نقش والدین در الگوی رفتار کودک

کودک ترشح خصایص والدین را درخود داراست، و از کوزه همان برون تراود که در اوست. والدین شدن به حقیقت پذیرش مسئولیتی در قبال خدا و اجتماع است. بدین حساب امری  است که نمی توان و نباید آن را سرسری گرفت. ازدواجی صورت می گیرد و پس از چند صباحی فرزند یا فرزندانی پدید می آیند، آنان غیر از میراث طبیعی که از پدر و مادر و اجداد خود به همراه دارند بخش اعظم خصایص و صفات و فرم رفتار خود را از آنان فرا می گیرند. مشکلی که امروز در سر راه زندگی بسیاری از خانواده ها قرار دارد این است  که هیچ کنترلی آن محیط را در بر نمی گیرد.  چه بسیار خانواده ها که لجامش از هم گسیخته و در وضعی  نامطلوب با جنبه رهبری غلط زندگی  سر می کنند. کودکان شاهد همه اعمال و رفتار والدین از خشم و مهر، دعوا و نزاع، روش زندگی آداب و رسوم هستند و طبعا آنچه مطبوع یا نامطبوع است فرا می گیرند. وقتی در خانوده ای بین زن و شوهر توافق نباشد و یا نسبت به هم مثل یک سیاستمدار عصر رفتار کنند، پیداست که سرانجام حیات اخلاقی و عاطفی دیگران چه خواهد شد. اصولا زندگی زناشوئی به هنگامی معنی دارد که براساس تفاهم و همکاری، وهمزیستی مسالمت آمیز باشد. زن و شوهر باید تا حدود زیادی بنای زندگی را براساس صبر و حوصله و حسن تفاهم قرار دهند، برای هم و عقاید خود احترام قائل شوند و نیز ضروری است که آنان برای وحدت عقیده و هدف تلاش کنند، حتی شجاع باشند بدان حد که به اشتباهات خود اعتراف نمایند. این امر ضروری زندگی هر خانواده است ولی پس از تولد فرزند این امر ضروری تر می شود. والدین لااقل به خاطر کودک و در قبال تعهداتی که شرعا و اخلاقا نسبت به این امانت پیدا می کنند وظیفه دارند در برابر کودک همدیگر را تأیید کنند و راه واحدی را در پیش  گیرند. حتی اگر تنفری از همدیگر دارند آن را پنهان نمایند. در غیر این صورت عدم تشکیل خانواده و تولید  نسل اولی است.

وظیفه والدین و تعهدات آنها

نخستین و مهمترین وظیفه والدین وظیفه تربیتی است یعنی ایجاد تغییرات مطلوب و به عبارت بهتر سازندگی هدفدار و اندیشیده در آنان. با سهل انگاری هائی که در تربیت فرزندان مشاهده می شود و با دشواری هائی که در سر راه مربی برای تربیت وجود دارد بسیار بعید به نظر می رسد که والدین به خوبی بتوانند از عهده تربیت فرزندان برآیند. ولی اگر از عهده بخشی از وظایف می توان برآمد صحیح نیست که در آن کوتاهی شود و به امید عدم توانائی در پرورش کامل طفل از انجام امری که در آن توانائی مختصری وجود دارد خودداری کنیم. وظیفه والدین و مربی انجام تعهد و مسئولیت است. او متعهد است در برابر کودک، این امانت گرانقدر الهی کار کند، سعی به پیشرفت و ترقی او داشته باشد، او را به سوی هدف و جهت اندیشیده براساس یک فلسفه تصدیق شده و الهی به پیش برد. حال آیا در این راه موفق می شود یا نه امری است که نمی توان درباره آن داوری کرد. مربی وظیفه به تلاش دارد، تأیید از جانب خداست. البته با دید و بینش اسلامی می توان مطمئن بود که اگر در راه هدف الهی گام برداریم توفیق و تأیید خواهد رسید و از این بابت نباید نگران بود.

اهمیت سنین اولیه در تربیت

 امر تر بیت در سنین اولیه زندگی دارای ارزش و اهمیت بیشتری است. این سخن و این دعوی از آن بابت است که در سنین اولیه روحیه تأثیر پذیری در کودکان بیشتر است و نیز طفل بیشتر از هر دوره دیگر با والدین مخصوصا با مادر در تماس  است. بدینسان سهل انگاری در تربیت مخصوصا در این سال ها زیان های فراوانی را به همراه خواهد داشت. هرگز نباید امر تربیت کودک را به حساب اینکه هنوز خردسال است و نمی فهمد به تأخیر انداخت زیرا روح پذیرش از همان ماه های اول تولد در کودک به چشم می آید و تا سن 6 سالگی در کمال اوج است. اگر فرزند در خردی تربیت نشود امکان اصلاح و سازندگی او در آینده اندک و تربیت مجدد کاری دشوار است. معمولا خوبی و بدی جامعه آینده از روی تربیتی که امروزه درباره کودکان اعمال می شود قابل ارزیابی است و آنچه که از دوران کودکی در ذهن طفل جایگزین می شود معمولا  ثابت تر و برجای تر می ماند. 

تقلید کودک

آنچه که از یک سو برای والدین هشدار دهنده و از سوی دیگر مایه دلگرمی برای او و  برای هر مربی است این است که جنبه تقلیدی در کودک فوق العاده قوی است. این امر از ماه نهم تولد در طفل آغاز و ظاهر می شود و در سال های اولیه کودکی به منتهای اوج خود می رسد. بعدها به هر میزان که انسان رشیدتر و از نظر عقلی کاملتر می شود تقلید از او ضعیف تر و جنبه ابتکاری در او قوی تر می گردد. طفل در خانه ناظر خوبی است، ناظری تیزبین، موشکاف و دقیق، زود عمل می کند، زود آنچه را که آموخت پس می دهد. بدینسان والدین مخصوصا از اوائل  9 ماهگی طفل باید بیشتر مراقب اعمال و رفتار خود در حضور کودک باشند. والدین الگوی طفل در تقلید هستند و بدین نظر باید بیشتر بیندیشند. طفل در سایه ایمانی که به پدر و مادر خود دارد از کارشان تقلید می کند و هر عمل خوب یا بدی را از آنان می آموزد و عمل می کند. کودکی که امروز از خود شرارت نشان می دهد معمولا کسی است که نمونه آن را در خانه و  احیانا در بیرون آموخته است. سخنان رکیک، بی ادبی های او هم بر این اساس قضاوت می شود. به همین نظر است که گفته اند که فرزند تراوش پدر و مادر است. تقلید طفل در عین آن که  فوایدی دارد، فی المثل قوه تکلم را رشد می دهد، کارها را آسان می کند، شخصیت خود را به خود می شناساند. گاهی موجب ابتکار می شود، اخلاق به وجود می آورد و... ، این زیان را هم دارد که ممکن است برای طفل بدآموزی داشته باشد، و اخلاقی را به وی منتقل کند که مایه زیان او و جامعه اش باشد. مخصوصا از آن باب که تقلیدش نیندیشیده و کورکورانه است.

طفل از خانواده چه می آموزد؟

برای اینکه به اهمیت نقش والدین و جنبه  الگوئی آن ها در برابر دیدگان کودک پی ببریم بد نیست نخست در این مورد بیندیشیم که کودک از خانواده و والدین خود چه می آموزد؟ حق این است که کودک همه چیز را موهون خانواده خویش است، از سخن گفتن، راه رفتن، آداب معاشرت، آداب غذا خوردن، طرز لباس پوشیدن، نحوه برخوردها، سخن راست یا دروغ، انجام وظیفه، مسئولیت پذیری، مهر و صفا، پرخاشگری، محبت، شجاعت، پاکدامنی، عاطفه، تعاون، کمک به دیگران، ز یر دست گرفتن، حیله و فریب، ظلم و تجاوز  و.... چشمان طفل چون دوربین عکاسی است که متوجه رفتار و حرکات والدین است. هیچ چیز از نظر او پنهان نمی ماند و او از تمام آنچه که در دور و برش می گذرد عکس بر میدارد و در مخزن ذهنش آن را جای می دهد. مهم این است که این حرکات و رفتار، طرز  ارتباط، شکل خانواده، در رفتار طفل موثر است. خانواده چون مدرسه ای ادب آموز است  و رفتار والدین سرمشق اوست. کودک از مصاحبتش با والدین خشنودی، اخلاق، صفا، مهر و خلوص می آموزرد و برعکس در خانواده ای که دروغ، ریا، تظاهر، تملق، تنبلی، خودخواهی، خودپرستی، لاف، فریب، بی علاقگی نسبت به مصالح باشد همان ها را می آموزد. پستی ها و رذالت ها اغلب از خانواده ها منشاء می گیرند به همانگونه که پاکدامنی، و عزت نفس، علو طبع از آنجا پدید می آید. اینها و ده ها مسائل دیگر و کلا آنچه که طفل در دوران زندگی کودکی دارد برای آن منشائی جز خانواده نمی شناسیم. البته وسایل ارتباط جمعی نیز در آموزش و پرورش او موثرند که آن هم به گونه ای مربوط به والدین است از آن باب که آنهایند که دریچه ای از هوش و مغز طفل را به سوی دنیای وسایل  ارتباط جمعی می گشایند.

اهمیت رفتار والدین

در اهمیت نقش و تأثیر رفتار همین کافی است بگوئیم کودکی که پدر یا مادری سختگیر دارد به همانگونه سختگیری خود را بر سر عروسک و گاهی برادر یا خواهر کوچک تر پیاده می کند و برعکس اگر طفلی از والدین نرمش و انعطاف ببیند همان را در جامعه در حدود امکاناتش پیاده می کند. می خواهیم بگوئیم انعطاف یا سختگیری والدین مستقیما در رفتار و حرکات کودکان اثر می گذارد. ما اثر این رفتار را حتی در مشاجرات و متارکه های والدین می بینیم که اثرش به گونه ای مستقیم در رفتار قبل از ازدواج کودک و حتی  در زندگی زناشوئیش موثر است. به گفته بزرگی اگر والدین بدانند مسئول چه انحراف ها و سیه روزی هائی برای کودکان خود هستند دیوانه می شوند. بر این اساس مسأله خانواده در زندگی کنونی و آینده طفل و نیز جامعه ای که  طفل بعد ها عضو آن خواهد شد نقش اساسی و مهم دارد. آیندگان جامعه ما به حقیقت کسانی خواهند بود که آینده و تابلوئی از حرکات و گفتار و رفتار والدین را در پیش چشم داشته و با اتکای به آن ها فعالیتهائی را از خود بروز می دهند. پس مسئولیت رهبری والدین بسیار مهم و ضروری است، والدین هم باید بخاطر مصلحت کودک و جامعه برای او بسیاری از اصول اخلاقی و تر بیتی را مراعات کنند و با هم توافق داشته باشند، از دیگران در حضورش بدگوئی نکنند، همدیگر را طرد و رد ننمایند و...

مسئولیت رهبری والدین:

وظایف و مسئولیت های والدین از دو دید قابل بررسی است:

1-  از دید خود آنان که در سایه ازدواج حقوق و روابطی با هم پیدا کرده اند. چون با هم زن و شوهرند طبعا رفتار معاشرتی غیر از دو فرد عادی در اجتماع را خواهند داشت. شک نیست که حدود وظایف آن ها را شرایع و قوانین مدنی معین کرده اند.

2- از دید خود کودک که شاهد رفتارها و طرز برخوردهای آنان است به مانند نهالی است که از آنان ضمن نورگیری عکسبرداری می کند. طفل در عالم کودکی خود رابطه والدین را با هم، با کار و فعالیت هایشان، رابطه پدر را با شغل، و رابطه مادر را با وظایف و مسئولیت های خانوادگی، در برابر مسائل وارده ارزیابی می کند. بدانسان کودک دائم در برابر نفوذ خانواده است و از آنان سرمشق می گیرد.

والدین و ضرورت کنترل رفتار خود

اگر مهمترین عامل رشد شخصیت کودک را به همان گونه که روانشناسان قائلند خانواده بدانیم به ناچار باید بپذیریم که والدین در رفتار و فعالیت های خود آزاد نیستند. شایسته است در زندگی خود براساس عقیده ای که به مذهب یا یک مکتب دارند اصولی را رعایت کنند. فی المثل آنکس که مسلمان است سیره نبوی و رفتار ائمه هدی را در زندگی خود سرمشق قرار داده و بکوشد زندگی خود را با آنها تطابق دهد. و آنکس که به مکتبی یا طرز فکری پایبند است در صورت علا قمندی به این امر که کودکش هم چون او در آید باید همان را خود عامل باشد. روش کار خانواده بهتر است براساس مبانی شرعی باشد البته نه هر شرع، بلکه شرعی که اساس تعالیمش از منبع وحی بوده و آن وحی نیز تأیید  شده باشد. گردشها، ارتباطات، رفع نیازها، رابطه ها، نسبت به هم همه براساس آن چارچوب و مقررات انجام گیرد. این امر برای کودکی که مستضعف است و در دست ماست. و به ناچار باید برای زندگی حال و آینده آماده شود و قادر به ادامه حیات فردی و جمعی گردد، و به ادامه و بقای نسل پردازد ضروری است. میزان ضرورت در تعیین این کنترل به حدی است که دائما باید در ارزیابی و تجدید نظر در شیوه رفتار باشد و همه گاه برایش این یقین حاصل باشد که درست می اندیشد و نیکو رفتار می کند.


منابع :

  1. علی قائمی- خانواده و تربیت کودک– از صفحه 210 تا 215

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/401769