شخصیت و اخلاق کودک در ارتباط با والدین رنگ نمی گیرد بلکه افراد دیگری هم وجود دارند که در برخی موارد نه تنها تأثیر فوق العاده ای در کودک می گذارند بلکه بسیار از بافته های والدین را در طر یق تربیت نابود و زحمات و تلاش آنها را خنثی می سازند. بدین نظر ضروری است که نقش آنها و میزان اهمیت شان را در تربیت شناخت و تأثیر مثبت یا منفی که آنان در ساختن یا ویران کردن بنای اخلاقی و دیگر ابعاد وجود و شخصیت کودک دارند را بدانیم.
منظور از دیگران
نخست بیان کنیم که منظور از دیگران در این عبارت چه کسانی هستند؟ برای وصول به این منظور باید قبلا ببینیم که کودک غیر از پدر و مادر با چه کسانی در تماس است؟ شک نیست که در خانواده های جدید و قدیم طفل غیر از پدر و مادر با برادران و خواهران خویش در تماس است و در جوامع سنتی علاوه بر آن با پدربزرگ و مادر بزرگ و حتی گروه های وسیع تر از زادگان و فرزندان آن مواجه است. بتدریج که طفل رشد می کند و پرورش می یابد با کسان و بستگان نزدیک خویش از خاله و عمه و دائی و فرزندان آنها و در سنین بالاتر با دوستان کوچه و محله خویش و همینطور بعدها با فروشندگان سرگذر، با معلم و مدیر و ناظم و مستخدم و پلیس و روحانی و راننده... در تماس خواهد بود. هر کدام از اینها به نحوی در کودک تأثیر می گذارند و یا می توان گفت کودک از هر کدامشان به نحوی تأثیر خواهد گرفت. بر این اساس روابط او باید تحت کنترل باشد.
اهمیت رابطه کودک با دیگران
به حقیقت باید اعتراف کرد که افراد محیط زندگی یعنی همان ها که بر شمرده شدند در زندگی او نقش مثبت یا منفی می توانند داشته باشند. و این نقش بدان درجه دارای اهمیت است که می توان گفت اگر محیطی که طفل در آن زندگی می کند خوب و نیکو باشد فرزند هم نیکو پرورش خواهد یافت و در غیر این صورت پرورش صحیح فرزندان دچار تردید خواهد بود. توافق اصول تربیت کسان و بستگان و افراد مورد تماس کودک با اصول تربیتی خانواده از عوامل موثر در سازندگی و یا ویرانی بنای زندگی کودک است، و بدین نظر نمی توان آن را نادیده گرفت مخصوصا از آن باب که در برخی موارد طفل پیش از آن که تحت تأثیر والدین باشد از همبازی ها، افراد بیرون، معلم و مدیر و..... تأثیر می گیرد. و نیز تماس آن ها با افراد بزرگتر از خود حتی گاهی ممکن است موجب لکه دار شدن شرف خانوادگی کودک گردد. به همین نظر در زمینه ارتباط طفل با آنان باید کمال دقت و توجه مبذول گردد و مسائل به صورت سرسری تلقی نشود.
اهمیت روابط کودک با اعضای خانواده
از روابطی که به تناسب اهمیت برای کودک مطرح است نخست می توانیم از رابطه طفل با برادر و خواهر نام ببریم. بسته به اینکه آنان از او بزرگتر و یا خردسال تر باشند و نیز بسته به تلقی والدین درباره او و دیگر فرزندان خانواده، ما با نتایج تربیتی متفاوتی مواجه خواهیم بود. و نیز از آن باب که طفل فرزند ارشد خانواده و یا تنها جنس مذکر یا مونث خانواده باشد نتایج ارتباطش با دیگران در خانواده یکسان نیست. حسودی بین دو برادر به مراتب بیشتر از بین برادر و خواهر است و همچنین حسودی بین دو خواهر به مراتب بیشتر از بین دو جنس مخالف است زیرا آنکس که بزرگتر است کوچکتر را رقیب خود می داند از آن بابت که همجنس اوست، در صورتی برادر خواهر را و خواهر برادر را کمتر رقیب خود در جنس می بیند و درجه حسادت کمتر است و یا دیده شده است پسری که خواهر ندارد و دختری که برادر ندارد در پیش دیگران در برابر جنس مخالف خجول تر است.
رابطه کودک با فرد ارشد در خانواده
از مسائل مهم در روابط کودک با دیگران رابطه او با فرد ارشد «برادر یا خواهر» در خانواده است که ممکن است زمینه را برای اصلاح و یا افساد او فراهم سازد. چه بسیار فرزندان ارشدی که در خانه نقش پدر را برای دیگر کودکان ایفا می کنند و به امرو نهی و ضرب و شتم می پردازند. این امر در عین اینکه موجبی برای فساد فرد ارشد و جهت دادن او به خودخواهی و خودپسندی و لوسی و ننری است، برای دیگر کودکان نیز که تحت تسلط او هستند زیانبخش و خطرناک است زیرا دیده شده است که گاهی این امر و نهی ها و ضرب و جرح ها موجب انجام کارهای نامشروعی شده و صدمات جسمی و روانی را سبب گردیده است. بدین نظر والدین باید کنترل اصول انضباطی را خود در دست گیرند و به فرزندان خود اجازه تنبیه فرزند دیگر را ندهند. از نظر تربیتی چه گناه نابخشودنی و بزرگی است که پدری به فرزند بزرگش اجازه دهد کودکی را کتک بزند و یا او را مجازات نماید. از سوی دیگر موقعیت فرزند ارشد و فرزند کوچکتر در خانواده با دیگر کودکان فرق دارد، بر اساس تجارب معمولا اینان بیشتر با مسائل خانوادگی مواجه اند. مثلا فرزند اول خانواده کلیه اشتباهات و یا افراط و تفریط های والدین را تحمل کرده، و آنان همه ناشیگری های خود را در سر او در می آورند پس غالب آنها افرادی نابهنجار و غیرعادی هستند ( به استثنای آنها که براساس برنامه اندیشیده ای پرورش یافتند)، و برعکس کلیه تجارب و مکتسبات و آموخته های والدین درباره فرزند کوچک اعمال می شود و نیز او از محبت بیشتری نسبت به فرزندان وسطی برخوردار است. این امر خود سبب اعمال نظرهای غیرمفید، انتقام گیری ها و از این قبیل خواهد شد. فرزند ارشد ممکن است براساس طرز تفکر سنتی برای والدین، خوش قدم یا بدیمن باشد و این بسته به آنست که او به آسایش و آرامش خانوادگی چه حد افزوده و یا از آن کاسته است و نیز آیا آنان او را از نظر جنسی و زیبائی پذیرفته اند یا نه؟. در سایه اینگونه مسائل با او به نحو خاصی رفتار می شود، در حالیکه کودک در این زمینه اصولا مقصر نیست. چه بسیار کودکانی که حتی در سر سفره و در خانه خود غریبند فقط از آن بابت که والدین آنها چنان طرز فکری دارند.
مسأله تک جنسی در خانواده
خانه ای که در آن فقط یک یا چند پسر یا فقط یک یا چند دختر باشد معمولا باید کودکان نابهنجاری داشته باشند. البته این امری نیست که بتوان آن را تعمیم داد ولی از نظر کلی بسیاری از عیوب و مفاسد کودکان باز شناخته نمی شوند. وجود برادر و خواهر یعنی وجود فرزندان از دو جنس در خانه به کودک امکان می دهد که خود را اصلاح یا تعدیل کند و نیز والدین با امکاناتی که از نظر مقایسه آنها دارند می توانند درصدد اصلاح آنها برآیند. از طریق وجود برادران و خواهران در خانواده می توان اجتماع کوچکی تشکیل داد و کودکان را تحت نظم و کنترل معینی در آورده و اصول زندگی اجتماعی را بدانان آموخت. و در همه حال فراموش نکنیم که تک جنسی در خانواده عیبی است که با تولید جنس دیگر قابل اصلاح می تواند باشد. شک نیست آن ها که برنامه اندیشیده ای را در تربیت کودکان اعمال می کنند و خود به اصول و قواعد تربیتی آگاهند ممکن است هرگز با عیب و اشکالی مواجه نشوند. ولی در همه حال فرزندان آن پختگی و کمال را که در وضع مشابه برای خانواده های دو جنسی است پیدا نخواهند کرد، مگر آنگاه که باب معاشرت های آزاد و دیگر خردسالان از بستگان نزدیک و کسان شان باز باشد.
نوع روابط در بین اعضای خانواده
رابطه بین اعضای خانواده، از پدر و مادر، برادر و خواهر و احیانا دیگر کسانی که در کنارشان و با آنها زندگی می کند به یکی از سه صورت می تواند باشد:
1- براساس دیکتاتوری و استبداد رئیس خانه یا فرد ارشد.
یعنی پدر یا مادر و احیانا کودک ارشد در غیبت آنها قدرت و تسلط بر همه اعضاء داشته و اعمال سندیت کند. فرمانش مطاع باشد و دیگران به هیچ صورتی حق رأی و اظهار نظر نداشته باشند. پیداست که چنین خانواده ای جهنمی سوزان است، همه آرزوی مرگ فرمانده را دارند و به هرگونه ای است می خواهند از شرش در امان بمانند. معمولا برای فرار از کیفر، دوری از پذیرش مسئولیت در چنین خانواده ای دروغ، ریا، نفاق، حیله زیاد به چشم می خورد- هرکس فقط خود را می یابد و بس، روح همکاری، تعاون، خیرخواهی می میرد. گاهی هم ممکن است توطئه ای ناشی از فکر و اندیشه جمع برای دیکتاتوری بریزند و او را مواجه با مشکلات و خطراتی نمایند.
2- براساس آزادی مطلق:
یعنی هرکس هر چه خواست انجام دهد و در وصول شان به هدف مورد نظر کنترلی نباشد. والدین در چنین صورتی در کار احدی مداخله نمی کنند و بچه ها را به خود وا میگذارند. کودکان هر چه پیش آید می پذیرند، و در آن خانه هرچه باید بشود خواهد شد. این روش برای جامعه ای که می خواهیم در آن نظامی باشد و افراد تحت ضوابط و مقرراتی زندگی کنند بسیار روش بدی است. اصولا زندگی انسانی و با نظام بلبشو و درهم و برهم درست نیست. باید مقرراتی بر افراد حاکم باشد و افراد از همان دوران خردسالی تحت نظم و کنترلی رشد کنند. انسانی که بی حساب رشد کند و بالا آید همچون علف هرزی خواهد بود که هر چند بلند شود میوه نخواهد داد، فقط باید آن را کند و به دور انداخت تا مزاحم رشد دیگران نشود.
3- روابط براساس نظام استوار عدل:
در چنین صورتی امور خانواده در بین اعضایش به صورت عادلانه ای تقسیم شده و هرکس در سایه مقررات و انضباط حاکم بر خانواده آزاد است. یعنی آزادی در چارچوب قانون و نظامات حاکمه. در چنین خانواده ای راه برای بزرگی و آقائی هر عضو روشن و زمینه وصول بدان فراهم است. آنکس که در سایه نظامات خانواده به انجام وظیفه پردازد آسایش و پاداش می یابد. و طبعا برای آنکس که از حدود مقررات تجاوز کند کیفر و ملامت است. از لحاظ تربیت دو نوع اول در روابط مردود و تنها نوع سوم پسندیده است.
رابطه کودک با بستگان و نزدیکان
مسأله دیگر در جنبه روابط مسأله بستگان و نزدیکان است که شامل عمو، عمه، خاله، دائی و فرزندان آنهاست. چه بسیار والدینی که با نقشه اندیشیده فرزندان خود را از آلودگی و نابهنجاری بازداشته و درباره او برنامه هائی پیاده می کنند، در صورتی بستگان آنها برنامه شان را خنثی می نمایند. بد آموزی های بستگان روحیه طفل را دربرابر برنامه ریزی های والدین تضعیف می کند و حتی زمینه را برای آلودگی او فراهم می سازد. چه بسیار پسر خاله ها و پسر عموها و پسر عمه ها که دست کودکی را گرفته و با خود به اماکن ناامن و فاسد برده اند در حالیکه والدین او اصلا از این موضوع خبر نداشته اند. به هر حال تأثیر کسان و بستگان کم نیست و اصلاح کودک پس از آلودگی از معاشرت با آنها کاری آسان نیست. اقدام والدین در این زمینه باید این باشد که کودک را از این بابت بیشتر تحت کنترل داشته باشند. فی المثل با خود به مهمانی ببرند و با خود بیاورند. در صورت آلودگی کسان و خویشان، از مدت توقف خود در نزد آنان بکاهند، نوع معاشرت و رفتار آنها را با کودکان خود زیر نظر داشته باشند، و در جمع، فراموش نکنند که پاک ماندن فرزندان به مراتب مهمتر از داشتن روابط نادرست حتی با نزدیکان است.
روابط کودک با دوستان و همسالان خود
از دیگر مسائل در زمینه رابطه کودک با دیگران مسأله دوستان و همبازی هاست. رفقای کودک را فراموش نکنیم و رابطه طفل را با آنان نیکو در نظر داشته باشیم. زیرا آنان بسیاری از رفتارها و خط مشی های زندگی را از آنها یاد می گیرند و پس از فراگیری، اصلاح شان امری دشوار است. کودک کلیه جنبه هائی را که در خانه از آنها کنترل به عمل می آید از فحش، بد دهنی، رفتار رکیک و نابهنجار، حالات و عکس العمل ها را از کودکانی که به عنوان همسال و همبازی و در محله و کوچه اش هستند می آموزد و زحمات والدین با هدف را بر باد می دهد. گاهی روابط با همبازی به صورت نامشروع در می آید مخصوصا اگر همبازی او بزرگسال تر و فردی منحرف و آلوده باشد. به حقیقت می توان گفت کودک فاسد کسی است که انحرافات اخلاقی دارد و این انحرافات را از بزرگسالان و یا همسالان تربیت نشده یاد گرفته است. بزرگسال با قدرتی که از نظر جسم و بیان دارند خواسته های نامشروع خود را با او در میان می نهند و به او القاء می کنند. طفل چون کمرو و با حیا و نیز طالب محبت است به خواسته اش تن می دهد. و از این راه زمینه های نامناسب در او به وجود می آید. تن به دزدی، تقلب، دروغ، جنایت و.... می دهد و حتی دیده شده است که چنین کودکانی دچار انحرافات جنسی شده و مورد بهره کشی جنسی قرار گرفته اند. این والدینند که باید توجه کنند که آیا مصلحت هست فرزندشان با هر فرد ناشناخته ای در تماس باشد یا نه؟ در همه حال فراموش نکنیم که اولا نقش دوستان و همبازی ها کمتر از نقش برادر و خواهر نیست و ثانیا خطراتی که در روابط با دوستان از بد آموزی ها، سوء خلق ها، انحرافات پدید می آید در برخی مورد به گونه ای است که قابل جبران نخواهد بود.
روابط کودک با دیگران
در زمینه روابط می بایست از دیگر روابط کودک با افرادی چون بقال و عطار و نانوا، حمامی و پلیس و معلم و روحانی نیز سخن گفت ولی به خاطر رعایت اختصار فقط به ذکر این جمله قناعت می شود که هرگونه برنامه ریزی درباره کودک هیچ است، اگر والدین روابط او را با دیگر افراد خانواده تحت نظر داشته باشند. در جامعه ای که افراد بدکار، بدنیت و آلوده بسیارند، به ثمر رساندن کودک و آگاهاندن او به مسائل و جریانات زندگی جان مربی را بلب می آورد. چه بسیار از اسرار خانوادگی که در سایه ارتباطات نیندیشیده بر ملا شده و چه خطرات و صدمات جسمی و اخلاقی و روانی که از این طریق متوجه کودک گشته است. به همین نظر خواجه نصیر طوسی در اخلاق ناصری گوید: «اول چیزی از تأدیب آن بود که او را از مخالفت اضداد که مجالست و ملاعبت ایشان مقتضی فساد طبع او بود نگاهدارند، چه نفس کودک ساده باشد و قبول صورت اقران خود زودتر کند». کودک غالبا تصوری که از پدر و مادر در ذهن دارد درباره دیگران تعمیم می دهد – فی المثل چون به پدر و مادر اعتماد دارد دامنه اعتمادش را درباره دیگران نیز گسترش می دهد و همین مسأله است که برای او خطر و برای والدینش دردسر فراهم می کند.
وظیفه والدین در جنبه روابط کودک
بر این اساس که تصویر شد از نخستین وظایف والدین درباره کودک کنترل ارتباط و روابط معاشرتی اوست. والدین وظیفه دارند نه تنها رفت و آمد و تماس های او را با دیگران تحت مراقبت داشته باشند بلکه لازم است مخصوصا او را از مباشرت و تماس بچه های بزرگسال تر بازدارند. مثلا هرگز اجازه ندهند که کودک دبستانی با دبیرستانی همبازی شود. ممکن است همبازی شدن با آنان برایش فوایدی داشته باشد ولی به تجربه ثابت شده است که زیانش بیشتر از سود آن است. شک نیست در موردی که افراد شناخته شده و راه و رسم آنان مورد تأیید باشد می توان این آزادی معاشرت را باز هم با تأمل و مسامحه به او داد.