بررسی فرضیه غریزی بودن وحی

بعضی از متفکران اسلامی تحت تأثیر افکار دانشمندان غربی در زمینه وحی فرضیه ای اظهار داشته اند که از نظر اصولی با آنها یکسان است، هرچند از نظر ظاهر متفاوت می باشد. این فرضیه بر اصول زیر مبتنی است:

1- «وحی» در لغت به معنی «آهسته و به نجوی سخن گفتن» است، و در قرآن مفهوم گسترده ای دارد که شامل انواع هدایتهای مرموز، از هدایت جماد و نبات و حیوان گرفته، تا هدایت انسان به وسیله وحی می باشد.

2- وحی چیزی از نوع «غریزه» است، و هدایت وحی چیزی جز هدایت غریزی نیست.

3- وحی هدایت انسان است از نظر جمعی، یعنی جامعه انسانی از نظر آنکه یک واحد است، و راه و مسیر و قوانین و حرکتی دارد، نیازمند است که هدایت شود، «نبی» آن دستگاه گیرنده ای است که به طور غریزی آنچه مود نیاز نوع است می گیرد.

4- جانداران در مراحل اولی به وسیله غریزه هدایت می شوند، هرچند در درجات تکامل بالا می روند و نیروی حس و تخیل و اندیشه در آنها رشد می کند از قدرت غریزه کاسته می شود، و در حقیقت حس و اندیشه جانشین غریزه  می گردد، از این رو حشرات بیشترین و قوی ترین غرائز را دارند و انسان کمترین آنها را.

5- جامعه انسان از نظر اجتماعی در یک مسیر تکاملی است، و همان طور که حیوانات  در مراحل ابتدائی نیازمند به غریزه بوده اند و تدریجا که نیروی حس و تخیل و احیانا تفکر در آنها رشد یافته، هدایتهای حسی و فکری جانشین هدایت غریزه شده است، جامعه انسانی نیز در مسیر تکاملی خود کم کم به جائی رسیده که نیروی تعقل در او رشد یافته، و به همین جهت سبب ضعف غریزه (وحی) شده است!

6- جهان بشریت دو دوره اساسی دارد:  دوره هدایت وحی، و دوره هدایت تعقل و تفکر در طبیعت تاریخ.

7- پیامبر اکرم (ص) که پیامبری به او پایان رسیده، هم به جهان قدیم تعلق دارد، و هم به جهان جدید، از جهت منبع الهامش که وحی است، نه مطالعه تجربی طبیعت و تاریخ، به جهان قدیم تعلق دارد، و از جهت روح تعلیماتش، که دعوت به تفکر و تعقل و مطالعه طبیعت و تاریخ است و با تولد این امور کار وحی متوقف می شود، به جهان  جدید تعلق دارد»! 

عصاره این فرضیه این است که وحی نوعی معرفت ناخودآگاه شبیه غرائز، و مادون معرفت خودآگاه است که از طریق حس و تجربه و عقل به دست می آید، و با تکامل تفکر و عقل دستگاه وحی ضعیف می شود، و عقل جای آن را می گیرد، و خاتمه یافتن به وسیله پیامبر اکرم (ص) نیز از همینجا سرچشمه می گیرد!  این فرضیه با اینکه از سوی یک نویسنده اسلامی اظهار شده است از جهاتی از فرضیاتی که دانشمندان و نویسندگان غربی در زمینه وحی دارند ضعیف تر و پایین تر است، هرچند از نظر فقدان دلیل تفاوتی با آنها ندارد، و می توان گفت بدترین نظریه ای است که تاکنون درباره وحی داده شده است، زیرا:

اولا: دانشمندان غربی وحی را مافوق درک حسی و عقلی انسان می دانستند، در حالی که طبق این فرضیه، دستگاه وحی مادون حس و عقل است، و این راستی پندار عجیبی است.

ثانیا: متفکران غربی هرگز وحی را از وحی را از جنس غریزه موجود در حیوانات نمی شمردند، درحالی که طبق این فرضیه از همان جنس است!

ثالثا: برای یک مسلمان که آشنا به قرآن است این مطلب کاملا واضح  است که «وحی» از نظر قرآن نوعی ارتباط با علم خداوند است، و دریافت معارف فوق العاده عظیمی که انسان هرگز نمی تواند با پای عقل به آن برسد از این دریای بیکران است.

وحی از نظر قرآن یک هدایت کاملا خودآگاه به درجات بلاتر از «هدایت عقلی» است، و همان گونه که در یک تشبیه ساده گفتیم هدایت عقلی را اگر به منزله یک چراغ فروزان بدانیم هدایت وحی به منزله خورشید جهان افروز است. قرآن از یکسو انسانها را مخاطب ساخته می گوید: "و ما أوتیتم من العلم الا قلیلا"، «شما جز بهره کمی از علم و دانش ندارید» ( سوره اسراء / آیه85)، و از سوی دیگر دامنه علم خدا را آنچنان گسترده معرفی می کند که اگر تمام اوقیانوسها مرکب شوند، و تمام درختها قلم، هرگز نمی توانند آن علم بی پایان را بنگارند (سوره لقمان/ آیه 27) و وحی نبوت ارتباطی است با این علم بی پایان، و لذا قرآن با صراحت می گوید که معلم پیغمبر اکرم (ص) خدا است: "و انزل الله علیک الکتاب و الحکمه و علمک مالم تکن تعلم"، «خداوند کتاب و حکمت بر تو نازل کرد و آنچه را نمی دانستی به تو تعلیم داد» (سوره نساء /آیه 113).

عقل و دانش بشری هر قدر هم پیش برود ضعیف تر و ناتوانتر از آن است که بتواند مسیر پر پیچ و خم سعادت را بدون هدایت وحی به انسان نشان دهد، و انحرافات عجیب و غریبی که دامن جمعی از فلاسفه را گرفته است دلیل زنده این معنی است. حقیقت این است جمعی از کسانی که به عنوان «متفکر اسلامی» معروف شده اند بیش از آنچه متفکر اسلامی هستد «متفکر غربی» می باشند! و نظرات آنها رنگ تند و زننده ای از افکار  آنها دارد، به همین دلیل همیشه تلاش و کوشش آنها این است که برای حقائق مافوق طبیعی توجیهات طبیعی درست کنند. اگر غربیها اصرار بر این معنی دارند دلیلش آن است که جهان ماوراء طبیعت را منکرند، ولی هیچ مسلمانی با داشتن دیدگاه اسلامی و ایمان به عالم وسیع ماوراء طبیعت نباید از آنها دنباله روی کرده و اصرار بر توجیه طبیعی برای همه این مسائل داشته باشند. متاسفانه آثار سوء این دنباله روی در بسیاری از نوشته های امروز که عمدتا متعلق به کسانی است که تحصیلات خود را در غرب گذرانده اند و اطلاعات اسلامی آنها نسبت به آن ضعیف تر است دیده می شود.


منابع :

  1. آیت الله مکارم شیرازی- پیام قرآن جلد اول- از صفحه 235 تا 238

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/401535