مفاسد حکومت استبدادی با توجه به آیات قرآن

نظام پادشاهی نظام استبدادی است و مفاسد حکومت های استبدادی هم، بر همگان روشن است، اما برای اطلاع از آنچه قرآن مجید درباره مفاسد حکومت استبدادی بیان کرده، باید آیاتی را که در این باره وارد شده است ملاحظه شود. قرآن مجید خود فرعون را الگوی زنده و کامل پادشاه مستبد، و حکومت او را نمونه حکومت استبدادی معرفی می کند، سپس به نمونه افکار و اعمال او که از روح تفوق طلبی وی ناشی می شود اشاره نموده و بدین ترتیب ما را از مفاسد حکومت استبدادی سلطنتی آگاه می سازد.

مفاسد حکومت استبدادی
قرآن مجید فرعون را یک فرد متکبر، گردن فراز، تفوق طلب و تجاوز گر معرفی می کند که خود را بالا تر از همه می دید و اراده اش را مافوق اراده های مردم می دانست و درباره او می گوید: «پس از آن موسی و هارون را با دلایلی به سوی فرعون و گروه او فرستادیم و آنان کفر ورزیدند و قومی گنهکار بودند» ( سوره یونس/ آیه 75). در آیه دیگر می فرماید: «کسی از قوم فرعون به موسی نگروید، جز  فرزندانی از خویشان او ( موسی) آن هم با ترس از اینکه آنان را از دین بازدارند، زیرا فرعون در روی زمین مردی است گردن فراز و از اسرافکاران و گزاف گویان است» ( سوره یونس/ آیه 83).

طبیعی است کسی که خود را برتر از دیگران می داند، در پیشگاه خداوند سر به طغیان برمی دارد و به خدا نافرمانی کرده و در روی زمین فساد به پا می کند، و فرعون این چنین  بود، چنان که قرآن او را چنین توصیف می کند آنجا که می گوید: «ما بنی اسرائیل را از دریا گذاندیم، فرعون و سپاه او، روی فزونی جوئی و ستمگری و دشمنی، آنان را تعقیب  کردند تا آنکه غرق شدنش فرا رسید، گفت: ایمان آوردم بر اینکه خدائی جز خدائی که بنی اسرائیل به او گرویدند، نیست و من از تسلیم شدگانم. به او گفتند: حالا ایمان می آوری  در حالی که پیش از این گناه می کردی و از تباه کاران بودی» ( یونس/ آیات 91-90). کدام فساد از این بالاتر و کدام تفوق طلبی از این بزرگتر که کسی مردم را برده خود سازد و هر نوع آزادی را از آنان سلب کرده و بندگان خدا را برده خویش سازد. قرآن علل سرپیچی فرعون و قوم وی را نسبت به دعوت الهی چنین نقل می کند و می فرماید: «و ما موسی و برادر او هارون را با آیات و نشانه های خودمان ( با حجت های آشکار) به سوی فرعون و کسان او فرستادیم، آنان گردنکشی کردند و اساسا آنها قوم گردن فراز بودند، گفتند آیا ما به دو نفر بشر مانند خود، ایمان آوریم در حالی که کسان آنها بندگان و خدمتگزاران ما هستند» (سوره مومنون/ آیات 47-45).

استبداد و خودرأی بودن یک حالت غرور آمیزی است که حاکم مستبد را آن چنان مغرور می کند که نه به نصیحت کسی گوش می دهد و نه به انتقاد کسی ترتیب اثر می دهد و کارهای زشت او در نظرش خوب جلوه می کند. و این حالت در فرعون نیز بوده و قرآن از او چنین خبر می دهد: «فرعون به وزیر خود هامان گفت: برای من ساختمان بلندی بساز شاید به درهای آسما ن ها برسم و از خدای موسی آگاه شوم، و من چنین می پندارم که او دروغگو است، این چنین کارهای زشت فرعون در نظرش زیبا  می نمود و راه حق بر او  مسدود در حالی که مکر فرعون جز بر زیان و هلاکتش به کار نیامد.»

زمامداری که در رأی دادن و حکم کردن مستبد است، چنین تصور می کند که بر همه مردم واجب است، نظر او را قبول کنند و از فکرش پیروی نمایند، فرق نمی کند بر قول او دلیلی باشد یا نه؟ و نیز رأی او به صلاح و مصلحت مردم باشد یا نه؟ بلکه در صحت و لازم الاجراء بودن آن همین کافی است که فرمان و دستور پادشاه است!! «برای شما جز آنچه خود می بینم، راهنمائی نمی کنم» ( سوره غافر / آیه 29).

طبیعی است چنین جامعه ای اعتماد به نفس را از دست می دهد و کورکورانه از حاکم مستبد، اطاعت می نماید. آری استبداد و خودرأی بودن، زمامدار را به جائی می رساند که خود را از تمام موجودات جهان برتر و بالاتر می بیند و از مردم می خواهد او را ستایش  کنند همچنان که خدا را ستایش می کنند، و از عبادت خدا مردم را منع می نماید به طوری که اگر از ذهن کسی خطور کند که غیر این فرد مستبد را عبادات نماید، او را جلب می کند و سخت ترین شکنجه ها را به او می دهد، از زندان گرفته تا به سخت ترین و شدیدترین نوع شکنجه ها. زمامدار دیکتاتور مستبد، جامعه را به ذلت و خواری و خواب غفلت سوق می دهد و مردم را تا اعماق روحشان به خفت و بردگی و بیگانگی از خود می کشاند و تا آنجا که به مردم اجازه داده نمی شود بدون اجازه حاکم مستبد کاری انجام دهند و آنان را می ترساند و شدیدا عذابشان می کند، اینک به سخن قرآن در این مورد گوش فرار دهیم: «فرعون به آنها گفت: شما ایمان آوردید پیش از آنکه من به شما دستوری دهم؟!! او (موسی) استاد شما است و به شما جادو گری آموخته است، من دست ها و پاهای شما را می برم و شما را به شاخ های خرما( به دار) می آویزم تا بدانید کیست قدرتمندتر و از نظر عذاب سخت تر» ( سوره طه / آیه 71).

زمامدار مستبد با هر نوع جنبش و تجددخواهی و اصلاح طلبی مخالف است و اصلاح طلبان و تجدد خواهان را به انواع تهمت ها متهم می سازد، چنان که فرعون با حضرت موسی این چنین رفتار کرد و در مقابل رسالت او مقاومت نمود و موسی و برادرش هارون را به ریاست طلبی متهم کرد: «گفتند: آیا شما آمده ای تا ما را از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم برگردانی و تا برای شما حاکمیت و بزرگی روی زمین باشد و ما به شما هرگز ایمان  نمی آوریم» ( سوره یونس / آیه 78). فرعون مردم را از اصلاح طلبان صاحبان رسالت می ترساند و چنان وانمود می کند که آنها قصد دارند مردم را فریب داده و به گمراهی و بدبختی سوق دهند: «ما همه نشانی های خود را توسط موسی به فرعون نشان دادیم، او همه آنها را دروغ دانست و از آنها سرباز زد. فرعون در پاسخ او گفت: ای موسی، آیا آمده ای که با جادوی خود ما را از سرزمین های خویش بیرونی کنی؟» ( سوره طه / آیات 57-63)

چه بسا افراد مستبد، قیافه های کریه و وحشتناک واقعی خود را از مردم پنهان می دارند و به ظاهر، خود را در قیافه آراسته و زیبا نشان می دهند و به مردم چنین تلقین می کنند که راه و روشی که آنها انتخاب کرده اند، بهترین آنها ست. و گاهی استبداد، حاکم خودرأی  را به جائی می رساند که جهت حفظ تاج و تخت خود به هر وسیله ای چنگ می زند و حتی  ادعای دین و دیانت می کند و ظاهرا خود را متدین وانمود می نماید و در ظاهر خود را حامی و پاسدار دین نشان می دهد، در حالی که هدف او از بین بردن ریشه و اساس دین است و چه بسا افرادی را که واقعا قصد اصلاح و ارشاد مردم دارند و می خواهند مردم را به دین حقیقی هدایت کنند، متهم به افساد و از بین بردن امنیت کشور می نماید، چنانکه فرعون همین کار را با حضرت موسی ( ع) انجام داد، هنگامی که حضرت موسی از طرف خداوند مأموریت یافت تا فرعون و قوم او را به سوی خدا دعوت کند «فرعون گفت: بگذارید موسی را بکشم و او خدای خویش را به کمک خود بخواند، من از این می ترسم که او دین شما را عوض کند و تبدیل به دین دیگری نماید، یا در زمین فساد  و تباهی پدید آورد» ( سوره غافر/ آیه 26).

و گاهی نیز جهت تثبت سلطه خود، در میان مردم اختلاف طبقاتی ایجاد می کند و در نتیجه مردم به گروه: ممتاز و مرفه و طبقه مستضعف و محروم تقسیم می شوند. طبقه ممتاز که فامیل و اطرافیان و نزدیکان شخص حاکم هستند، از تمام امکانات برخوردار می گردند و گروه دیگر که توده مردم می باشند، حتی از کمترین حقوق طبیعی و انسانی نیز محرم می شوند و برای اینکه حاکم از فشار توده در امان بماند، به طبقه ممتاز کمک  می کند، تا به وسیله آنها، توده مردم ضعیف و محروم را به بردگی بکشد، چنان که خداوند فرعون را چنین توصیف می کند: «فرعون در زمین (مصر) تکبر کرد و گردنکشی آغاز نمود و در میان اهل آن سرزمین تفرقه افکند» ( سوره قصص/ آیه4). استبداد، زمامدار را آن چنان می کند که مدعی می شود که من مالک تمام شهرها، نهرها و چشمه ها هستم، چنانکه فرعون همچون ادعائی داشت: «فرعون در میان قومش بانک زد و گفت: آیا من مالک سرزمین مصر نیستم ؟ آیا این جوی ها که از زیر کاخ من روان است، از آن من نیست، آیا شما نمی بینید!» ( سوره زخرف / آیه 51)

زمانی که حاکم خودرأی و مستبد در مقابل خود، هیچ مانعی نه از طرف مردم و نه از جانب شرع، نمی بینید، این روحیه خطرناک او را بدان حد می رساند که خود را در جامعه  قانونگذار می داند و به خود این حق را می دهد که از طرف خود احکام و قوانینی وضع کند و بدین وسیله هوای نفس خود را در قالب دین به مردم تحمیل می کند و آن چیزی است که خداوند از آن نهی می کند: «به خاطر دروغی که زبانهای شما توصیف می کند،  نگویید این حلال است و آن حرام است، تا بر خدا افتراء ببندید، کسانی که به خدا دروغ می بندند رستگار نخواهند  شد.» ( سوره نحل/ آیه 116).

شکی نیست که خودرأی بودن شخص را، حتی درباره خودش آن چنان به اشتباه می اندازد که یک فرد عاجز  و ضعیف آن چنان خود را توانا می داند، که بعضی از کارهائی که از شئون خداوندی است، مانند میراندن و زنده کردن، به شخص خود نسبت می دهد، چنان که قرآن کریم برای ما از نمرود پادشاه مستبد و دیکتاتور خبر می دهد، آنجا که از او نقل می کند: «آیا ندیدی کسی که با ابراهیم درباره خدا محاجه و گفتگو کرد و خداوند به او حکومت داده بود، هنگامی که ابراهیم گفت خدای من کسی است که زنده می کند و می میراند، او گفت: من هم زنده می کنم و می میرانم و.....» ( سوره بقره / آیه 258).

تاریخ از جنایات و ستمگری های پادشاهان و زمامداران دیکتاتور پر است و همان ها بودند که در طول تاریخ، دنیا را بر مردم بیچاره به صورت جهنم طاقت فرسائی در آورده بودند، مگر فراموش می شود ظلم و ستمی که به بعضی از مردم پاک دامن رفته است،  مگر ستمگری های «صاحبان اخدود» فراموش می گردد؟ قرآن به ذکر داستان آن جباران خودخواه و ستمگر و سرکش و عصیانگر می پردازد که به قدرت و موقعیت پوشالی خویش مغرور گشته مردان و زنان پاک و مومن و نیکوکار را با کودکانشان که مطیع هوس های جاه طلبانه و شیطانی آنها نمی شندند، شکنجه می دادند و خندق هائی در روی زمین کنده بودند و در آنها آتش می افروختند و مردم را به آتش می انداختند و زنده زنده می سوزانیدند و می کشتند و این شدیدترین نوع آزار و اذیت است که مردم از دست پادشاهان جبار و ستمگر دیده اند، قرآن وقتی که از آنان یاد می کند داستانشان را با نفرین بر ستمگران و جباران آغاز می نماید، چنین می گوید: "قتل اصحاب الاخدود..، النار ذات الوقود، اذهم علیها قعود، و هم علی ما  یفعلون بالمومنین شهود. و ما نقموا  منهم الا ان یومنوا بالله  العزیز  الحمید." ( سوره بروج / آیات  4-8«مرده باد صاحبان آن خندق آتش شعله ور، آن گاه که آن ها در کنار آن آتش نشسته بودند در حالی که خودشان بر آنچه نسبت به مومنان انجام می دادند، ناظر و نگرنده بودند، خرده ای بر مومنان نگرفته بودند، جز این را که به خداوند توانای ستوده گرویده بودند.»

در تفسیر قمی در ذیل این آیه «قتل اصحاب الاخدود» می نویسد: علت آن بود که آخرین پادشاه دودمان «حمیر» دین یهود را پذیرفت و به تبعیت او همه مردم او نیز آئین یهود را قبول کردند. این پادشاه خود را یوسف نامید و سالها به تبلیغ و ترویج دین یهود مشغول شد، سپس به او خبر رسید که مردم نجران پیرو آئین مسیح هستند و به حکم انجیل عمل می کنند. او از شنیدن این خبر کینه اش نسبت به نصرانیان نجران برانگیخت و با لشکری  گران به آن سوی روی نهاد تا آنها را به قبول دین یهود مجبور سازد ولی آنان از خود مقاومت نشان دادند و از سطوت و شوکت او نهراسیدند، لذا سخت بر آشفت و دستور  داد خندقی کندند و هیزم جمع آوری نمودند و آتش افروختند و خود با یارانش در کنار آن آتش بر تخت های مجلل که نهاده بودند، نشستند، تا آن شکنجه دلخراش را خود ببینند و ناظر آن منظره وحشتناک باشند. اهالی نجران را حاضر کردند، آنها را بین مرگ و قبول آئین یهود مخیر نمودند و از دین و ایمان خود دست برنداشتند، بعضی ها را در آتش سوزانیدند و بعضی ها را با شمشیر مثله کردند و بعد کشتند و تعداد آنهائی که در آتش انداختند 20 هزار نفر بود.

پیرامون این آیه در حدیثی دیگر از امیر مومنان (ع) نقل شده است که فرمود: پادشاهی در حالت مستی به دختر خود ( یا خواهرش) تجاوز کرد، وقتی به هوش آمد به دختر گفت چه کار باید کرد؟ دختر گفت مردم کشورتان را جمع کنید و به آنها برسانید که تو ازدواج با دختران را جایز می دانی و به آنها امر کنید، آنها نیز این عمل را انجام دهند، پادشاه این کار را کرد و به مردم اعلام نمود. مردم قبول نکردند و لذا در روی زمین خندق هایی کندند  و در آنها آتش روشن نمودند و مردم را بر آن عرضه کردند، هرکس قبول نکرد، به آتش انداختند و هرکس پذیرفت آزادش نمودند.

آری استبداد و دیکتاتوری، حاکم را به آنجا می رساند که هر عملی را که دلش خواست مرتکب می شود و محرمات را حلال می شمارد و هر عمل زشت را انجام می دهد و به مردم کشورش هم دستور می دهد از او پیروی کنند و اگر پیروی نکردند، آنها را می کشد  و به شدیدترین وجهی عذاب شان می کند. آنچه درباره استبداد فرعون و بعضی از پادشاهان دیگر در قرآن ذکر شده است، اختصاص به فرعون و کسانی که قرآن از آن به عنوان «مستبد» یاد می کند، ندارد، بلکه این خاصیت نظام حکومت فردی است، از آن نظر که قدرت و سلطه در اختیار یک شخص واحد قرار می گیرد، آن شخص هم طبعا می خواهد مستبد و مطلق العنان باشد و لذا کارهائی را انجام می دهد که با هیچ ضابطه و مقیاس الهی و انسانی و اخلاقی مطابقت نمی کند و این خاصیت این نظام است و اینکه قرآن مجید تنها از فرعون یاد می کند به خاطر این است که فرعون نمونه و الگوی  معروف، پادشاه و دیکتاتور و مستبد است. البته آثار و مفاسد استبداد از لحاظ کیفی و کمی، مراتب و درجاتی دارد و این بسته به این است که پادشاه یا زمامدار تا چه اندازه  مستبد و خودرأی باشد، بعضی ها کمتر خودأی هستند، بعضی از آزادی ها را سلب می کنند و بعضی دیگر را باقی می گذارند و برخی دیگر آن چنان مستبد و خودرأی می باشند که تمام آزادی ها را یک دفعه سلب می نمایند و هیچ حد و مرزی نمی شناسند، از استثمار مردم شروع کرده تا آنجا که خود را مالک همه چیز می دانند و به آن حد هم قانع نمی شوند، ادعای خدائی می کنند، تا اینکه خود را خدای بزرگ معرفی می نمایند و بر مردم هم  لازم می دانند که به آنها عبادت نمایند و....»


منابع :

  1. آیت الله جعفر سبحانی- مبانی حکومت اسلامی- از صفحه 69 تا 81

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/401438