ماجرای وقف چشمه ابونیزر توسط امام علی(ع)

نجاشی پادشاه حبشه بود. در آغاز بعثت، جمعی از مسلمین به سرداری «جعفر طیار» در مکه از گزند مشرکین، به حبشه پناهنده شدند. نجاشی به آنها پناه داد و بسیار به آنها مهربانی می کرد. آنها حدود پانزه سال با کمال امنیت و رفاه در جبشه زندگی کردند. پیامبر صلی الله علیه وآله نامه ای برای نجاشی فرستاد و او را به اسلام دعوت کرد. او نامه پیامبر صلی الله علیه وآله را روی چشم گذاشت و حضور جعفر طیار علیه السلام را پذیرفت. وقتی نجاشی از دنیا رفت، جبرئیل خبر فوت او را  به رسول خدا صلی الله علیه وآله داد. ایشان بسیار متأثر شد و گریه کرد سپس به مسلمین فرمود: برادر شما اصححه (نجاشی) از دنیا رفت. خداوند پستی و بلندی ها را از جلو چشم پیامبر صلی الله علیه وآله برداشت و آن حضرت جنازه نجاشی را ( در حبشه) دید و بر آن نماز خواند و در نماز هفت تکبیر گفت. پس از فوت نجاشی، طولی نکشید که در کشور حبشه هرج و مرج بوجود آمد و سلطنت خاندان نجاشی، منقرض شد. یکی از پسران او بنام «ابونیزر» (اسیر شده بود) به یکی از تجار مکه فروخته شده بود. امام علی علیه السلام از این موضوع اطلاع یافت و برای جبران محبت های نجاشی به مسلمین ابونیزر را از صاحبش خرید و آزاد کرد و از آن پس نیز با کمال آسایش در حضور امام علی علیه السلام بود. وی قامتی بلند و چهره ای زیبا داشت. هرکس او را می دید، تصور می کرد که عرب حجازی است. هیئتی از جبشه به مدینه آمدند تا ابونیزر را با خود به حبشه ببرند و مقام پادشاهی را به او بسپرند. او نپذیرفت و به آنها گفت: پس از آن که خداوند نعمت اسلام را بر من ارزانی داشت، دیگر به پادشاهی، اشتیاق ندارم.

وقف چشمه ابونیزر و چمشه دیگر

امام علی علیه السلام بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله (در عصر خلفا) به امور کشاورزی اشتغال داشت و با زحمات و تلاش های خود چندین باغ و چشمه و مزرعه را احداث و نوسازی نموده و از دسترنج خود هزار برده خرید و آزاد ساخت. نگهداری دو چشمه و باغ را به عهده «ابونیزر» فرزند نجاشی (شاه حبشه) واگذار کرد. یکی به نام باغ ابونیزر و دیگری باغ «بغیبغه» بود. ابونیزر می گوید: من در باغ بودم، روزی امام علی علیه السلام وارد باغ شد و فرمود: آیا غذا در نزد تو هست؟ عرض کردم: با کدویی که از این باغ به دست آمده غذایی آماده ساخته ام. فرمود: آن را بیاور. من برای آماده کردن غذا برخاستم، آن حضرت نیز برخاست و کنار آن چشمه رفت و دست خود را شست. سپس با دو کف دست از آب آشامید و فرمود: کف دست ها، تمیزترین ظرف ها است. آنگاه کلنگ را بدست گرفت و به لای روبی قنات پرداخت. در حالیکه عرق از پیشانیش می ریخت از چاه بیرون آمد فرمود: خدا را گواه می گیرم که این چشمه و باغ را واقف کردم. آنگاه به من فرمود: دوات و کاغذ بیاور! با شتاب رفتم و آنها را آوردم. آن حضرت وقف نامه را چنین نوشت: بسم الله الرحیم. این دو باغ را بنده خدا علی امیرمومنان وقف کرد. نام این دو باغ چشمه ابونیزر و چشمه بغیبغه است، تا محصول آن وقف فقرای مردم مدینه و مسافران درمانده گردد؛ «لیقی بهما وجهه حــر النار یوم القیامه»؛ تا با وقف این دوباغ، علی علیه السلام چهره ش را از گرمی آتش دوزخ و قیامت، حفظ کند. این دو باغ فروخته نشود و به کسی بخشیده نگردد، تا خداوند که خیرالوارثین است، آن را به ارث ببرد (تا قیامت وقف باشد) مگر آنکه حسن و حسین علیهما السلام به این دو باغ نیازمند گردند. این دو باغ برای حسن و حسین علیهما السلام نه برای دیگران، طلق و آزاد باشد.

نقل شده است که امام حسین علیه السلام مقروض شد. معاویه دویست هزار دینار برای امام حسین علیه السلام فرستاد که چشمه ابونیزر را از امام بخرد. امام حسین علیه السلام قبول نکرد و فرمود: پدرم این دو چشمه و باغ را وقف نموده تا صورتش در قیامت از حرارت آتش دوزخ محفوظ بماند، بنابراین آن را به هیچ قیمت نمی فروشم.


منابع :

  1. محمد محمدی اشتهاردی- داستان دوستان – از صفحه 239 تا 241

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/402424