تحول انسان از دیدگاه قرآن(2)

علل دیگری که در توضیح عوامل طلوع و غروب فرهنگ ها و تمدن ها گفته شده، بر چند نوع عمده تقسیم می شود:

نوع یکم- علل و عوامل انسانی: مسلم است که این نوع علل با یک تفسیر و تجزیه و تحلیل اساسی، به همان منطق قرآن بر می گردد که عامل اصلی تحولات را - در اصل- خود انسان می داند.

نوع دوم- علل غیرانسانی: مانند محیط جغرافیایی و تغییرات کیهانی. این نوع از عوامل، اگر هم در رنگ آمیزی و دگرگونی های زمینه ای، در انسان ها تأثیر داشته باشند، نمی توانند هویت اصلی انسان را به صورت بنیادین عوض کنند.

نوع سوم- عوامل ترکیبی، از دو عنصز «انسانی» و «طبیعی» تشکیل شده است. مقصود از عنصر طبیعی، خالق ناآگاه و غیراختیاری است، هر چند جنبه ی انسانی داشته باشد، مانند سازندگی های اجباری که انسان در موارد طبیعی زندگی خود صورت می دهد. اگر دقتی درباره ی عامل سوم داشته باشیم، باز خواهیم دید چون محور اساسی، خود انسان است که با هدف گیری ناشی از درک و خواسته های خود، آن سازندگی را انجام می دهد، لذا نتیجه با نوع یکم متحد می باشد.

نوع چهارم- عامل تحولات یک حقیقت مجهول است که به هیچوجه نمی توان آن را فهمید. این عامل بدان جهت به میان کشیده شده است که هرگونه عوامل جبری که برای تحولات فرض شده است، کلیت نداشته و جنبه ی خاصی از تحولات و یا بر تحولات یک یا چند جامعه ی محدود، قابل تطبیق بوده است.

نوع پنجم- عامل تصادف است. این عامل از نظر نتیجه، برادر ناتنی عامل نوع چهارم می باشد، که در اصل نوعی اظهار ناتوانی است که شکل و قیافه ی علمی به خود گرفته است.

امتیاز عامل تحول در قرآن

عامل تحولی که در قرآن آمده دارای چند امتیاز است:

1-تجویز به وجود آمدن علم جامعه شناسی، بلکه از یک نظر می توان گفت: با نظر به آن آیات قرآنی که دستور به مطالعه ی سرگذشت بشر و اتخاذ تجربه و عبرت انگیزی از سرگذشت بشری می نماید، این کتاب الهی بوده است که دستور اکید به جامعه شناسی صادر نموده است. در صورتی که با نظر به سایر عوامل، قانون قابل شناختی برای انسان و زندگی اجتماعی او وجود ندارد، مگر نوع یکم و نوع سوم، به شرط آن که «انسان» را محور اساسی تغییرات، در روی ماده ی مفیدیت هایی که در گذرگاه تاریخ رسوب می کند- مطابق آیه ی 17 از سوره ی رعد- قرار دهیم. ممکن است در این مورد، اعتراضی به نظر برسد، با این مضمون که: محور قرار دادن انسان برای عامل تحولات تاریخ، به خودی خود همان اشکال ضد قانون را به وجود می آورد که عده ای از انسان شناسان گفته اند. با این بیان که: اگر پای انسان در کار باشد چون دارای اختیار است، لذا نمی توانیم از آن شؤون و کارهایی که انجام می دهد قانونی کشف کنیم و آن را در علمی به نام «جامعه شناسی» مورد استفاده قرار بدهیم. پاسخ این اعتراض روشن است، زیرا پدیده ی اختیار انسانی همواره در موضوعات و روابط شناخته شده و موارد نسبتا محدود اجرا می شود. به عبارت کلی تر، اختیار که عبارت است از: «نظارت و سلطه ی من به دو قطب و منفی کار»، اگر چه از جنبه ی روانی فوق العاده وسیع و گسترده می باشد، ولی به هنگام اجرای این پدیده، زمان و مواد و مسیر مشخصی که کار در آن صورت می گیرد، معین و محدود است، مخصوصا از این رو که اکثریت قریب به اتفاق انسان ها در جوامع بشری، اختیار خود را در میدان هایی محدود و با انگیزه های شناخته شده به اجرا در می آورند. بدین جهت، جامعه شناسی به عنوان علمی که دارای قوانین کلی می باشد کاملا قابل حق به نظر می رسد.

2-تحریک و تشویق انسان ها به سازندگی تکاملی در زندگی مادی و معنوی خود؛ زیرا فرض این است که عامل تحول، خود انسان است که موضوعات و مواد مفید عالم بشریت را راهنمایی سازنده دانسته و به صورتی معقول توجیه می نماید. در صورتی که عوامل غنی انسانی ، در صدد است انسان ها را به صورت دست بسته تحت نفوذ موضوعات اجباری و خارج از حیطه ی قدرتش قرار بدهد.

3-بدان جهت که عامل تحول از دیدگاه قرآن دارای دو جنبه ی انسانی و مادی با قید مفیدیت می باشد و این دو جنبه با یکدیگر رابطه ی تأثیر و تأثر دارند، بر این اساس، تفسیر تاریخ هرگز به بن بست نمی رسد و شناسایی عنصر مادی یک تمدن خوب، و نیز شناخت انسان هایی که در ان تمدن دست به کار بوده اند، همان مقدار لزوم و ضرورت پیدا می کند که برای شناخت انسان های یک تمدن، نظر شناسایی عناصر مادی آن تمدن.

5- «و نرید ان نمن علی الذی استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین»(قصص/آیه ی 5)، «و ما می خواهیم به آنان که در روی زمین بینوا شده اند، منت نهاده و آن ها را پیشوایان و وارثان زمین قرار بدهیم.»

6- «و لقد کتبنا فی الزبورمن بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون» (انبیاء/ آیه ی 105)، «ما بطور قطع، در کتاب زبور پس از ذکر نوشتیم که یقینا زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد.»

توضیح آیات

محتمل است آیه ی شماره ی 5 به یک سنت و قانون مستمر و جاری در جوامع بشری دلالت کند، به این معنی که: در گذرگاه همه ی تاریخ، اوج و اعتلای گروهی خاص به پایان می رسد و دوره ی انحطاطشان شروع می شود و پس از آن نوبت به سطوح پائین و بی نوایان رسیده و اوج و اعتلای آنان آغاز می گردد. انسان ها مادامی که در سیر «نظم» و «عدل» و «حق» قرار گرفته اند، به موجودیت خود ادامه می دهند، ولی همین که حالت طغیان و خروج از نظم و عدل و حق بر آن ها چیره شد، نوبت به سطوح پایین تر و بینوایان دیگر خواهد رسید. ممکن است مقصود از آیه ی مزبور، آینده ی نهایی تحولات بشری باشد که در فحوای خود، به سیطره ی فرد و افراد الهی به جوامع اشاره دارد. اما آیه ی ششم درباره ی آینده ی نهایی تحولات بشری، ظهور صریح دارد که می گوید: «زمین را بندگان صالح به ارث خواهند برد.» آیه ی شماره ی پنجم با احتمال دوم و آیه ی شماره ی ششم به طور مطلق، به یک معنای مشترک نیز دلالت دارند و آن این است که: سرنوشت آینده ی جوامع بشری، رو به کمال و شایستگی است تا انسان بتواند مدیریت الهی خویش را بر عهده گیرد و این شایستگی موقعی عملی می شود که ابعاد انسانی در این زندگانی به بهترین وجه گسترده شود. لذا با توجه به این جنبه می توان گفت: بشر با همه ی راه های پر سنگلاخی که در پیش دارد بالاخره از کمال عالی برخوردار خواهد شد، تضادهای نابودکننده از بین خواهد رفت و تزاحم های مادی و خیالی نیز جای خود را به رقابت های سازنده خواهد سپرد.

7- «ماننسخ من آیه او ننسها نات بخیر منها او مثلها» (بقره/ آیه ی 106)، «هیچ آیتی را از بین نمی بریم و یا به فراموشی انسان ها نمی سپاریم، مگر اینکه بهتر از آن یا مثل آن را  می آوریم.»

توضیح آیه

مضمون این آیه یک اصل کلی را به این صورت گوشزد می کند: هیچ تحولی در وضع بشری –اعم از مادی و معنوی که صورت گرفته و مستند به خدا باشد- تحول تنزلی و سقوطی نمی باشد. بلکه یا مشابه همان موقعیت پیشین است و یا بهتر از آن.

به هر حال مفاد این آیه سیری تکاملی را از سوی خداوند بر افراد و جوامع انسانی مطرح می کند.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- حرکت و تحول از دیدگاه قرآن– صفحه ی 72الی76

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/401796