حق حیات و تفاوتهای دو نظام حقوقی از دیدگاه اسلام و غرب

1- حقوق بشر در اسلام، در ماده یکم، بند الف، حیات را «عطایی خداوندی» می داند، در حالی که این استناد، در حقوق جهانی بشر از دیدگاه غرب وجود ندارد. معنای این سکوت- یعنی عدم توجه به این که انسان به کدامین حقیقت به عنوان مبدأ وجودی مستند است- ارزش حقوقی را که بر پایه یک انسان «مجهول اللهویه و مجهول الاصل» استوار شده، از بین می برد یا حداقل ارزش آن حقوق را در ابهام غیر قابل تفسیر فرو می برد. طبیعی است این ابهام باعث می شود نتواند با تکیه بر چنین حقوقی، از همه انسان ها که مواد این حقوق، یا به کلی در بعضی از موارد به نفع آنان نیست، مطالبه مجاهدات و فداکاری در راه ایفا و اجرای آن بنماید. این که در ماده اول از اعلامیه حقوق بشر از دیدگاه غرب می گوید: «انسان دارای موهبت خرد و وجدان می باشد»، اگر چه می تواند نوعی  اشاره به جنبه ماورای طبیعی انسان و وابستگی او به خداوند متعال باشد، ولی این اشاره نمی تواند برای بنی نوع انسان – از آن جهت که وابسته به خداست – ارزشی را اثبات نماید، بلکه همین مقدار اثبات می کند که انسان یک بعد فوق طبیعی دارد.

2- اگر چه مقدمه حقوق بشر از دیدگاه غرب اشاره ای به مکلف بودن دولت ها و جوامع برای اجرای مواد مربوط به حق حیات در ضمن لزوم اجرای همه مواد حقوق بشر نموده، ولی بدان جهت که تاکنون دول عضو و جوامع آن ها – بلکه همه دول دنیا و اقوام و مللی که در آن زندگی می کنند- نتوانسته اند به حد کافی در مدیریت سیاسی و فرهنگی و مذهبی و اخلاقی و اقتصادی، به ایده ها و حقوق و تکالیف مشترک خود برسند، بنابراین، اجرای مواد حقوق بشر، از آن که حقوق بشر، از آن جمله مربوط به حق حیات نیز هرگز مستند به پذیرش واقعی ذات خود مواد حقوق نبوده، بلکه از یک جهت می توان گفت با اختلالات بسیار با اهمیتی که دولت ها و جوامع دنیا در امور مزبور (سیاست، فرهنگ، مذهب، اخلاق و اقتصاد) دارند، محال است روزی فرا رسد که همه دولت ها و جوامع، با استناد به حق بودن مواد حقوقی و تکلیفی، نظام حقوق بشر از دیدگاه غرب را به صورت مطلق بپذیرند و به آن عمل کنند. در نتیجه، باید گفت که عامل حقیقی اجرای این مواد سلطه های سیاسی غالب دنیا و برای انگیزه منافع خود آ ن سلطه ها خواهد بود.

3- در بند «ب» از ماده یکم حقوق بشر در اسلام، استفاده برای نابود کردن چشمه سار حیات بشری، به هر وسیله ای که باشد- اعم از کلی جزئی – حرام شده است، در صورتی که در مواد حقوق بشر از دیدگاه غرب، نه خود این ممنوعیت و نه کسانی که برای مراعات حق حیات به طور عام مکلف اند، مقرر نشده است. ممکن است گفته شود: در اعلامیه حقوق بشر از دیدگاه غرب در ماده سوم، با کمال صراحت، حق حیات برای عموم انسان ها مطرح شده و این طرح برای منظور فوق کفایت می کند. یا به عبارتی دیگر- اصطلاح اصولی نیز قابل تطبیق است. هنگامی که قانون با کمال صراحت حق حیات را برای هرکس که ظهور عام آن در هر انسان به طور فرد فرد کاملا روشن است، تثبیت نمود، به طریق اولی، سلب حق حیات انسان ها به طور دسته جمعی، یا به گونه ای که به ریشه کن کردن حیات انسان ها منتهی شود، ممنوع می گردد. این مطلب- فی نفسه- صحیح  است، اما در موارد حقوقی، هر اندازه مواد و بندها با صراحت بیان شوند، بهتر است از تکیه بر استلزام و اولویت و غیر آنکه در محاورات معمولی می توان روی آن ها تکیه کرد، پرهیز شود، زیرا در حقوق به جهت حساسیت شدیدی که در حق و تکلیف وجود دارد، شایسته آن است که تکیه به نص و صراحت باشد.

4- در بند «ج»، ماده یکم، مسأله ای وجود دارد که بسیار قابل توجه است: «حفظ ادامه حیات بشری تا آن جا که خدا بخواهد، واجب است». معنای این تکلیف، آن نیست که ما نخست باید مشیت و اراده خدا را درباره مدت زندگی انسان ها به دست بیاوریم و سپس برای بقای حیات در آن مدت بکوشیم، بلکه منظور این است که نه تنها عامل قطع ادامه حیات یک بشر نباید از طرف هیچ انسانی به وجود بیاید، بلکه تا آن جا که مقتضی ادامه حیات محتمل است، باید برای ابقای آن مقتضی اقدام نماییم.

در این بند، تکالیفی معین شده که معلوم می نماید حق حیات حکم بسیار با اهمیتی است که همان گونه که قابل «نقل» و «انتقال» و «اسقاط» نیست، نه تنها نسبت به همه افراد انسانی، حتی درباره خود انسان تعمیم دارد. توضیح این حکم چنین است:

الف- واجب است محافظت هر فردی به حیات خود، و هیچ کسی نمی تواند بگوید حیات من مربوط به خود من است و می خواهم آن را از بین ببرم! یا حق بهره برداری از آن را به دیگری واگذار کنم! و یا آن را به دیگری بفروشم! و دیگر از تصرفات.

ب- بر هرکسی که مورد استضعاف قرارگرفته و حیات و کرامت او از ناحیه عوامل طبیعی یا از طرف قدرتمندان تهدید گردد، واجب است قیام کند به دفع استضعاف و دفع خطر از حیات و کرامت خویشتن به هر نحو مشروعی که توانایی آن را دارد. هرکس به انجام این تکلیف قیام نکند، در مستضعف ساختن خود و تهدید حیات و کرامت خویشتن، به ظالم و یا علت طبیعی که موجب ناتوانی او در حوزه حیات و کرامت خود شده، کمک نموده است. چنین شخصی مرتکب بزرگترین معصیت گشته که در قرآن نسبت به آن وعده دوزخ داده شده است. همان گونه که در مواد حقوق جهانی بشر از دیدگاه غرب می بینیم، متأسفانه این دو تکلیف بسیار با اهمیت مطرح نشده است.

5- بند «هـ» در این ماده چنین است: «اسقاط جنین حرام است، مگر به جهت ضرورتی که شرع با نظر به آن تجویز نماید». این حکم از روشن ترین دلایل ارزش و احترام و کرامت حیات انسانی است. با توجه به این حکم، ثابت می شود: حقوق اسلام، انسان را ازهنگام قرار گرفتن در نخستین مراحل وجود، دارای حق حیات می داند، تا آن گاه که آخرین نفس را برآورد و دیده از این دنیا بربندد. این حق بزرگ و عامل اثبات ارزش و کرامت حیات انسانی، در حقوق غرب اساسا وجود ندارد.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- حقوق جهانی بشر – از صفحه 213 تا 215

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/402351