورتی که بدهی مدت نداشته باشد یا مدت آن تمام شده باشد و طلبکار مطالبه کند، فورا واجب می شود که سعی کند بدهی خود را بپردازد، به هر وسیله ای که باشد، هر چند به فروختن بعضی چیزهائی که زائد بر مایحتاج زندگی او است. و هر چند به کمتر از قیمت آن جنس بخواهند بخرند. به هر قیمت که بخرند باید بفروشد و بدهی خودش را بپردازد. مگر آن که کم بخرند که در عرف این معامله را تضییع و اتلاف بگویند. در این صورت بعید نیست که بر بدهکار فروش آن چیز واجب نباشد و چنانچه از مایحتاج خود چیزی مانند فرش یا لباس و اثاثیه خانه و مغازه و غیره نداشته باشد تا بفروشد، باید از طر یق کار، دین خودش را بدهد، یعنی برای طلبکار، در صورتی که بخواهد مثلا شاگردی کند، یا مشغول کسب دیگری شده که لایقش باشد و به خرج نیفتد و از آن راه بدهیش را بپردازد. به طور کلی بر مدیون،  پرداخت دین واجب است و مسامحه کردنش  به هر حال حرام و حبس حق از گناهان کبیره است. مایحتاج زندگی مانند خانه ای که در آن زندگی می کند، اگر از شأن و حال او زیاد نباشد و همچنین لباس و فرش و ظرف و سایر چیزهائی که در زندگی کردن به آن نیازمند  است، به طوری که اگر بخواهد آنها را بفروشد در مشقت و سختی می افتد و موجب منقصتش می گردد،  این قبیل اشیاء را لازم نیست بفروشد و طلبکار نمی تواند او را مجبور به فروش آنها نماید. بلی برای شخص مدیون جایز است، مشقت را تحمل کرده و لوازم زندگی خود را بفروشد  و بدهی خود را بپردازد و طلبکار هم می تواند در این صورت که مدیون خودش  اقدام به فروش آنها کرده طلبش را بگیرد، لیکن سزاوار است راضی نشود بدهکار در حرج و زحمت بیفتد و لوازم زندگی خود را بفروشد، سزاوار است که او را مهلت دهد تا خداوند فرج کند هرچند خود مدیون راضی باشد.

از عثمان بن زیاد مرویست که به حضرت صادق علیه السلام عرض کرد: طلبی شخصی دارم و میخواهد خانه اش را بفروشد و طلب مرا بدهد. حضرت سه مرتبه فرمود: «اعیذک بالله ان تخرجه من ظل رأسه» یعنی تو را در پناه خدا می سپارم از اینکه او را از خانه ای  که در آن زندگی می کند بیرون کنی. و چند حدیث دیگر به همین مضمون نقل شده است. و نیز مرویست که جناب محمد بن ابی عمیر که از خواص اصحاب حضرات موسی بن جعفر و رضا و جواد علیهم السلام و شغل وی بزازی بود، مالش از دستش خارج و فقیر می شود. از شخصی ده هزار درهم طلب داشت پس شخص بدهکار، خانه خود را فروخت به مبلغ ده هزار درهم و آن را در خانه ابن ابی عمیر آورد و گفت: این طلب تو است بگیر. فرمود: آیا این مبلغ از ارث به تو رسیده؟ گفت نه. گفت: آیا کسی به تو بخشیده؟ گفت نه. فرمود: آیا ملکی داشتی و فروختی؟ گفت نه، بلکه خانه ای که مسکن من بود فروختم تا دین خود را به تو بپردازم. آن جناب فرمود: از حضرت صادق علیه السلام روایت کرد مرازریح المحارب که فرمود «لایخرج الرجل من مسقط رأسه بالدین» نباید مدیون را به واسطه بدهی که دارد از خانه اش بیرون کنند. پس فرمود: این مبلغ را برگردان که من در آن تصرف نمی کنم با اینکه به خدا سوگند در این وقت به یک درهم آن محتاجم لیکن یک درهم از این مال را تصرف نمی کنم. و به سبب  فقر آن جناب با اینکه سرمایه اش پانصد هزار درهم بود این است که، به واسطه بستگی به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام او را گرفتند و تازیانه بسیار زدند و مدت چهار سال زندانش کردند و هرچه داشت از او گرفتند. رضوان و رحمت  بی پایان خداوند به روانش باد.

چاره ای  از پرداخت بدهی نیست: پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: کسی که مسامحه کند و از رساندن حق به صاحبش درنگ نماید در حالی که توانائی دارد، هر روزی  که می گذرد گناه عشاری بر او است( عشار کسی است که به امر ظالم از مردم ده یک می گیرد) و حضرت باقر علیه السلام می فرماید: کسی که در راه خدا شهید شد از هر گناهی پاک  می شود مگر بدهی که کفاره  ندارد. یا باید دینش پرداخت شود یا طلبکار ببخشد و گرنه شهید هم گرفتار بدهیش هست. و نیز می فرماید: نخستین قطره خونی که از شهید ریخته می شود، تلافی تمام گناهانش می شود مگر بدهی که علاجش منحصر به پرداختش می باشد. و برای اهمیت مطلب همین بس که مردی از انصار  مرد و دو دینار بدهکار بود، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله بر او نماز نخواند تا اینکه بعضی از بستگانش ضامن شدند که بدهی او را بپردازند. آنگاه آن حضرت بر او نماز گزارد. و مرویست که معاویة بن وهب، این حدیث را بر حضرت صادق علیه السلام عرضه داشت فرمود: درست است و جز این نیست که رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین فرمود، برای آنکه مسلمانان اندرز بگیرند و اهمیت دین را بدانند و آن را کوچک نشمرده و به صاحبش  رد کنند و گرنه هریک از رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و حسن علیه السلام و حسین علیه السلام زمانی که از دنیا رفتند، مدیون بوده و به ادای دین خود وصیت فرمودند و پس از فوت هریک وصی او دینش را اداء کرد. و خلاصه معنی حدیث آن است که مدیون بودن مذموم نیست و جایز است. چیزی که حرام است مسامحه کردن در ادای دین می باشد. ابو ثمامه به حضرت جواد علیه السلام عرض کرد: می خواهم مجاور مکه و مدینه منوره بگردم در حالی که بدهکارم. حضرت فرمود به محل خود برگرد  تا بدهیت را بپردازی و مبادا از دنیا بروی و خدای را ملاقات کنی در حالی که بدهکار باشی زیرا مومن خیانت نمی کند.

نپرداختن بدهی، خیانت و ظلم به همه است: از این حدیث شریف معلوم می شود که حبس حق و مسامحه در ادای دین، خیانت است، و در حدیث نبوی آن را از مصادیق ظلم شمرده و می فرماید: «مسامحه کردن مسلمانی که بر پرداخت بدهیش توانائی دارد ظلمی است نسبت به مسلمین.» ظلم بودنش نسبت به شخص طلبکار  ظاهر است، ولی نسبت به سایر مسلمانان شاید از این جهت باشد که سبب می شوند دیگران به مسلمانان قرض ندهند، از ترس اینکه مبادا مثل این شخص در پرداخت بدهی سهل انگاری کنند یا مالش تلف شود. و به تعبیر دیگر مسامحه کردن در پرداخت دین با توانائی، باب خیر و معروف را سد می کند که از این به بعد کسی جرأت نکند به دیگری قرض بدهد. در حالی که از بزرگترین خیرات است و سبب جلوگیریش همین شخص شده است. حضرت صادق علیه السلام می فرماید: «خدا لعنت کند برندگان راه خیر را. و آن کسی است که دیگری به او احسانی بکند و خیری برساند، پس او کفرانش کند و این امر سبب شود که آن شخص دیگر به کسی احسان ننماید» و ظاهر است که قرض دادن احسان است و مسامحه کردن در پرداخت آن کفران. و سبب می شود که دیگر آن شخص چنین احسانی به کسی نکند.


منابع :

  1. شهید عبدالحسین دستغیب- گناهان کبیره(باب اول)- از صفحه 12 تا 16

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/401376