بررسی ارتباط کودک با والدین

ارتباط از ضروریات اولیه زندگی کودک و از نیازهای اساسی اوست. ادامه حیات طفل، نوع زندگیش در حال و آینده، طرز معاشرت و اخلاق و رفتارش در جامعه بعدی بستگی به نحوه ارتباطش با انسان های محیط کنونیش دارد. اصولا تنهائی نه تنها برای طفل بلکه برای انسان از اهم مصائب و دشواری ها است و تحملش فوق العاده سخت است به همین نظر است که آن را کیفری برای مجرمان معین می کنند. بر این اساس، اصل رابطه کودک و والدین ضروری و دارای اهمیت است ولی آنچه مهمتر است نحوه این ارتباط و کیفیت پایه گذاری آن است که ذیلا از آن بحث خواهیم کرد.

ارتباط در سنین اولیه زندگی کودک

رابطه بین والدین و کودک مخصوصا در سال های اول زندگی و نیز در سال اولی که به مدرسه می رود باید به مراتب بیشتر باشد، از آن باب که کودک یک ساله والدین را نخستین و مهمترین پناه و نقطه اتکا می داند و از دست دادن تکیه گاه و یا سستی اتکا برایش دهشت انگیز است، در سالی که کودک به مدرسه می رود با دنیای تازه و افراد نامأنوس و چهره های ناآشنا که شاید برخی برایش نفرت انگیز و برخی دیگر وحشت آورند آشنا می گردد. میزان رابطه اش با مادر و پدر کاهش چشمگیر پیدا می کند و در نتیجه دوره ای از فطام روانی برای او ایجاد می شود. در همه حال به خود واگذاردن کودک نه در سنین اولیه و نه در ایام مدرسه به صلاح او نیست. پدر و مادر باید بکوشند تا بیش از هرکس نظر او را به خود جلب کنند و خویش را محرم راز او معرفی نمایند. این امر در پیشگیری از بسیاری خطرات محتمل موثر و سودمند است.

ارتباط با کودک یک دانه

نیاز ارتباط کودک یک دانه را با والدین بیشتر حس می کنیم از آن بابت که او همفکر و همسخنی ندارد که با وی حرف بزند و با او ارتباط برقرار کند. و در چنین وضعی اگر والدین به دادش نرسند او فردی رویائی و خیالباف بار می آید، امری که برای حال و آینده او و جامعه اش زیانبخش است. مادام که در خانه، کودک دیگری نیست و یا طفل با کودکان همسایه در تماس نیست ضروری است که پدر و مخصوصا مادر وقت بیشتری را برای او صرف کند- با او بازی نماید، حرف بزند، قصه بگوید و در جمع او را به خود جلب کند و خود را پناهگاه و طرف ارتباط او معرفی نماید.

در طریق ارتباط با کودک

گام اول در طریق ارتباط با کودک شناخت کودک است آن هم شناختی مستمر و مداوم از آن بابت که کودک دائم با دنیای نو و پدیده های جدید و معاشران تازه مأنوس میشود و این عوامل به گونه ای در خلق و خویش و نیز در خط مشی و تصمیم گیری او تأثیر می گذارند. پس او دائما دستخوش تغییر و تحول است و والدین باید برای همیشه در مسیر شناخت و آگاهی از تغییرات جدیدش باشند. شک نیست که شناخت کودک در سال های زندگی او تا حدودی آسان است ولی بعدها که طفل راه حیله و فریب و زندگی پنهانی را در پیش گرفت آشنائی با دنیای او دشواری بزرگی خواهد بود. در جمع قضیه، تا والدین از ترس ها، یأس ها، آرزوها و امیدهای طفل مطلع نباشند قادر به ایجاد ارتباط صحیح با او و در نتیجه پرورش نیکوی او نخواهند بود. غیر از مراقبت دائم و نظارت بر احوال و رفتارش که طریقی در شناخت کودک و رفتار اوست، کسب خبر از وضع او از همبازی ها، مدرسه و اجتماع واداشتن طفل به گزارش دادن درباره خود و در آنچه که هر روز بر او می گذارد، طریق دیگری جهت کسب اطلاع بیشتر از اوست. آنچه  که می آموزد بسیار و شامل همه جنبه ها و مواردی است که او عمل می کند. به طور خلاصه می توان گفت که او درس زنذگی، انسانیت، اخلاق و شرف، نحوه معاشرت، راه و رسم زندگی جمعی و صدها مسائل از این قبیل را در سایه ارتباط یاد می گیرد. از نحوه ارتباط با والدین می آموزد که زندگی را برای چه اصولی باید استوار کند و اصولا چه برداشت و تلقی و بینش و خاطره ای از زندگی باید داشته باشد. آیا زندگی باید براساس گذشت و صفا، مهر و فداکاری، صمیمت و نوع دوستی، تعاون و همکاری، احترام دو جانبه و بر مبنای آشنائی به وظیفه باشد یا خشم و کین، بی مهری و انتقام، سوختن، رنج بردن؟ کودک در سایه ارتباط با والدین درس اخلاق، انضباط، مقررات، تعهد و مسئولیت، انجام وظیفه می آموزد. فرهنگ و دانش، عادات مفید یا مضر، خرافات، آلودگی، دغل کاری، امانت، شجاعت، ترس و... از آن یاد می گیرد. نحوه سخن گفتن والدین، فرم اظهار نظر آنها در کودک موثر است و از این بابت باید گفت نیکو سخن گفتن و سازندگی از طریق آن هنری  است که هر والدینی نمی تواند از عهده اش نیکو بر آید. طفل در سایه ارتباط با والدین باید از تغییرات مدنی خود، از رسالت و وظیفه آینده اش، از مسأله والدینی، از دنیای متفاوت زن و مرد، از وظایفی که بر عهده هرکس است، از مسائل و نیازمندی های اجتماعی، از جریانات اجتماعی، طرق مختلف ساختن و سازمان دادن و.... اطلاع پیدا کند و تدریجا از خامی و جهل خارج شود و به سوی پختگی و بلوغ فکری گام بردارد.

ارتباط و تعدیل خواسته ها

کودک در سایه ارتباط باید آن توانائی را در خود بیاید که به تعدیل غرایزش و ایجاد تعادل در بین خواسته هایش بپردازد، ضمن ارضای خواسته ها و اشباع غرایز، به تلطیف و پرورش آن بپردازد. زندگی او در مرز مقررات و قانون باشد و از آزادی جز در چهارچوب مقررات استفاده نکند. طفل اگر بخود واگذارده شود موجودی شرور، خطرناک، خودخواه و فاسدالاخلاق بار می آید، تنها در سایه روابط و الگوگیری است که قادر به اصلاح خود می شود. و نیز اصول و مقررات انضباطی والدین، امر و نهی ها در ساختن و کنترل خواسته هایش موثر است.

سازندگی ها از طریق ارتباط با کودک

در سایه ارتباط با طفل به طریق مختلفی می توان او را ساخت که برخی از آنها به قرار زیر است:

1- ارتباط و آموزش آداب و مقررات

ارتباط با کودک از راه بازی و رفاقت از طریق مهم سازندگی طفل است طریقی که بسیار ملایم و برای طفل بدون احساس سنگینی است. از طریق بازی می توان اصول و مقررات زندگی را به کودک آموخت، راه و رسم معاشرت، طرز برخورد، نحوه ارتباط، فرم سخنگوئی، نوع رفتار و..... را به طفل  یاد داد. به همین نظر در تربیت اسلامی توصیه شده است هرکس که کودکی دارد با او بازی کند و با وی رفتاری کودکانه داشته باشد. رفیق بازی والدین با کودکان نیز، زمینه را برای تصمیم گیری های صحیح و بعدی طفل فراهم می سازد و راههائی را که مربوط به زندگی اوست به رویش می گشاید، و نیز از طریق بازی است که مبارزه و نبرد بین فرزند و والدین به صراحت تبدیل به محبت و عشق می شود.

2- ارتباط و آموزش ابعاد حیات

از دیگر جنبه های سازندگی که در سایه ارتباط پدید می آید بیرون آوردن او از حالت کودکی و رساندن او به بزرگی است. با کودک همیشه نمی توان رفتار کودکانه داشت زیرا در آن صورت او هرگز بزرگ نخواهد شد. کودک در سایه ارتباط با والدین باید دریابد که زندگی همیشه نازکشی نیست بلکه گاهی خشنونت است، همیشه شوخی نیست بلکه گاهی جدی است. زمانی خشم است و موردی مجازات و کیفر. در همه حال باید با او به محبت زیست طوری که او نقطه اتکایش را از دست رفته نپندارد. این امری است که طفل بدان نیاز دارد. بیشتر سوالات طفل برای جلب نظر و عنایت و محبت اطرافیان است نه درک حقیقت، و این کار گاهی به صورت ارتکاب خلاف انجام می گیرد. محبت به کودک مانع آن نیست که او را در جریان واقعیت های حال و آینده بگذار یم و ابعاد زندگی را با همه زشتیها و زیبائی هایش به او بیاموزیم. نکته ای که مورد نظر است این است که در مورد زشتی های زندگی آنچنان گزافه گو نباشیم که وی از آن مأیوس گردد و در مورد زیبائی هایش آنچنان غلو نکنیم که او را هدف قرار دهد. در همه حال رعایت تعادل و اعتدال خوب است.

3- ارتباط و درس های عملی زندگی

جنبه دیگر سازندگی، به حساب آوردن کودک و دادن درس عملی به اوست. با او صحبت کنیم و حرف بزنیم تا او بداند که به حسابش می آوریم پس او دیگران را به حساب آورد. در عین حال لحظاتی برای سکوت پیش بینی کنیم تا او بداند که همه گاه نباید متکلم بود. در حضورش دروغ نگوئیم، خیانت نکنیم، پیمان شکنی نداشته باشیم، غدر و مکر نکنیم زیرا اینها مسائلی هستند که طفل به سادگی آن را در می یابد و بعدا بدان عمل می کند. و اگر چنان وضعی به ناچار پیش آمد اقلا نگذاریم کودک آن را در یابد و بفهمد، در برابر رفتارش بی تفاوت نباشیم تا او درس بی تفاوتی یاد نگیرد. و در برابر نابهنجاری ها و کتک کاری هایش سکوت نکنیم تا او خود را آزاد مطلق حس ننماید. چه بسیار کودکانی که به مناسبت ناز پروردگی، خود را صاحب اختیار و مولا می دانند، به امر و نهی می پردازند، به کتک کاری خردسالان اقدام میکنند. والدین باید به او بفهمانند که چنین امری مجاز نیست و همانگونه که مثلا برادر بزرگتر او حق ندارد او را کتک بزند، او هم حق نخواهد داشت خواهر کوچکش را کتک کاری کند. دروس عملی در زندگی از طریق ارتباط بسیار است. در همه حال رابطه و معامله والدین با دیگران در برابر کودک باید نوعی معامله در برابر انسانی باشد که گوش هائی باز، چشمانی گشاده، و حالتی خوپذیر دارد. به علاوه در ارتباط با او باید معامله یک انسان را کرد- و گرنه کودک پست و زبون باز می آید و در بزرگی نمی توان از او استقلال شخصیت را توقع داشت.

برای اصلاح معایب کودک

طفل نیازمند است به اصول و مقررات احکام الهی خو گیرد، راه و رسم انسانی بیاموزد. وصول بدین هدف از راه اجرای تشویق و تنبیه به معنای عام و مطلق کلمه امکان پذیر است. اما قبل از اعمال هر برنامه ای نخست باید به طفل آگاهی داد. او را به خوب و بد آشنا کرد و سپس از او حساب خواست.

نقش والدین در اصلاح او

نقش پدر در خانواده نقش مجری انضباط و فرماندهی و آمریت است و نقش مادر نقش  تسکین بخش و آرامش دهنده. پدر کسی است که قانون را اجرا می کند و مادر کسی است که اجرای آن را توأم با انعطاف می سازد. بدینسان هر خطائی که کودک مرتکب شود او را از پدر می ترسانیم (االبته از قانون پدر، نه خود او ). اگر نخواهد تسلیم نظم و انضباط شود باید تهدیدش کرد که گزارش او را به پدر خواهند کرد. اما در عین حال، مادر کسی است که از شدت و خشنونت جنبه انضباطی می کاهد، کودک بدو پناه می برد و زمینه عفو از راه او اجرا می شود.

پند دهی و تذکر

کودک خطائی را عمدا مرتکب شده و براساس مقررات باید اصلاح یا تنبیه شود. اینکه از کلمه عمدا سود جستیم بدان نظر است که اگر طفل چیزی را به خطا و یا سهوا مرتکب شد بهیچوجه مستحق تنبیه نیست. وانگهی اگر عمدا هم مرتکب گناهی شود نباید فورا تنبهش کرد بلکه در مراحل اولیه باید به مذاکره، و راهنمائی او پرداخت زیرا بررسی ها نشان می دهد که اثر مذاکره به مراتب بیشتر از اثر تنبیهی است که درباره  کودک معمول می شود، بخصوص که طفل از شما انتظار عشق و محبت را دارد.

فشار کودک

کودک باید از شما اطاعت کند و در موقعی که لازم باشد فرمان تان را بپذیرد و اجرا کند.  در صورتی که مذاکره و پنددهی سودی نبخشید طفل باید تحت فشار ملامت و سرزنش قرار گیرد، آن هم نه ملامت مداوم و فشار سخت و مستمر. میزان و نحوه فشار به گونه ای باشد که در طفل حالت تسلیم و توسری خوردن پیش نیاید، انزواطلب نشود، قصد فرار از خانه را نکند، به دیگران پناهنده نگردد، بزهکاری و عصیان و طغیان از او پدید نیاید. در صورتی که این رفتار موثر نباشد مسأله تنبیه پیش می آید آن هم به میزان حداقل و در حد مصرف دارو و برای بیمار. در جمع، اساس تربیت بر روی ایجاد انضباط  باطنی است،  و اجرای دیگر جنبه ها از فرط ناچاری است. در اجرای انضباط و اعمال فشار باید مراقب بود که مسأله به صورت دیکتاتوری نباشد و کودک بی چون و چرا موظف به اجرا  نگردد- بلکه باز هم در حین فشار فواید و زیان عمل او بدو تفهیم گردد. اعمال فشار بطور مداوم نباشد زیرا در آنصورت ترس و وحشت و اضطراب پدید می آید و احساس امنیت از میان می رود. در همه حال حسابگری والدین در اعمال انضباط فراموش نشود.

نکاتی در زمینه رابطه با کودک

1- در ارتباط با کودک مراحل مختلف زندگی طفل باید مورد نظر باشد. دوران زندگی چیزی جز گذشتن از مراحل مختلف نوزادی، بچگی، دوران کودکی دوم، نوجوانی، بزرگسالی، سالمندی نیست. هر سنی مقتضائی دارد و هر مرحله مقدمه مرحله بعدی و مکمل مرحله قبلی است. از نظر تربیت غلط است که کودک را به مثل بزرگسالان بار آورند. باید به طفل اجازه داد در دوران کودکی بچه باشد و از لذائذ آن بهره مند گردد. هر مقدار که سن کودک کمتر، نیازش به صبر و حوصله والدین بیشتر است.

2- فراموش نکنیم که همه دستورات والدین برای طفل لازم الاجرا نیست. تحمیل قواعد و مقررات درست است ولی نه برای همه کس. دستورات و تحمیلات مالایطلاق گاهی یأس و زمانی عصیان می آیند. مته به خشخاش گذاشتن در کار دادگاهی و دادگستری لازم است آن هم برای تشخیص جرم و تعیین کیفر مجرمان، نه در خانواده و برای کودکان.

3- مسأله دیگر اینکه حدود انتظارات از طفل باید منطقی باشد. انتظار آرامش و سکوت از کودک 5 ساله خطاست، در خواست رعایت نظم و ترتیب بزرگسالان برای خردسالان امری بی مورد است. خواستاری رعایت اخلاق و آداب اندیشیده در حد نوجوانان و جوانان  از اطفال، خواهشی منطقی نیست. بدین نظر والدین باید توقع خود را از کودک محدود کنند، بدانند که تمام حالات زندگی طفل از یک سن و یک مرحله رنگ کمال به خود نمی گیرد. هر سن مقتضائی و مشخصاتی دارد و انتظارات ما در حدود مقتضیات باید باشد. بسیاری از والدین انتظار دارند که کودکشان نسخه بدل بزرگترها باشد. می دانیم این انتظاری بی مورد است. بگذاریم کودک در عالم کودکی خود باشد.

4- اگر روش ما به گونه ای بود که طفل ما آن را قبول ندارد و راز خود را با ما در میان نمی نهد باید بکوشیم روش خود را اصلاح و در آن تجدید نظر کنم. و در ضمن چنین کودکی یتیم و قابل ترحم است زیرا از ما صداقت و امانت داری ندیده و ما را رها و خود را بی پناه کرده است.


منابع :

  1. علی قائمی- خانواده و تربیت کودک– از صفحه 180 تا187

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/401766