اسوه های مطالبه حق در قرآن کریم

قرآن کریم در مقام دعوت به «طلب» و ترغیب به آن، اسوه های «طلب» را نیز به انسانها معرفی می کند، تا از آنان در مقام «طلب» برای خود درس بگیرند، و طریق آنان را اتخاذ کنند.

اسوه اول، و اولین اسوه

قرآن کریم رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را برای طالبان به عنوان «اسوه اول» و «اسوه کامل» در مقام «طلب» معرفی کرده و می فرماید: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخره  و ذکر الله  کثیرا» (سوره احزاب / آیه21یعنی «برای شما در روش رسول خدا «اسوه حسنه» وجود دارد، برای آنها که امید لقای  خدا و آرزوی یوم آخر را دارند، و زیاد به یاد خدا هستند.»

لفظ آیه شریفه مطلق است و می گوید برای انسانها و برای مسلمانان در همه افعال آن حضرت «اسوه حسنه» هست، و حضرتش در همه افعال «اسوه» برای آنان می باشد، چه در «طلب» و مجاهدت در آن، چه در عقاید و اوصاف و اخلاق، چه در رفتار و کردار، چه در جهاد و قتال با دشمنان، چه در صبر و مقاومت و تحمل سختیها در این مقام، و چه در مسائل دیگر. آیه شریفه آن حضرت را در همه مسائل، از جمله در مسئله «طلب» بعنوان «اسوه» برای طالبان معرفی می کند. در عین حال، ترکیب آیه و جمله بندی آن حکایت از این دارد که حضرتش در عین اینکه در همه خصوصیاتش برای انسانها و برای مسلمانان اسوه است، در امر «طلب» برای آرزومندان و طالبان لقاء و شهود، اسوه خاصی است. جمله «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه» آن حضرت را برای همه در همه مسائل بعنوان «اسوه» معرفی می کند، و به دنبال این جمله، که آن حضرت مخصوصا برای طالبان آرزومند لقاء، و برای آنها که زیاد به یاد حضرت مقصود هستند و او را می خوانند و می خواهند، اسوه می باشد. «طلب» رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم، و مجاهدات عبودی او در مقام طلب، چیزی نیست که اصل آن برای من و شما پوشیده باشد، کما اینکه، حقیقت و کیفیت آن در تصور و در ذهن من و تو نمی گنجد. همه می دانیم او «طلب» بسیار بالایی داشته است ولیکن «طلب» او را آنچنان که بوده، نمیتوانیم بیابیم. هرچه هست، او همیشه در طلب حضرت حق بود و به او عشق داشت، و مجاهدتهای عبودی او در این مقام، بالاترین مجاهدتها بود، به نحوی که شأنی جز مجاهدت در مقام طلب، یعنی شأنی جز عبودیت در مقام طلب نداشت، و رنگی برای آن حضرت جز رنگ عبودیت نبود. مگر نمی بینی که حضرتش را در «عبودیت» خلاصه می کنیم و در تشهد نماز می گوییم: «و أشهد ان محمدا عبده» و سپس می گوییم: «و رسوله». عنوان آن حضرت عنوان «عبده» است، و در اینجا اسراری هست که از گفتن آنها معذوریم. همین قدر می گوییم، خوب تأمل کنید که به دستور خدای متعال من و تو، و هرکس دیگر، در مقام عبودیت، آن هم در نماز، و آن هم در تشهد آن، در محضر حضرت حق شهادت می دهیم که: «محمد صلی الله علیه و آله وسلم بنده خداست، یعنی می گوییم، او جز«بنده» و «بندگی» نیست، و شأن او همه در «بندگی» خلاصه می شود، و او، یعنی «بنده» خدا، به عبارت دیگر، شهادت می دهیم که وجود آن حضرت در مجاهدت در مقام «طلب» خلاصه شده، و همه وجود او و حقیقت او را «عبودیت» و «طلب» تشکیل می دهد. و اگر خواستی بگو، شهادت می دهیم که در وجو آن حضرت، و در حقیقت او، جز «عبودیت» رنگ او «عبودیت»، عنوان او «عبودیت»، و بالاخره همه او «عبودیت» است. و این هم بدان معنی است که حقیقت او، وصف او، خلق او، رنگ او،   عنوان او، و بالاخره همه او «طلب» است، یعنی طلب حضرت مقصود. بپرهیز از اینکه مجاهدات عبودی آن حضرت را با نظر ساده بنگری و «طلب» آن حضرت را در این بین نبینی، یعنی عبادتهای حضرتش را با عبادتهای خود مقایسه کنی که خالی از «طلب»  است و به طمع بهشت و لذتهای آن، و از ترس جهنم و گرفتاریهای آن می باشد. اگر چنین کنی، از حقیقت دور شده و راه نادرست در پیش گرفته ای، و در این صورت، نه تنها خود از نیل به بسیاری از حقایق معارف محروم خواهی شد، بلکه، به سهم خود، دیگران را نیز از نیل به آنها محروم خواهی کرد. کم نبوده اند و نیستند آنها که چنین کرده اند و میکنند، و خود و دیگران را از حقایق محروم می سازند. تو از آنها نباش، بلکه، سعی کن بفهمی و دیگران را هم بفهمانی.

اسوه دیگر

قرآن کریم از طرفی در آیات متعددی از خصوصیات حضرت ابراهیم علیه السلام در مقام «طلب» سخن به میان می آورد، و طلب بسیار بالا و توأم با عشق و هیمان او را بیان می کند، و از طرف دیگر حضرتش را نیز بعنوان «اسوه » برای ما معرفی می نماید. در سوره انبیاء در آیه های 51و 52 می فرماید: «و لقد آتینا ابراهیم رشده من قبل و کنابه عالمین – اذ قال لأبیه و قومه ما هذه التماثیل التی انتم لها عاکفون»، یعنی «و ما از قبل به ابراهیم رشد و کمال مخصوص به او را عطا کردیم، و به رشد و صلاحیت او آگاه بودیم- آن زمان که به عمو و به قوم خویش گفت، این تمثالها چیست که به آنها روی آورده اید و خود را عمری معطل کرده اید؟!!» 

جا دارد هرچه می توانید در این دو آیه و در نکات آنها، و همچنین در آیاتی که بعد از اینها آمده است به تدبر و تعمق بپردازید. «رشد» حضرت ابراهیم، و درک بالایی اوست که او را به سخن می آورد، و او به عمو و به قوم خود می گوید چرا از مقصود اصلی بازمانده و از او روی گردانیده اید و در «طلب» او نیستید، و به عکس، اسیر خیال و وهم خویش گشته، و به چیزهایی که تماثیلی بیش نیستند روی آورده، و راهی در پیش گرفته اید که تا آخر شما را معطل می کند و جز خسران و هلاکت برای شما نخواهد آورد. «تماثیل» به معنی «تمثالها» هم به بتها و صنمهای ساخته آن قوم، هم به شمس و قمر و ستاره های  معبود آنها، و هم به بتها و به همه «تمثالها» منطبق است. بتهای ساخته آنان، و شمس و قمر و ستاره ها، جزئی از«تماثیل» و معدودی از آنهاست، نه اینکه «تماثیل» فقط به اینها گفته شود. آنچه از اغیار مورد پرستش واقع می شود، تماثیلی است که پرستش شده است، و آنچه از اغیار مورد «طلب» قرار می گیرد، تماثیلی است که مورد «طلب» قرار گرفته است. چه فرقی می کند مطلوب انسان و معبود او این صنم و آن صنم، این شمس و آن قمر، و این ستاره و آن ستاره باشد،  و یا چیز دیگر از این بتهای بی شماری که مطلوب و معبودند؟! همه «تماثیل» اند، و حقیقت هم خبر غیر آنها. همه سرابها هستند که تشنگان بی خبر به آنها روی آورده و به آب نمی رسند و بلکه از آن دور نیز می شوند. قرآن کریم بعد از اینکه این سخن حضرت ابراهیم را خطاب به عمو و قوم خویش بیان می کند، و سپس جواب نامعقول آنان به آن حضرت را نقل می نماید و به گفت و گوی دیگری بین آنان و بین آن حضرت اشاره می کند، می فرماید: «قال بل ربکم رب السموات و الارض الذی فطرهن و انا علی ذلکم من الشاهدین» ( سوره انبیاء / آیه 56یعنی «ابراهیم به آنان پاسخ داد اینچنین که گفتید نیست، بلکه حقیقت این است که پروردگار شما و معبود شما همان است که ربوبیت آسمانها و زمین از اوست، آن که او همه را به وجود آورده است، و من بر این حقیقت شهادت می دهم.» حضرت ابراهیم به دنبال سخن اول، با این سخن به آنان می گوید پروردگار شما، معبود شما، و مطلوب شما، این «تماثیل» نیست، بلکه پروردگار این تماثیل و خالق آنهاست، آن که این «تماثیل» تابشهای نازلی از انوار جمال و کمال اوست. سپس می گوید، و من خود شاهد این حقیقت هستم که به شما گفتم، و این بدان معنی است که من با کمال وضوح و به روشنی حضرت پروردگار، حضرت معبود، و حضرت مطلوب را می یابم، شما چرا به خود نمی آیید، و چرا در وهم و خیال خویش غوطه ور گشته اید، و چرا حقیقت  را نمی یابید؟!

در سوره انعام در آیات 76و 79 می فرماید: «آنگاه که شب به ابراهیم روی آورد، ستاره ای را دید و گفت: «هذا ربی» یعنی «این است پروردگار من»، همین که أفول آن را مشاهده کرد گفت: «لا أحب الافلین» یعنی «من افول کننده ها را دوست ندارم». و وقتی نظرش بر ماه تابان افتاده گفت: «هذا ربی» یعنی «این است پروردگار من» و آنگاه که ماه هم افول کرد، گفت، اگر پروردگار خود مرا هدایت نکند، من از گمراهان خواهم بود. و  چون روز، شب و آفتاب پرنور و روشن را دید، گفت: «هذا ربی، هذا اکبر» یعنی «این پروردگار من است، این از ستاره و از ماه بزرگتر است» و همین که آفتاب هم افول کرد، خطاب به قوم خود نمود و گفت، من از همه آنچه که شما معبود خود ساخته اید بیزارم. من روی به خدایی آورده ام که او بوجود آورنده آسمانها و زمین است، و من از صراط مستقیم خویش هرگز روی برنمی گردانم، و هرگز راه مشرکان در پیش نگیرم.»

در این آیات که ترجمه آنها را آوردیم، چه ستاره و ماه و خورشید ظاهری مراد باشد و مقصود آن حضرت ارشاد دیگران باشد، و چه مراتب تجلیات انوار باطنی، یعنی حجب نوری در سفر الی الحق منظور باشد، در هر صورت، سخن از «طلب» آن حضرت، و روی گردانی از اغیار در مقام طلب، و اقبال به حضرت مقصود در این مقام است، و اینکه، حضرتش در مقام «طلب» بوده و در این مقام برای نیل به مقصد به مجاهدت پرداخته و دل از هر غیری برداشته و همه اغیار را  کنار زده، و ندای «لا أحب الافلین» سرداده، و لحظه ای آرام ننشسته است، تا به مطلوب خویش نایل آید.

در آیه های 84 و 85 سوره صافات می فرماید: «و ان من شیعته لابراهیم – اذجاء ربه بقلب سلیم» یعنی «و حقا از پیروان نوح بود ابراهیم- آن زمان که او با قلبی پاک به  پروردگار خویش روی آورد.» در اینجا حضرتش را در مقام «طلب» صاحب «قلب سلیم» معرفی می کند و می گوید، او در «طلب» صادقانه پیش آمد و دل از همه اغیار برداشت، و احدی در دل او جز حضرت مقصود نبود، و این، حق طلب، طلب حق است. توجه داشته باشید که این عنوان، یعنی صاحب قلب سلیم بودن را خدای متعال خود به او می دهد و خدا خود می فرماید که ابراهیم در طلب ما از دلی پاک برخوردار بود، و این، نزد صاحبان بصیرت، اهمیت خاصی دارد. و بالاخره در آیات 101 تا 105 سوره صافات به آزمایش بسیار سخت و بسیار بزرگ که برای آن حضرت در مقام «طلب» و در مقام «صدق در طلب» از جانب خدای متعال پیش آمد، و او نیز از عهده این آزمایش به خوبی برآمد اشاره می کند و سپس می فرماید: «ان هذا الهوالبلاء المبین» یعنی «حقیقت این است که این آزمایش، آزمایش روشن کننده است».

تعبیر «ان هذا الهوالبلاء المبین» برای اهل اشارت، و برای ارباب معرفت، اشارتها و حکایتها دارد، از جمله اینکه مسئله ماموریت به ذبح اسماعیل برای آن حضرت یک آزمایش روشن کننده در مقام «طلب» و صدق آن بود. «طلب» هرچه کاملتر باشد احیانا  امتحانهای بسیار بزرگ و سختی را همراه خود می آورد، امتحانهایی که روشن کننده صدق طلب، و اخلاص در آن است، و اینکه «طالب» در «طلب» خویش صادق و ثابت است. شما خود قضاوت کنید که «طلب» آن حضرت چه اندازه بوده است که خدای متعال برای او اینچنین آزمایشی پیش میآورد، و خود نیز می فرماید: «ان هذا الهو البلاء المبین»؟ و از اینجاست که خدا می فرماید: «سلام علی ابراهیم» یعنی «سلام بر ابراهیم». اینها نمونه هایی از آیات قرآنی در خصوص «طلب» حضرت ابراهیم علیه السلام و مجاهدت او در مقام «طلب» بود که در اینجا آوردیم. قرآن کریم از یک طرف اینها را عنوان می کند، و از طرف دیگر، حضرتش را «اسوه» برای طالبان معرفی نموده می گوید: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخره..» یعنی «به حقیقت برای شما در روش ابراهیم و یاران او «اسوه حسنه» وجود دارد، برای آنها که امید لقاء خدای متعال  و آرزوی یوم آخر را دارند...».

اسوه های دیگر

باید توجه داشته باشیم که قرآن کریم همه انبیاء و صالحین از بندگان را برای ارباب طلب، و برای سالکان الی الله، بدون اینکه عنوان «اسوه» را بکار برده باشد، به صورت «اسوه»   ذکر نموده، و حالات و خصوصیات آنها را برای اینکه سرمشقی برای طالبان و سالکان باشد، بیان کرده است. تامل شما در قرآن و آیات آن، شما را به این حقیقت که گفتیم، هدایت خواهد کرد. از باب مثال: در آیات 45 و 46 سوره ص می فرماید: «و اذکر عبادنا ابراهیم و اسحق و یعقوب اولیا لایدی و الابصار - انا أخلصناهم بخالصه ذکری الدار» (سوره ممتحنه / آیه 6یعنی «و یادکن بندگان ما، ابراهیم و اسحق و یعقوب را که در انجام دادن رسالت و وظایف عبویت صاحبان اقتدار و بصیرت بودند- ما آنان را خالص و پاک گردانیدیم که همیشه یاد منزل و موطن اصلی را داشتند». پیداست که مقصود چیست. مقصود این است که به بندگان خوب ما، ابراهیم و اسحق و یعقوب نگاه کنید و آنها را «اسوه» خود قرار دهید، و از روش آنها تبعیت نمایید، و راه آنها در پیش گیرید که دلهایشان با عنایت خاص الهی از غیر حضرت حق به کلی پاک بود، و جز به یاد او، و در طلب او، یعنی منزل لقاء و موطن شهود نبودند. اسوه های معرفی شده در قرآن کریم، یعنی اسوه های طلب، چه با لفظ و با عنوان «اسوه» آمده باشد، و چه بدون این لفظ و این عنوان، زیاد است، و همه هم برای درس گرفتن اهل طلب می باشد. از این رو، اهل طلب را لازم است که در آیات قرآن و اشارات آیات در این باب تدبر داشته باشند، تا هدایتهای ربوبی را اخذ کنند.


منابع :

  1. سیدمحمد شجاعی- مقالات (طریق عملی تزکیه) جلد 3 – از صفحه40 تا 48

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/401667