معرفی قیام های علویان در دوره عباسیان

ضعف دستگاه خلافت – به خاطر عیاشی و حیف و میل کردن بیت المال و تسلط ترک ها، از یک طرف، و فشار و ظلم به توده مردم، از طرف دیگر، باعث برپاشدن آشوب ها و قیام هایی در این دوره شد. این شورش و نهضت ها در حقیقت نتیجه طبیعی آن ضعف و ظلم بود. این حرکت ها برخی فتنه و بدون ریشه بودند، و رهبری آنها در دست عده ای از اشرار بود؛ همچون فتنه «خوارج» و شورش «صاحب زنج». برخی دیگر جنبش هایی بودند در برابر ظلم خلفا و یا فریاد اعتراض به استیلای ترکان، و دسته آخر قیام هایی بودند اصیل و با پشتوانه، که به طرفداری از «رضای آل محمد» (صلوات الله علیهم ) به پا می شد که به «قیام های علویان» مشهورند؛ این قیام ها خود نیز به لحاظ بینش گروندگان آنها و یا خلوص رهبران آن، دارای تقسیماتی هستند که همه آنها به وسیله علویان سلحشور و حق طلب اقامه می شد که صفحات تاریخ مشحون از رشادت آنان است.

قیام های علویان

قبل از این که به توضیح این قیام ها بپردازیم، مناسب است به گوشه ای از ظلم و بیداد  و انواع شکنجه هایی که خلفا نسبت به این دسته از مردم روا می داشتند، اشاره کنیم. «متوکل» رسما اظهار انزجار و تنفر از «ذریه علی علیه السلام» و «علویین» می کرد. آل ابی طالب در زمان او مصائبی را متحمل شدند که در عهد هیچ یک از خلفای ستمگر پیشین ندیده بودند. او «علویان» را در محاصره اقتصادی قرار داد و رسما هرگونه احسان و نیکی در حق آنان را منع کرد و متخلفان را به سختی کیفر می داد، مردم نیز از ترس کیفرهای او از هر نوع کمک و یاری به آنان خودداری می کردند، فقر و تهیدستی آنان به حدی رسید که در اختیار گروهی از زنان علوی، تنها یک پیراهن بود و آنان به ترتیب آن را تن کرده و نماز می خواندند و سپس به دیگری می دادند و خود عریان پشت دستگاه نخ ریسی می نشستند. در همان زمان «متوکل» میلیون ها دینار خرج عیاشی های خود می کرد و اموال بی حسابی به رقاصه ها، دلقک ها، و آواز خوانان می داد. «ابوبکر خوارزمی» نویسنده بزرگ «آل بویه» متوفای (383 یا 393) طی نامه ای که در آن، سختگیری های «عباسیان» نسبت به «علویان» را شرح می دهد و انگشت روی جنایت های «متوکل» می گذارد، می نویسد: «پیشوایی از پیشوایان هدایت و سیدی از سادات خاندان نبوت از دنیا می رود، کسی جنازه او را تشییع نمی کند و قبر او گچکاری نمی شود. اما چون دلقک و مسخره ای، و یا بازیگری از «آل عباس» می مرد، تمام عدول ( عدول دار القضاء) و قاضیان، در تشییع جنازه او حاضر می شوند و قائدان و والیان برای او مجلس عزاداری به پا می دارند! دهریان و سوفسطائیان از شر ایشان (آل عباس) در امانند، لیکن آنها هرکس را شیعه بدانند به قتل می رسانند. هرکس نام پسرش را «علی» بگذارد خونش را می ریزد...... «علویان» را از وعده خوراک، منع می کنند، در حالی که خراج.....به مصرف.....می رسد. «متوکل عباسی» 12000 کنیز داشت، اما سیدی از سادات اهل بیت فقط یک کنیز (خدمتکار) «زنگی» یا «سندی» دارا بود... یک وعده خوراک و یک جرعه آب را از اولاد فاطمه علیه السلام دریغ می دارند. قومی که خمس بر آن حلال و صدقه حرام است و گرامی داشتن و دوستی نسبت به ایشان واجب است، از فقر، مشرف به هلاک هستند؛ یکی شمشیر خود را گرو می گذارد و دیگری جامه اش را می فروشد. آنان گناهی ندارند جز این که جدشان «نبی» و پدرشان «وصی» و مادرشان «فاطمه» و مادر مادرشان «خدیجه» و مذهبشان ایمان به خدا و راهنمای شان قرآن است، من چه بگویم درباره قومی که تربت امام حسین علیه السلام را شخم زدند و در محل آن زراعت کردند و زائران قبرش را به شهرها تبعید نمودند.» «متوکل» به حاکم خود در «مصر» دستور داد با «علویان» براساس قواعد زیر برخورد کند:
به هیچ یک از علویان هیچ گونه ملکی داده نشود، نیز اجازه اسب سواری و حرکت از «فسطاط» به شهرها دیگر داده نشود. به هیچ یک از علویان جواز داشتن بیش از یک برده داده نشود. چنانچه دعوایی ما بین یک علوی و غیرعلوی صورت گرفت، قاضی نخست به سخن غیرعلوی گوش فرا دهد و پس از آن بدون گفتگو با علوی آن را بپذیرد. «متوکل»، «علویان» را از زیارت قبر امام حسین علیه السلام و نزدیک شدن به «کوفه» باز داشت. او همچنین شیعیان آنها را از رفتن در این مشاهده مشرفه ممنوع نمود و دستور داد مزار امام حسین علیه السلام را نابود و اثری از آن باقی نگذارد به دستور او آنجا را با گاو آهن شخم زدند و کشت نمودند. او قبر امام حسین علیه السلام را به آب بست، لیکن آب به گرد قبر حلقه زد و آنجا را فرا نگرفت، لذا از آن پس «حائر» نامیده شد. هرکس را که به او نسبت طرفداری و دوستدار علی علیه السلام و خاندان او می دادند، نابود کرده و مالش را مصادر می کرد. کینه و حسادت او نسبت به امام امیرالمومنین علیه السلام تا آن حد بود که یکی از ندیمانش در مجلس او متکایی روی شکم خود، زیر لباسش می بست و سرخود را که موهایش ریخته بود برهنه می کرد و در برابر «متوکل» به رقص می پرداخت و آواز خوانان، همصدا چنین می خواندند: «این مرد تاس شکم گنده  آمده تا خلیفه مسلمانان شود» و مقصوشان از این جمله علی علیه السلام بود. «متوکل» نیز شراب می خورد و خنده مستانه سر می داد.
از «متوکل» که بگذریم دیگر خلفای عباسی نیز علاوه بر ظلم های فراوان به علویان و شیعیان، تا خون ائمه شیعه علیهم السلام را نریختند آرام نگرفتند. دوران زندگانی ائمه شیعه در این دوره بسیار کوتاه بود و خیلی زود به دست خلفای عباسی به شهادت می رسیدند. امام جواد علیه السلام 25 سال، امام هادی علیه السلام41 سال و امام عسکری علیه السلام28 سال، بیشتر زندگی نکردند. اینها نشانه این است که خلفای عباسی تا چه اندازه از امامان شیعه علیهما السلام بیم داشتند و با این که هیچ مدرکی از آنها درباره مشارکت شان در نهضت ها، قیام ها و فعالیت ها نمی توانستند به دست آوردند، ولی با این حال آنها را می کشند. ما در این مختصر از نقش ائمه علیهم السلام در برخی از این نهضت ها برای ایجاد تزلزل در پایه های خلافت عباسی و یا کاهش فشار و ظلم آنان به علویان و دیگر توده های مردم و نیز دستارهای و ثمرات این قیام ها و یا دیگر مسائلی که مربوط به این نهضت ها و قیام ها است می گذریم و تنها به فهرستی از قیام ها و نام رهبران آن، از آغاز خلافت «معتصم» تا آخر خلافت «معتمد» که بیش از «نیم قرن» به طول کشیده، اکتفا می کنیم.

1- قیام های «محمدبن قاسم» (بن علی بن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام). کنیه او «ابوجعفر» و در نزد مردم، مشهور و ملقب به «صوفی» بود؛ زیرا همیشه جامه ای از پشم سفید می پوشید. او اهل علم و فقه و دین و زهد، و اخلاقی پسندیده بود. در گفتار همیشه جانب عدل و توحید می گرفت، و طرفدار فکر «زیدیه جارودیه» بود. در ایام «معتصم» در «طالقان» قیام کرد و پس از وقایعی که بین او و «عبدالله بن طاهر» پیش آمد در سال (219هـ) «عبدالله بن طاهر» او را گرفت و به نزد «معتصم» فرستاد. او مردم را به «رضای آل محمد» (صلوات الله علیهم) دعوت می کرد. عده ای از پیروان او معتقدند: او با «سم» کشته شده و عده ای دیگر از «زیدیه» معتقد به امامت او شدند. بسیاری از همان ها معتقدند او نمرده بلکه زنده است و روزی خروج خواهد کرد و جهان را پر از عدل می کند همچنان که پر از جور شده و او «مهدی» این امت است.

2- قیام «محمدبن صالح» (بن عبدالله بن موسی بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام). کنیه او «ابوعبدالله» و از جوانمردان، جنگجویان، شجاعان و شاعران «آل ابی طالب» است. وی در محلی به نام «سویقه» (مکانی نزدیک مدینه که آل علی بن ابی طالب آنجا سکونت داشتند) بر «متوکل» خروج کرد. «متوکل»، «ابوساج» را با سپاهی بزرگ به جنگ او فرستاد. «ابوساج» او را شکست داد و «سویقه» را خراب و بسیاری از اهل آنجا را کشت و تعدای را نیز اسیر کرد و «محمدبن صالح» را به «سامرا» فرستاد. وی در آنجا به دستور «متوکل» زندانی شد.

3- قیام «یحیی بن عمر( بن یحیی بن حسین بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام). کنیه او «ابوالحسن» بود. او در سال(250هـ) در ایام خلافت «مستعین» در «کوفه» قیام کرد و مردی زاهد، متقی، عابد، بسیار شجاع و جنگجو، و دارای بدنی محکم، و قلبی قوی بود. او قبل از قیام، به زیارت قبر امام حسین علیه السلام رفت و زوار را از قصد خود آگاه کرد و آنگاه داخل «کوفه» شد و قیام خود را علنی نمود. برخی از مورخان علت قیام او را تنگدستی و مشقتی می دانند که از جانب «متوکل» و «ترک ها» به وی رسیده بود. درحالی که «ابوالفرج اصفهانی» در «مقاتل الطالبین» خبری را از او نقل می کند که به روشنی نشان می دهد او فقط برای رضای خداوند سبحان، قیام کرده، و جز آن هدفی نداشته است. او در «کوفه» مردم را به «رضای آل محمد» (صلوات الله علیهم) دعوت می کرد، عده زیادی به او پیوستند و به او بسیار علاقمند بودند. توده مردم «بغداد» او را به عنوان «ولی» برگزیدند، درحالی که سابقه ندارد مردم «بغداد» غیر او، کس دیگری را به ولایت قبول داشته باشند. جمعی از اهالی سرشناس «کوفه» که خردمند و با تدبیر بودند، با او بیعت کردند. «حسین بن اسماعیل» با او جنگید و این مرد بزرگ علوی را کشت و سرش را به «سامرا» برای «مستعین» فرستاد. او هم پس از مدتی آن را به «بغداد» فرستاد تا در آنجا نصب شود و مردم مشاهده کنند، اما از ترس مردم چنین کاری صورت نگرفت. مردم در اثر عشق و علاقه ای که به او داشتند در مرگش ضجه می زدند و بزرگ و کوچک برایش اشک می ریختند و در مصیبت او اشعار زیادی سرودند تا آنجا که «ابوالفرج اصفهانی» می گوید: «من نشنیده ام که برای احدی از علویین که در دولت عباسیان کشته شد، به اندازه ای که برای «یحیی» عزاداری شد، عزدارای شده باشد و یا بیش از آن اندازه که شعر در مصیبت  او سروده شد درباره دیگری سروده شده باشد.

4- قیام «حسن بن زید» ( بن محمدبن اسماعیل بن حسن بن زیدبن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام). او در سال(250هـ) در «طبرستان» قیام کرد و آنجا را به تصرف خود در آورد. سپس به «آمل» و «ری» حمله برد و آنها را نیز به تصرف خود در آورد. پس از آن در سال (257هـ)، از «طبرستان» به «گرگان» حمله برد و آنجا را بعد از جنگ های زیاد، کشتارهای فراوان گرفت و همانطور تا هنگام مرگش در سال (270 هـ) در دستش بود. پس از او برادرش «محمد بن زید» جانشین او شد، او هم در سال(277 هـ) «دیلم» را گرفت. این دو برادر هر دو مردم را به «رضای آل محمد» (صلوات الله علیهم) دعوت می کردند. «حسن بن زید» مردی فقیه، ادیب، بسیار بخشنده و کریم بود.

5- قیام« حسن بن علی حسنی» معروف به «اطروش». او پس از «محمد بن زید» بر «طبرستان» حکومت کرد و پس از او، فرزندش و سپس «حسن بن قاسم» که به دست «اسفار» در «طبرستان» کشته شد. این سه تن به «رضای آل محمد» (صلوات الله علیهم)  دعوت می کردند.

6- قیام «محمد بن جعفر بن حسن» او در سال (250هـ) در «ری» قیام کرد و مردم را به «حسن بن زید» حاکم «طبرستان» دعوت نمود. وی در جنگی که با اهل «خراسان» کرد شکست خورد و اسیر شد. او را به «نیشابور»، نزد «محمد بن عبدالله بن طاهر» بردند. او هم، وی را به زندان انداخت و در زندان بود تا در گذشت.

7- قیام «احمد بن عیسی» ( بن علی بن حسن بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام). او به اتفاق یکی دیگر از علویین به نام «ادریس بن موسی» ( بن عبدالله بن موسی بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام) پس از «محمد بن جعفر»- سابق الذکر – در روز عرفه، سال (250هـ) پس از نماز عید در «ری» قیام کرد و مردم را به «رضای آل محمد» (صلوات الله علیهم) دعوت نمود. او با سپاه «محمد بن طاهر» جنگید و او را شکست داد و بر وی استیلا یافت.

8- قیام« حسن بن اسماعیل» (بن محمد بن عبدالله بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام) مشهور به «کرکی» یا «کوکبی». او در سال (250هـ) در «قزوین» و «زنجان» قیام کرد و عمال حکومت را از آنجا راند. وی سپس در سال(252 هـ) به اتفاق «صاحب دیلم» و «عیسی بن احمد بن علوی» به «ری» حمله کرد و بر آنجا تسلط یافت. اهل «ری» به2000000 درهم با آنان مصالحه کردند که دست از آنجا بردارند و آنها هم پذیرفتند و بالاخره در سال (253 هـ) «موسی بن بغا» در «قزوین» با او جنگید و او را شکست داد. «کرکی» به دیلم» گریخت.

9- قیام «حسین بن محمد» (بن حمزه بن عبدالله بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام). او در سال (251 هـ) در «کوفه» قیام کرد و حاکم خلیفه را از آنجا تبعید نمود. «مستعین»، «مزاحم بن خاقان» را برای سرکوبی او فرستاد. وی بر مردم «کوفه» غالب آمد و دستور داد آن شهر را آتش بزنند. 7 بازار در آن شهر سوخت. «مسعودی» می گوید: چون طرفدارانش او را تنها گذاشتند، وی مخفی شد.

10- قیام «محمدبن جعفر» (بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام). او جانشین «حسین بن محمد» -سابق الذکر- است که پس از وی در «کوفه» قیام کرد. «محمد بن طاهر با او خدعه کرد و وی را به عنوان حاکم «کوفه» برگزید. اما همین که بر او قدرت یافت، جانشین «ابوالساج» او را گرفت و به سامرا فرستاد، و تا هنگام مرگ در زندان بود.

11- قیام یک شخص علوی ( نام او معلوم نیست). او درسال (251 هـ) در محل «نینوا» از سرزمین «عراق» قیام کرد. «هشام بن ابی دلف» در ماه رمضان با او جنگید، گروهی از پیروان علوی کشته شدند و خود او نیز به «کوفه» گریخت.

12- قیام «اسماعیل بن یوسف» (بن ابراهیم بن عبدالله بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام). او در سال(251 هـ) در «مکه» قیام کرد. او در همان سال مرد، و برادرش «محمد بن یوسف» که 20 سال بزرگ تر از او بود جانشین وی شد. مردم «مکه» به واسطه او مشقت و سختی های زیادی گرفتار شدند. «معتز»، «ابوالساج» را به جنگ «محمد بن یوسف» فرستاد. جمعیت زیادی از سپاه «محمد بن یوسف» کشته شدند و خود او از «مکه» گریخت و به «یمامه» و «بحرین» رفت و بر آنجا تسلط یافت. در جنگی  که بین «اسماعیل بن یوسف» و اهل «مکه» رخ داد، برادر «اسماعیل»، «حسن بن یوسف» و نیز «جعفربن عیسی» (بن اسماعیل بن جعفر بن ابراهیم بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر ابی طالب علیه السلام ) کشته شدند.

13- قیام موسی بن عبدالله (بن موسی بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام ). او پس از «اسماعیل بن یوسف» در «مدینه» قیام کرد.

14- قیام «علی بن عبدالله طالبی» معروف به «مرعشی». او در سال (251هـ) در «آمل» قیام کرد و «اسد بن جندان» با او به جنگ پرداخت و او را شکست داد و داخل شهر «آمل» شد.

15- قیام «احمدبن محمد» (بن عبدالله بن ابراهیم بن طباطبا). وی درسال (255 هـ) در محلی بین «برقه» و «اسکندریه» قیام کرد و ادعای خلافت نمود. «احمد بن طولون» (امیر مصر) برای سرکوبی او لشکر فرستاد. بین آن دو جنگی در گرفت و پیروان «ابن طباطبا» منهزم شدند. او پس از پایداری و دلیری زیاد کشته شد. سر او را به «مصر»، نزد «ابن طولون» بردند. او هم سر او را برای «معتمد» فرستاد.

16- قیام «علی بن زید» و «عیسی بن جعفر». این دو ( به اتفاق هم) در سال (255هـ) در «کوفه» قیام کردند. «معتز» لشکری بزرگ را به جنگ آنها فرستاد. آن دو به علت پراکنده شدن اصحابشان از گرد آنان، شکست خوردند.

17- قیام «علی بن زید» (بن حسین بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام). او مجددا به تنهایی در سال (256هـ) در« کوفه» قیام کرد و آنجا را تصرف نموده  و نایب خلیفه را از آنجا بیرون راند و آنگاه خود در آنجا مستقر شد. «معتمد» خلیفه وقت، سپاهی گران به سوی  او روانه کرد، اما آن سپاه شکست خورد. پس از آن «معتمد» سپاهی دیگر به جنگ او فرستاد. این سپاه بالاخره پس از مدتی که در تعقیب این علوی بود او را یافته و با او جنگید و او را شکست داد. علوی کشته شد و تعدادی از سپاه او نیز کشته و تعدادی اسیر شدند.

18- قیام «ابراهیم بن محمد» (بن یحیی بن عبدالله بن محمد بن علی بن ابی طالب علیه السلام) معروف به «ابن صوفی». او در سال ( 256هـ) در «مصر» قیام کرد و شهر «اسنا» را اشغال و غارت نمود. فتنه او دیگر شهرها را در برگرفت. سپس «احمد بن طولون» (حاکم مصر) لشکری به جنگ  او فرستاد. اما «ابن صوفی» آن را شکست داد. «ابن طولون» لشکر دیگری به طرف او فرستاد. جنگ شدیدی بین طرفین واقع شد، این بار «ابن صوفی» شکست خورد و عده زیادی از یارانش کشته شدند. وی فرار کرد و داخل بیشه ها و جنگل ها خود را مخفی نمود و در آنجا بود تا سال (259 هـ) که دوباره در «مصر» قیام کرد و مردم را به سوی خود دعوت نمود. جمع زیادی به او پیوستند. «ابن طولون» این بار نیز سپاهی را به جنگ او فرستاد و او را شکست داد. او به «مکه» گریخت، والی آنجا او را دستگیر کرد و به نزد «ابن طولون» فرستاد، «ابن طولون» هم او را در شهر گرداند و سپس مدتی زندانی اش کرد. بعدها او را آزاد کرد. «ابن صوفی» پس از آزادی از زندان به «مدینه» رفت و تا هنگام مرگش در همان جا ماند.


منابع :

  1. پورسید آقایی، جباری، عاشوری و حکیم- تاریخ عصر غیبت– از صفحه 65 و صفحه 70 تا 78

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/401814