عناصر اصلی و فواید تفکر

تفکر، کوششی برای یافتن به سوالاتی است که آدمی برای خود و یادگیری آن مطرح می کند و یا تفکر عبارتست از به کار بردن ذهن و عقل در جهت تحلیل و بررسی موضوعی معین. بر این اساس تفکر نوعی سخن گفتن است، سخنی که در آن مغز و ذهن فعالیت می کند نه زبان. مغز و اندیشه در درون حرف می زند، نه در خارج به صورت سخن گفتن با صدا. البته گاهی امکان دارد که آدمی در اثر شدت تفکر و غوطه ور شدن در آن ناخودآگاه به سخن آید و حرف بزند و در چنان صورتی است که می گویند شخص دارد با خود صحبت می کند.

مز یت تفکر

از مزایای تفکر این است که فکر در قید زمان و مکان نیست و بدین نظر می تواند اوج بگیرد و دامنه وسیعی را تحت بررسی و تحلیل خود قرار دهد. و نیز در حین آن عناصر اصلی مورد تحلیل خود را در برابر ذهن مجسم می کنند و نقل و انتقالات لازم را بدون محدودیت زمانی انجام می دهند. آدمی در حین تفکر گاهی موفق به کشف مسائل دیگری می شود و بحث یا مسأله دامنه نو و جدیدتری پیدا می کند که به گونه ای در زندگی حال و بعدی او موثر است. تفکر، نوعی پرورش و ایجاد زمینه برای مهارت و ورزیدگی ذهن نیز به حساب می آید. در سایه اندیشه ها، غنی و امکان کسب اطلاعات و آگاهی های مورد لزوم زیادتر می گردد. و بالاخره آنچه که در سایه تفکر زائیده می شود اندک و ناچیز نیست و نمی توان و نباید هم آن را نادیده گرفت.

ضرورت پرورش فکر

انسانی را حیوانی متفکر دانسته اند و از خصایص او اندیشیدن را ذکر کرده اند که ما به التفاوت اساسی او با حیوان به معنی خاص کلمه است. تفکر را نوعی سخنگو یی و استدلال بیصدا دانسته اند. در امر تربیت، پرورش تفکر، واداشتن به تدبر، از ضروریات اولیه و از نخستین وظایف مربی است. در خانه، در مدرسه، در اطاق مطالعه و کتابخانه باید زمینه هائی بوجود آورد که در آن طفل به تفکر وادار شود. ما جلوه ای از ایجاد این زمینه را از طریق سوال مستقیم و غیرمستقیم ذکر کردیم- راه دیگر آن واداشتن مستقیم به تدبر در امور است و تحریک او به تعمق، تا خود پاسخ سوالات طرح شده را بیابد. شک نیست که تشویق و ترغیب آدمی به اندیشیدن، خود موجبی برای پرورش فکر است. در جمع، ضرورت پرورش فکر آنگاه بیشتر احساس می شود که در یابیم انسان بدون فکر و اندیشه به صورت شیی در می آید و آنچه را که دیگران گفتند چشم و گوش بسته عمل می کند.

عناصر اصلی و اساسی تفکر

برای اینکه کار پرورش فکر براساس ضوابط  اندیشیده ای صورت گیرد ضروری است که عناصر اصلی واساسی آن شناخته شود. روانشناسان موارد زیر را  به عنوان عناصر اصلی و اساسی تفکر ذکر کرده اند:

1- وجود هدف یا انگیزه:

به عبارت دیگر نخست باید انگیزه و موجبی در فرد پیدا شود تا در سایه آن وادار به اندیشیدن شود. بهترین راه ایجاد این هدف آن است که پرسشی را در ذهن خود برانگیزانیم و خود را به گونه ای نیازمند به دانستن پاسخ آن کنیم. توجه دادن به روابط موجود بین پدیده ها و یا کشف آنها نیز می تواند سببی برای تفکر باشد.

2- محدود ساختن هدف یا انگیزه:

سوال و یا مسأله ای که وارد ذهن شود ممکن است پردامنه و دارای ابعاد وسیع باشد و این خود از علل اصلی پراکندگی اندیشه است. بدین نظر ضروری است در حدود امکان مسائل را محدود و تجزیه کنیم و لااقل سعی کنیم یک بعد مسأله را مد نظر قرار دهیم و یا حد و مرز اندیشه و تفکر و چارچوب مسائلی که باید مورد توجه قرار گیرد را معین کنیم.

3- بررسی و تحلیل مسأله در ذهن:

در این مرحله ذهن به فعالیت می افتد و آراء و عقاید نظرات مختلفی که از خود یا دیگران دارد، ذهن حاضر کرده و به بررسی و تحلیل آنها می پردازد. شک نیست هر مقدار دامنه نظرات وسیع تر و وسعت فکر و اندیشه بیشتر باشد کار تحلیل دشوار تر و در نتیجه حاصل آن پر بارتر است.

4- دقت و توجه به روابط موجود:

در این مرحله نظام و یا مقرراتی که در بین پدیده ها وجود دارد کشف شده و در باره آن توجه بیشتری مبذول می شود.

5- ابتکار و کشف:

در سایه دقت و توجه و به کار بردن ابتکارات در بررسی ها، روابط بین پدیده ها، اصول و نظامات حاکم بر امور کشف و شناخته می شود و عقیده های بالنسبه صحیح تر در ذهن قرار می گیرند. انسان در می یابد که ریشه و بنیان مسأله چیست، مبانی آن کدام و حقایق مورد نظر بر چه اصولی استوار است. گاهی کشف در غیر زمینه مورد نظر پیش می آید. به عبارت دیگر آدمی در حین تفکر، راجع به مسأله دیگری را که شاید هیچگونه ارتباطی با مسائل مورد بحث ما ندارد کشف کند. جرقه ها و گاهی الهاماتی در ذهن وارد می شود که حاصل آن موجب تحولاتی عظیم در زمینه های مختلف علمی، اجتماعی، انسانی و... می شود. و نیز ممکن است به جای یک راه حل گاهی راه حل های متعددی در پیش روی آدمی قرار گیرد که یکی نسبت به دیگری  ارجح و احسن باشد.

6- انتخاب بهترین:

پس از بررسی های متعدد و ارزیابی پاسخ های پدید آمده در ذهن، بهترین آنها انتخاب و عرضه می شود، منظور از بهترین راه چیزی است که موافق با ارزش های انسانی و توأم با مصلحت و اقتصاد باشد. در همه موارد سعی بر آن است که نظم  و تربیت در فعالیت های عقلانی مورد توجه باشد و مسائل با ترتیب و نظم معین در برابر ما قرار گیرند.

فایده تفکر

تفکر وسیله خوبی برای رشد است. فکر در قید زمان و مکان نیست، فراخنائی بس وسیع و پردامنه در اختیار دارد. قدرت اوج و احاطه آن زیاد و دامنه تلاشش وسیع است. فکر می تواند تا هر کجا که گمان کنیند پرواز کند و در سایه اصول و نظامات و ترتیب های عقلانی مسائل را از دیدهای مختلف بررسی و مورد تحلیل قرار دهد و آدمی را با دنیای جدیدتر و مسیری روشنتر مواجه سازد. تفکر زمینه پذیرش و استدلال را فراهم می آورد و راه استفاده از منطق را برای کشف و پذیرش حقایق، در پیش پای ما می گذارد. و نیز باعث می شود که آدمی برای اظهار نظر، محدودیتی برای خویش قائل باشد و هر پاسخی را که قبلا از غربال فکر و اندیشه بگذارند، آن گاه عرضه نماید.

زمینه هائی که تفکر خلاق را ممکن می سازد:

در این جا باید از مسائل متعددی نام ببریم که اهم آنها به قرار زیر است:

-  کسب معلومات از راه حسی و تجربه.

- ایجاد محرک های ذهنی چون یک مشکل در برابر ذهن و افکار.

- ایجاد محرک های حسی و وادشتن فرد به سردرآوردن از آن ها.

- ایجاد روحیه انتقاد و بررسی در مسائل و زمینه هائی که آدمی با آن مواجه است.

- کوشش به رها کردن افراد از جمود فکری و زندگی در قالب چارچوب های پیش ساخته.

- ایجاد آرزو ها و ایده آل های قوی و ارزنده در افراد تا برای وصول به آن ها به تلاش و تفکر وادار شود.

- پرورش حس تخیل و روحیه کنجکاوی در افراد.

که البته همه اینها به هنگامی امکان پذیر است که جو فرهنگی خانواده و یا محیط برای فرد مساعد باشد.

آنچه آدمی را از تفکر باز می دارد:

منظور عواملی است که در راه زندگی انسان وجود دارند و باعث می شوند آدمی از تفکر جدا و این حالت از وی سلب شود. در این زمینه از مسائل متعددی می توان نام برد که اهم آنها عبارتند:

- ترس و اضطراب که از عوامل فوق العاده خطرناک برای جلوگیری از اندیشیدن است.

- تحمیل کارهای سخت و فوق طاقت به فرد طوری که آدمی از عهده آن نتواند برآید و یا بدان مایل نباشد.

- اشتغالات بسیار در اموری که آدمی فرصت انجام کامل آن را ندارد.

- رغبت شدید به امری که تمام فکر و ذهن را مشغول کند ( مثل محبت یا عشق شدید).

- وجود تضادها و نا بسامانی هائی که در مسیر زندگی، آدمی را در سر دوراهی قرار می دهد.

- سنگینی مسئولیت زندگی و یا اداری و اجتماعی که آدمی توانائی انجام آن را ندارد.

- احساس آن که عمل فکری او بی ارزش و از نظر اجتماعی بی اعتبار است.

شک نیست برای غلبه بر مشکلات و واداشتن افراد به تفکر باید این جنبه ها را مورد نظر داشت.

خوب اندیشیدن:

از مسائل مهم در تربیت، واداشتن افراد به خوب اندیشیدن است. مهم این نیست که آدمی در مسأله ای تفکر کند بلکه مهم این است که درست فکر کند و نیکو بیندیشد. یه متفکر خوب سعی دارد که در محیطی خلوت و آرام، محیطی که در آن وسایل پریشانی حواس و سرگرمی نباشد فکر کند. و نیز می کوشد که در زمینه خاص و محدودی فکر کند، افکار و اندیشه هایش را به نقطه و سوئی متمرکز کند و از آنچه مایه اختلاط با موضوع اصلی تفکر است خودداری کند. بخصوص درباره کودکان باید آنان را واداشت که فقط در یک زمینه فکر کنند، و در نفکر نخست فقط یک بعد قضیه را ببینند نه ابعاد گوناگون آن را. بدیهی است به هنگامی که در یک زمینه به نتیجه ای مطلوب رسیده اند، زمینه های دیگر را نیز مورد بررسی قرار خواهند داد.


منابع :

  1. علی قائمی- خانواده و تربیت کودک– از صفحه 298 تا 303

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/401776